ماهان شبکه ایرانیان

ماجرای نیمه شب خونین میرجاوه

در این حادثه ٢ پرسنل مرزبانی و ٢ نفر از نیرو‌های سپاه و بسیج شهید شدند در پی این حمله ٣ نفر دیگر هم مجروح شدند که حال یکی از آن‌ها وخیم است.

هفته گذشته حادثه تلخی در یکی از پاسگاه‌های مرزی رخ داد. حادثه‌ای که در آن ٤ نفر از نیرو‌های مرزبانی و بسیجی به شهادت رسیدند و ٣ نفر دیگر هم مجروح شدند. حمله اشرار مسلح به پاسگاه ریگ ملک میرجاوه در نقطه صفر مرزی آغاز این درگیری بود. استوار یکم وحید حسین‌زاده و سرباز وظیفه ابوالفضل غلام‌پور از پرسنل مرزبانی در حین تیراندازی و مقابله با اشرار مسلح شهید شدند.
 
 
 
ماجرای نیمه شب خونین میرجاوه
 
در ادامه هم زکریا گمشاد زهی و محمود رجب‌نیا که همراه با ٣ نفر دیگر از نیرو‌های بسیج و پاسدار منطقه برای کمک به سمت برجک مرزبانی ریگ ملک در حرکت بودند، در اثر برخورد با تله انفجاری به شهادت رسیدند. در این عملیات ٣ نفر از اشرار کشته و ٣ نفر از نیرو‌های بسیجی هم مجروح شدند که بر اساس آخرین خبر‌های دریافتی حال یکی از آن‌ها وخیم است. هنوز خبری درباره شناسایی و یا دستگیری مهاجمان مسلح منتشر نشده است؛ اما براساس اعلام مقامات امنیتی منطقه بلوچستان، این اشرار مسلح از پاکستان وارد کشوره شده بودند.

حوالی ساعت یک بامداد سه‌شنبه، ٢٨ فروردین ماه بود که اشرار مسلح در قالب چند تیم از خاک پاکستان به سمت برجک مرزی ریگ ملک میرجاوه حمله کردند. هدف آن‌ها تصرف این پاسگاه مرزی بود؛ اما استوار یکم وحید حسین‌زاده همراه با چند سرباز مرزبانی با تیراندازی به سمت اشرار مانع نزدیک‌شدن آن‌ها به برجک و پاسگاه ریگ ملک شد.
 
این فرمانده به کمک سربازانش باید از این پاسگاه دفاع می‌کرد. درگیری شدیدی رخ داد. تیراندازی از هر دو طرف به‌شدت ادامه داشت. تعداد مهاجمان مسلح بسیار بیشتر از نیرو‌های مرزبانی بود، با وجود این نیرو‌های مستقر در برجک با استفاده از تیربار آتش سنگینی به وجود آورده بودند. از سوی دیگر تروریست‌ها و اشرار مسلح هم از چند جبهه سعی داشتند تا به هر ترتیبی که شده این پاسگاه مرزی را تصرف کنند. در حین تیراندازی‌های سنگین هر دو طرف تعدادی از نیرو‌های مرزبانی زخمی شده بودند.
 
درگیری بشدت ادامه داشت. مهمات و گلوله مرزبان‌ها در حال تمام‌شدن بود، آن‌ها چند بار از طریق بیسیم درخواست کمک کرده بودند. تیربار مانع اصلی مهاجمان برای تصرف برجک بود. سرباز وظیفه ابوالفضل غلام‌پور پشت تیربار قرار داشت و با تیراندازی سنگین مانع از نزدیک‌شدن آن‌ها می‌شد. مهاجمان برای از کار انداختن تیربار به سمت سرباز غلام‌پور تیراندازی می‌کردند. فرمانده حسین‌زاده از قسمت شمالی برجک همراه با دو سرباز دیگر با اشرار مهاجم درگیر بود، اما از دور حواسش به آتش تیربار غلام‌پور بود. درگیری هر لحظه شدیدتر می‌شد و تیراندازی بی‌امان ادامه داشت.
 
ناگهان صدای تیربار قطع شد، فرمانده هراسان و نگران به بالای برجک نگاه کرد. چشمانش را می‌چرخاند تا شاید غلام‌پور را پیدا کند؛ اما خبری از او نبود. به‌سرعت به طرف پله‌ها رفت و خودش را به بالای برجک رساند. ابوالفضل غرق در خون از پشت به زمین افتاده بود. او دیگر نفس نمی‌کشید، فرمانده یکی از بهترین سربازهایش را از دست داده بود. خودش هم حال و روز خوبی نداشت زخمی شده بود و خونریزی شدیدی داشت؛ اما برجک نباید سقوط می‌کرد، فرمانده خودش پشت تیربار رفت و شروع به تیراندازی کرد.
 
وقتی نیرو‌های کمکی به این پاسگاه مرزی رسیدند، او هنوز پشت تیربار بود، اما دیگر رمقی برای ایستادن نداشت، به گفته یکی از نیرو‌هایی که برای کمک به پاسگاه ریگ ملک رفته بود، این فرمانده بدنش را روی تیربار حائل کرده بود تا مهاجمان از نزدیک‌شدن به برجک واهمه داشته باشند. خون زیادی از او رفته بود و قبل از رسیدن به بیمارستان شهید شد.

اما نیرو‌های کمکی هم از گزند مهاجمان مسلح در امان نبودند. در گرماگرم درگیری و با درخواست نیرو‌های کمکی از سوی پاسگاه مرزی برای مقابله با این حمله غافلگیرکننده، ٥ نفر از نیرو‌های بسیجی و سپاهی از نزدیک‌ترین مقر برای کمک به منطقه درگیری اعزام شدند؛ اما در جاده منتهی به پاسگاه مرزی خودروی آن‌ها با یک تله انفجاری که توسط همان مهاجمان کار گذاشته شده بود، برخورد می‌کند. در اثر این انفجار زکریا گمشادزهی و محمود رجب‌نیا شهید می‌شوند. ٣ سرنشین دیگر این خودرو هم در اثر برخورد ترکش و موج انفجار به بیمارستان منتقل می‌شوند که یکی از آن‌ها به دلیل شدت جراحات وارده در بخش مراقبت‌های ویژه بستری است.

فرماندهی که سربازش را رها نکرد
حالا چند روزی است که از رفتن وحید حسین‌زاده گذشته است. فرمانده شهیدی که حتی در مراسم تشییع جنازه هم سربازش را تنها نگذاشت. روز چهارشنبه هفته گذشته بود که پیکر استوار یکم وحید حسین‌زاده همراه سرباز وظیفه ابوالفضل غلام‌پور در مشهد مقدس تشییع و سپس برای خاکسپاری به زادگاهش قوچان منتقل شد. فرمانده‌ای که تنها چندماه دیگر باید به شهر دیگری منتقل می‌شد؛ اما دست تقدیر میرجاوه و پاسگاه مرزی ریگ ملک را برای او به آخرین محل خدمت قرار داد. در ادامه گفت‌و‌گوی «شهروند» را با خواهر این شهید می‌خوانید:

چطور از این حادثه مطلع شدید؟
صبح چهارشنبه، یعنی فردای شبی که به برادر من و همرزمانش در پاسگاه مرزی حمله شد، چند نفری از نیروی انتظامی به خانه مراجعه کردند و خبر شهادت برادرم را به ما اعلام کردند.

از جزییات حادثه هم اطلاع دارید؟
چیز زیادی نگفتند؛ البته یکی از همکاران برادرم توضیحی به ما داد؛ این‌که آن‌ها یعنی همان اشرار مسلح از خاک کشور پاکستان به ایران آمده بودند. او در مراسم تشییع جنازه‌ای که در مشهد برگزار شد، به ما گفت که برادرم همراه چند سرباز در آن برجک مرزی مستقر بودند، اما تعداد مهاجمان بیشتر از ٤٠ نفر بود. به همین دلیل هم درگیری شدیدی بین آن‌ها رخ داده است.
 
در حین درگیری یکی از سرباز‌ها که پشت تیربار بوده، شهید می‌شود و برادرم برای این‌که برجک به دست اشرار نیفتد، با وجود ترکش‌هایی که در بدنش بوده، پشت تیربار می‌رود. بعد هم که نیرو‌های کمکی می‌رسند و برادرم را با آمبولانس به زاهدان منتقل می‌کنند؛ اما وحید قبل از رسیدن به بیمارستان شهید شد.

وحید چند سال داشت؟
تازه وارد ٣٠‌سال شده بود.

ازدواج کرده بود؟
نه مجرد بود و با ما زندگی می‌کرد.

چند وقت بود که وارد نیروی انتظامی و مرزبانی شده بود؟
حدود ٧ سال.

از ابتدا در سیستان‌وبلوچستان خدمت می‌کرد؟
نه آن اوایل مدتی به چالوس رفت، بعد هم درگز، چند وقتی هم در تایباد بود، بعد از آن‌جا به میرجاوه رفت، البته قرار بود تیرماه به مشهد منتقل شود، اما سرنوشت وحید چیز دیگری بود.

آخرین بار چه زمانی برادرتان را دیدید؟
از وقتی به میرجاوه منتقل شد، معمولا ماهی یک‌بار به مرخصی می‌آمد. ١١ فروردین تا بیستم پیش ما بود. آخرین دیدار ما همان روز بود.

مدتی که در پاسگاه مرزی میرجاوه بود، از حوادث یا اتفاقات مشابه مثل درگیری با اشرار یا قاچاقچیان آن منطقه به شما چیزی گفته بود؟
چند باری از حمله افراد مسلح و درگیری با آن‌ها برای ما تعریف کرد، البته هیچ وقت خودش صدمه ندیده بود. زیاد با جزییات تعریف نمی‌کرد، بیشتر به خاطر پدر و مادرم، چون آن‌ها نگران می‌شدند.

پدر و مادرتان با شغل وحید مخالف بودند؟
مخالف نه، ولی همیشه نگرانی داشتند، از این‌که اتفاقی برای برادرم پیش بیاید. وحید خودش خیلی به این کار علاقه داشت، حتی به‌خاطر شغلش دانشگاه علمی-کاربردی را انتخاب کرد. هر وقت هم که حرفی می‌شد، می‌گفت: من کارم را دوست دارم.

یک بسیجی از تله انفجاری اشرار جان سالم به در برد
سعید ریگی یکی از بازماندگان آن شب خونین است. یکی از نیرو‌های کمکی که همراه با زکریای گمشادزهی، محمود رجب‌نیا، علی رضایی، محمود جلیلی و محمدعثمان وحیدی‌فر برای کمک به نیرو‌های مرزبانی به ریگ ملک رفتند، اما قبل از رسیدن به آن‌جا گرفتار تله‌های انفجاری اشرار شدند.
 
شدت انفجار، خودروی آن‌ها را واژگون کرد، اما او همراه با محمود جلیلی و محمدعثمان از مرگ نجات پیدا کردند و به بیمارستان منتقل شدند. اصابت چند ترکش و موج انفجار سعید را بشدت مصدوم کرده است. با این وجود، حال عمومی او مساعد است و پزشکان امیدوارند هرچه زودتر سلامتی‌اش را بازیابد و از بیمارستان مرخص شود. در ادامه گفت‌وگوی «شهروند» با یکی از نزدیکان این بسیجی را می‌خوانید:

او برای حضور در منطقه ریگ ملک ماموریت داشت؟
آن شب وقتی به پاسگاه مرزی حمله شد، از آن‌جا درخواست کمک شد. تعداد مهاجمان زیاد بود، درگیری هم خیلی شدت پیدا کرد، فراخوان زدند و سعید همراه با ٤ نفر دیگر از نزدیک‌ترین مقر نیرو‌ها با یک خودرو به آن‌جا اعزام شدند، اما قبل از رسیدن به محل حادثه تله انفجاری خودروی آن‌ها را منفجر کرد. دو نفر از دوستان سعید شهید شدند.

یعنی اشرار مسلح به خودروی آن‌ها حمله کردند؟
این را درست نمی‌دانم، اما تله انفجاری کار همان افرادی بود که به پاسگاه حمله کرده بودند. بدن همه آن‌ها پر از ترکش بود. آثار انفجار و سوختگی هم داشتند.

سعید از کدام ناحیه مجروح شده است؟
یک ترکش به گردن، یک ترکش به کتف و یک ترکش هم به دستش اصابت کرده بود. موج انفجار هم او را گرفته. سعید جلو نشسته بود، به همین دلیل نجات پیدا کرد. زکریا و محمود رجب‌نیا عقب بودند و شهید شدند.

الان حالش چطور است؟
ترکش‌ها را خارج کرده‌اند، ولی هنوز در بیمارستان تحت‌نظر است. موج‌گرفتگی هم در رفتار و گفتارش کاملا مشخص است. پزشکان هنوز اجازه نداده‌اند او را به خانه ببریم، البته به ما گفتند که وضع در مجموع مناسب است و جای نگرانی نیست. حاج عثمان اصلا شرایط خوبی ندارد. چندبار تا الان جراحی شده، ولی هنوز خون‌ریزی داخلی دارد و در بخش مراقبت‌های ویژه بستری است.

سعید چند‌سال است که به عضویت بسیج درآمده است؟
حدود ٧ سال.

در این مدت درگیری یا اتفاق مشابهی برای او پیش آمده بود؟
به هرحال در این منطقه به دلایل مختلف درگیری‌های این‌چنینی وجود دارد. اشرار، قاچاقچیان و گروه‌های تروریستی. سعید در عملیات‌های زیادی شرکت کرده، اما برای نخستین‌بار است که این‌گونه مجروح شده است.

سعید چند سال دارد؟
٣١ سال.

ازدواج کرده؟
بله. ٤ فرزند دارد، ٣ پسر و یک دختر.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان