خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگی: «خاکستر» رمان مهمی است. این شاید سادهترین و موجزترین عبارتی باشد که بتوان برای این رمان نوشت و حتما مخاطب این کلمات میخواهد بپرسد که چرا مهم؟ و یا اینکه از چه نظر مهم است و یا اصلا بپرسد چه چیزی این اثر را مهم جلوه داده است؟
شاید لازم باشد که برای پاسخ به این پرسش کمی به تاریخ ادبیات معاصر ایران نکاه کرد و آثاری که از نگاه منتقدان ادبی زمان خود آثار قابل اعتنایی شمرده شدند. آثاری چون پنجاه و سه نفر یا چشمهایش از بزرگ علوی، تنگسیر اثر صادق چوبک، مدارصفردرجه از احمد محمود و یا رازهای سرزمین من اثر رضا براهنی.
هر کدام از این آثار جدای از اینکه از منظر زبان و شیوه روایت ادبی چه میزان قوت و یا احیانا ضعف داشته باشند، دارای این ویژگی هستند که واکنشی ادبی به مهمترین اتفاق سیاسی و یا اجتماعی زمانه خود به شمار میروند و نشان از تاثیرپذیری و نیز دقت نظر نویسنده از آنچه دارد که بر جهانی زیستی او میرود.
سناپور در رمان خاکستر در شمایل چنین نویسندهای بروز پیدا کرده است کما اینکه در بیشتر آثار داستانی بلند اخیر خود نیز چنین نویسندهای بوده است.
او با جسارتی قابل تامل به مهمترین مساول ملموس اجتماعی و سیاسی زمانه خود ورود پیدا میکند که اثری را خلق میکند که قهرمانش در راس یک کارتل اقتصادی فاسد و در زمانه حاضر زندگیمیکند. از روابط و مناسباتی صحبت میکند که در ادبیات روزانه مردم رایج است. از زدو بندهای سیاسی برای رشد اقتصادی، از پولشویی، از ایجاد کانال به واسطه فشار مالی، سیاسی و حتی پرونده سازی اخلاقی برای کسب رانت و منفعت سیاسی. او چهرههایی را در این رمان به تصویر میکشد که چندان یوتوپیایی و دست نیافتنی نیستند اما کمتر نویسنده و اثری هنری در زمانه ما حوصله و جسارت نفوذی چون او در دل مناسبات آنها را پیدا کرده است و از غبار نشسته بر پنجره برجهای بلند و شیشههای دودی خودروهایشان گذر کرده و داستانی دست اول از آنها روایت میکند. داستانی که تنها یک تریلر حادثهای نیست و در دل خود درامی عاشقانه نیز دارد همانند آثار کلاسیک سینمای هالییود که قهرمانش یک گنگستر است که نمیتوان دوستش نداشت.
هنر خاکستر برای چنین روایتی خلق نوعی رئالیسم بیمهابا از سوی نویسنده است. رئالیسیمی که در آن نویسنده در قالب دیالوگیهای گاه طولانی از جزئیات مناسبات و روابط اقتصادی پر پیج و خم شخصیاتهای داستانیاش سخن به میان میآورد و از تاثیر اجتماعی و خانوادگی این اتفاقات و داستان سخن میگوید. اینچنین است که این داستان و آنچه در آن شکل گرفته مانند ریشهای که به تدریج چنان باریک میَشود که میتواند در دل تمام خلل و فرج خاک نفوذ کنذ، به جسم و جان زیست خانوادهها، انسانها و دلهایی نفوذ میکند که خشت به خشت با چنین روابط اقتصادی ناصحیح شکل پذیرفته است.
رئالیسم بیمهابای خاکستر اما نشان از نویسندهای نیز دارد که برای نوشتن داستانش، به چیزی بیش از خلاقیت ادبی نیز خود را وامدار میبیند و آن حضور موثر و بیپرده در جامعه زیستی پیرامون خود و بطن خوادث و رویدادهایی است آن را فراگرفته است و در ادامه کشف آن، واکاوی آن و پس از آن نفوذ داستانی در آن. سناپور به خوبی حس کرده و نشان داده که آینده و موفقیت داستاننویسی در ایران امروز بر خلاف دو دهه قبل نه در درونگرایی انسانی که در برون گرایی و روایت از موضوعاتی است که زندگی و زیست مردم را احاطه و آنها را از اندیشیدن به هر چیز جز خود واداشته است و حالا نویسنده است که در قامت یک پژوهشگر و یا درمانگر در میان مردم آنچه بر آنها رفته را رصد کرده و در داستان و از زاویه نگاه یکی از همان مردم به بازگویی آن میپردازد و دنیای درون ساختمانهای سر به فلک کشیده و یا پشت پنجرههای دودی اتوموبیلهای لاکچری این روزهای خیابانهای تهران را بازگو میکند. هنر خاکستر از این منظور بازگویی ادبی آنچیزی است که صفحات سیاسی و اقتصادی روزنامهها و خبرگزاریها هر روز و ساعت درباره آنها گمانهزنی میکنند و چیزی به زندگی و زیست مردم با آن تزریق یا از آن کم میکنند.
در زمانهای که عدم شفافیت و پاسخناگویی نهادهای عظیم اقتصادی و سیاسی و... در کشور در برابر سوالات و مطالبات مردمی سکه رایج آن شده است؛ آیا رسالت ادبیات چیزی جز حرکت در جبهه مردم برای کشف آنچیزی است که در پشت این فضاست میتواند تعریف شود؟ آیا خاکستر را نباید نمادی از ظهور و جوانه زدن نوعی تازه از ادبیات متعهد به مخاطب و یا جامعه در فضای ایران دانست؟