به گزارش ایسنا، احسان محمدی در فرهنگستان فوتبال نوشت: «نشریات نیویورک تایمز و نیویورکر امسال برای افشای آزارهای جنسی در هالیوود به طور مشترک برنده جایزه بزرگ پولیتزر شدند. معتبرترین جایزه روزنامهنگاری آمریکا 100 سال است با نظارت دانشگاه کلمبیا به روزنامهنگاران (و نیز به نویسندگان و شاعران و موسیقیدانان) داده میشود.
امسال این جایزه به افشاگران آزارهای جنسی در هالیوود اهدا شد. آنها با سلسلهای از گزارشها سبب سقوط هاروی واینستاین، غول صنعت تولید فیلم در هالیوود شدند که به اذیت و آزار جنسی و نیز تجاوز متهم شده بود. تحقیقات این روزنامهنگاران جرقه جنبش میتو (#metoo) / منهم همینطور) را زد که به موجی در مقابل آزار جنسی در میان کارکنان بسیاری از صنایع تبدیل شد. در واقع این جنبش به قربانیان تجاوز این جسارت را داد که با صدای بلند بگویند من هم قربانی تجاوز شدهام. اقدامی جسورانه برای رسوایی متجاوزان و پیشگیری از رخ دادن اتفاق مشابه برای دیگران.
بهروز رهبریفر بیش از هر بازیکنی در فوتبال ایران به شخصیتهای فیلمفارسیهای قبل از انقلاب شباهت دارد. در دوران اوج با استخوانهایی درشت و صورتی گوشتالود و موهایی فرفری بزن بهادر بود، مشتاق وارد شدن به هر درگیری که حتی به او ربطی نداشت، استاد زهر چشم گرفتن از مهاجمان حریف با آرنج و تکلهایی که زمین را شخم میزد، حملهور به سوی داور و البته جان فدا برای تیمش با زخمها و بخیههای در سر و صورت.
او به نسل مدافعانی تعلق داشت که میگفتند به مهاجم حریف نباید رو داد. یا توپ رد میشود یا مهاجم! البته بدون پا! … رهبریفر در کارنامه فوتبالیاش همه چیز داشت؛ از افتخار و چند مشت کارت زرد و قرمز تا لقب کاستاکورتا - اهدایی از سوی تیفوسیهایی که او را نماد تعصب در فوتبال پولکی شده ایران میدانستند - قهرمان فوتبالفارسی فقط یک چیز کم داشت: ایستادن مقابل گادفادر!
زبان گزندهاش کار دستش داد و خیلی رک و صریح مقابل علی پروین ایستاد. صفحه اول روزنامههای ورزشی تب کرده بود که چطور یک نفر مقابل سلطان ایستاده است. مردی که موقع خشم با چشمهای خون گرفته و حواریون و جان نثارانی بیپروا، پدرخوانده پرسپولیس بود. اما رهبریفر علیه او شورش کرد گر چه بعدتر آن قدر شیرینی آورد و بُرد که بالاخره آشتی کردند.
مدافعی که همه میگویند پشت آن چهره جدی، قلبی از طلا دارد، هر از گاهی دست میبرد توی خورجین خاطراتش و حرفهای مگو میزند. در آخرین مورد اما در خصوص دوران حضورش در استیل آذین که به اف سی هالیوود شهرت داشت حرفهایی زد که قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی پرفروش دارد.
«دورانی که در استیلآذین حضور داشتم به هر نحوی میخواستیم به لیگ برتر صعود کنیم که لحظات آخر خدا یقه ما را گرفت. در استیلآذین همه نوع کارهای غیر اخلاقی بود؛ خرید داور، خرید بازیکنان حریف و سحر و جادو! مثلاً به گلر شموشک پول دادند، به هر سمتی توپ را میزدیم، او به طرف دیگری شیرجه میزد. یا مدافع تراکتور که بیدلیل دقیقه 10 بازی جوری بازیکن ما را زد که اخراج شد. به تدارکات ما میگفتند در چهار گوشه زمین دعا چال کند. در حیاط هتل استقلال به داور 100 میلیون پول دادند تا ما بازی را نبازیم ولی در آخر باختیم. به داور گفتیم قرار نبود بازی را ببازیم، گفت در محوطه جریمه نخوردین زمین تا پنالتی بگیرم. بعد از اینکه فیلم بازی را دیدیم، متوجه شدیم حق با داور است!»
این حرفها ظرفیت یک کالچوپولی (رسوایی تبانی در فوتبال ایتالیا) را دارد اما در کشور اتفاقات هزار و یک شب آن قدر افسانه رخ میدهد که این ماجراها که در تمام دنیا «افشاگری تکاندهنده» لقب میگیرد برای ما خاطره است! بسیاری از افرادی که رهبریفر مدعی شده در این ماجراهای سیاه دست داشتهاند، هنوز مستقیم و غیر مستقیم در فوتبال دخیل هستند و بعید است «توبه نصوح» کرده باشند!
خاطرات فوتبال ایران عمدتاً شفاهی است. کسی انگار حوصله «کتاب، متاب» نوشتن ندارد. تعداد کتابهایی که بازیکنان فوتبال شاغل یا بازنشسته ایران از دوران بازیگریشان نوشتهاند اندازه انگشتان مار است. شاید اگر دیگران هم مثل رهبریفر وارد جنبش #metoo شوند و بگویند من هم شاهد تبانی و فساد بودهام، بشود گامهایی برداشت و دست کم فعالان وقیح این حوزه که پشت نقابی از ریاکاری و خدمت به مردم! پنهان شدهاند را از فوتبال دور کرد.
بهروز رهبریفر به عنوان یکی از کسانی که قطعاً اطلاعات بیشتری دارد و فعلاً نمیگوید مستحق دریافت جایزهای مثل پولیتزر در فوتبال ایران است. چیزی که به دیگران هم این جسارت را بدهد که دست از بزدلی بردارند و فریاد بزنند: «تن این پادشاه لباس نیست. لخت است». این حق ماست که از فوتبال پاک لذت ببریم و این همه با شک و تردید به هر نتیجهای نگاه نکنیم.»