هفته نامه همشهری جوان - مرجان فاطمی و محمد اشعری: تلویزیون در سال 96 به لحاظ پخش سریال درجه یک فقیر بود. هیچ سریال جذابی روی آنتن نرفت و به طور کلی سطح سریال ها قابل قبول نبود. در این وضعیت سوت و کور و دوران بی سریالی تلویزیون، تنها اثر درجه یکی که روی آنتن رفت، لیسانسه ها 2 بود. فصل دوم لیسانسه ها، نه تنها بین سریال های امسال تلویزیون یک سر و گردن بالاتر قرار گرفت که نسبت به فصل اول آن هم چند پله ای بالاتر بود.
سروش صحت و ایمان صفایی، نویسندگان لیسانسه ها در فصل دوم تمرکزشان را از روی سه بازیگر اصلی به کل بازیگران سریال تعمیم دادند و قصه تک تک شخصیت ها را پررنگ تر کردند. جنس شوخی ها، سطح موقعیت های کمدی، شخصیت پردازی ها و انتخاب سوژه ها چند برابر جذاب تر شد و بازیگرها توانستند خودشان را به بهترین شکل ممکن نشان دهند.
در این بین بیژن بنفشه خواه که در فصل اول با نقش کمرنگ آقای مهاجر معرفی شده بود، در فصل دوم به یکی از مهره های اصلی و پیش برنده داستان تبدیل شد و بخش مهمی از جذابیت سریال روی دوش او قرار گرفت. صحت و بنفشه خواه هر دو از زمان «ساختمان پزشکان» وارد مرحله جدیدی از دوران کارگردانی و بازیگری شدند. هر دو در این سال ها با «پژمان»، «شمعدونی» و «لیسانسه ها» کنار هم رشد کردند و نهایتا در لیسانسه ها 2 به نقطه اوج پختگی رسیدند. آنها در یکی از شب های اسفند ماه در دفتر «همشهری جوان» کنار هم قرار گرفتند و گپ جالبی زدند.
چهره ها
سروش صحت و بیژن بنفشه خواه
حرفه: کارگردان و بازیگر کمدی
علت انتخاب ما چه بود؟ درخشش در فصل دوم «لیسانسه ها»
دلیل انتخاب ما چیست؟ «لیسانسه ها 2» به انتخاب همشهری جوان، بهترین سریال امسال تلویزیون بود. سروش صحت در کارگردانی فصل دوم این سریال بسیار پخته تر عمل کرد و محصولی جدید و درجه یک تحویل مان داد و بیژن بنفشه خواه با نقش آقای مهاجر به نقطه اوج بازیگری اش رسید. درست است که کماکان هوتن شکیبا با نقش حبیب، بهترین بازیگر لیسانسه هاست اما از نظر ما عنوان چهره سال به بیژن بنفشه خواه می رسد. او بعد از سال ها حضور در عرصه بازیگری، امسال در «لیسانسه ها 2» تصویر کاملا متفاوتی از خود به نمایش گذاشت و یک جورهایی بخش مهمی از جذابیت فصل دوم روی دوش او بود.
موی جوگندمی آدم را بامزه تر می کند؟
- بیژن: فکر نکنم. به نظرم آدم را جدی تر می کند.
- سروش: اتفاقا من موی جوگندمی را دوست دارم. البته موهای من الان دیگر جوگندمی نیست، می شود گفت سفید سفیدم.
آخر هر دو با این حجم از نشانه های میانسالی در اوج بامزگی هستید؛ چطور آدم به این دوران پختگی می رسد؟
- سروش: به نظرم ترکیب چندین چیز است که البته تجربه و استفاده از تجربه مهم ترین آنهاست. آدم بر اثر تجربه همکارهای خوب را انتخاب می کند و یواش یواش سلیقه خودش را می شناسد. همه اینها به تجربه بر می گردد اما مقداری شانس هم دخیل است. از این جهت می گویم شانس چون برای من تیم اهمیت زیادی دارد و باید شانس داشتن یک تیم خوب را داشته باشی. به نظرم اگر تیم درست نباشد کار پیش نمی رود.
- بیژن: فکر کنم این پختگی مقداری مال سن و سال است. بیشترآدم ها بالای 40 سال به پختگی و بلوغ خاصی می رسند. بخشی از پختگی زمانی اتفاق می افتد که آدم فکر نکند خیلی چیز یاد گرفته و خیلی بلد است و دیگر همه چیز تمام شده. اتفاقا این خیلی مهم است که آدم دوست داشته باشد مدام ایرادهایش را بشوند و آنها را اصلاح کند. من همیشه به آقای صحت می گفتم به بازی من گیر بده. البته خود به خود گیر می داد، زیاد نیازی به گفتن من نبود. بعضی وقت ها یک جمله را 20 بار ترار می کردیم، مدام می گفت: «نه، اینجا را با یک لحن دیگر بگو. اینجا نمی خواهم اینطوری باشد. اکسونش باید این طور باشد و ...» بعضی از بازیگرها ناراحت می شدند، اما من استقبال می کردم.
یعنی هیچ وقت نمی گویید من بیژن بنفشه خواه که صدتا فیلم و سریال بازی کردم، خودم کارم را بلدم و نیازی به این همه تذکر نیست؟
- سروش: بیژن خیلی همراه است. واقعا کل تیم لیسانس ها اینطوری بودند. من بعضی وقت ها خودم خجالت می کشیدم. گاهی اوقات فقط برای گفتن یک «بله» 20 تا برداشت می گرفتیم تا لحن این «بله» دربیاید.
- بیژن: هیچ وقت الکی تکرار نمی کردیم. بعضی از کارگردان ها الکی برداشت می گیرند. 20 بار تکرار می کنند اما نتیجه اصلا چیز خوبی نمی شود. آخرش با خودت می گویی خب، اولی که بهتر بود. شنیده ام چارلی چاپلین هم یک پلان را صد بار تکرار می کرده، اما بی دلیل نبوده.
یکی از ویژگی های مهم آثار سروش صحت این است که معمولا یا دست روی بازیگران جدید می گذارد یا از بازیگران شناخته شده به سبک خاص خودش بازی می گیرد. برای همین هم هیچ وقت شخصیت تکراری در کارهایش نمی بینیم. امیرحسین رستمی بعد از نقش های مختلفی که بازی کرده، در لیسانسه ها کاملا متفاوت ظاهر می شود، یا بیژن بنفشه خواه بعد از سال ها بازی در آثار کمدی، در این سریال هویت جدیدی پیدا می کند. این مسئله چطور اتفاق می افتد؟
- بخشی از آن در مرحله نوشتن فیلمنامه شکل می گیرد. یک مقدار به خود بازیگر و استعدادهایی که دارد بر می گردد و مقداری هم به ترکیب بندی تیم. اگر تمام اعضای تیم هماهنگ عمل کنند و شرایط و محیط کار راحت باشد، همه می توانند خیلی خوب استعدادهای خودشان را نشان دهند.
اتفاق خوبی که در «لیسانسه ها 2» افتاد و باعث شد چند پله ای از فصل اول بالاتر به نظر برسد. استفاده از پتانسیل بازیگران فرعی تر بود. در فصل اول، بیشتر جذابیت کار روی دوش سه بازیگر اصلی قرار داشت، اما در فصل دوم این جذابیت میان تمام بازیگران تقسیم شد و نقش های کمرنگ تر هم رنگ گرفتند و دارای قصه شدند. از ابتدا به این تقسیم بندی فکر کرده بودید یا از جایی به بعد کاراکترهای فرعی آن قدر جذاب شدند که به این نتیجه رسیدید می توانید نقش ها را پررنگ تر کنید؟
- سروش: کاراکترهای اصلی لیسانسه ها همان سه تا پسر بودند، اول باید آن سه نفر معرفی می شدند،، موقعیت شان تثبیت می شد و می فهمیدیم داستان شان از چه قرار است، بعد وارد زندگی آدم های دیگر می شدیم. آدم های اطراف این سه نفر، از اول برای ما جذاب بودند. مثلا شخصیت آقای امیری را که سیاوش چراغی پور بازی می کرد از ابتدا خیلی دوست داشتم و درباره اش فکر کرده بودم. از چهار پنج ماه پیش از شروع ضبط سریال، سیاوش را انتخاب کرده بودیم و بر اساس او می نوشتیم. البته تمام شخصیت های مان این طوری تعریف نشده بودند، اما از این جنس شخصیت ها زیاد داشتیم؛ مثلا هنوز یک خط برای خواهر پلیس نوشته نشده بود که به رویا میرعلمی زنگ زدم و درباره کار با او حرف زدم.
پس تمام بازیگران در جریان این مسئله بودند که قرار است به تدریج حضورشان در کار پررنگ شود؟
- از روز اولی که به بیژن یا بهنام تشکر زنگ زدم، گفتم اول کار حضورت کم است. حتی اگر متن را بخوانی ممکن است بگویی خب، من کجای این قصه هستم؟ اما به تدریج بیشتر و بیشتر می شوی.
خب، این سخت نبود؟
- بیژن: اصلا آن قدر به سروش اعتماد دارم که حتی اگر اندازه یک سکانس هم به من نقش بدهد، قبول می کنم. وقتی هم لیسانسه ها تمام شد، بهش گفتم هر وقت خواستی فیلم سینمایی بسازی، من در حد رد شدن از جلوی دوربین هم هستم.
یکی از جذابیت های لیسانسه ها انتخاب بازیگران نقش های متقابل، بدون در نظر گرفتن سن و سال بود؛ مثلا بیژن بنفشه خواه و امیرحسین رستمی، فقط دو سال با هم اختلاف سنی دارند با فاصله میان کاظم سیاحی و امیر کاظمی هم چندان زیاد نیست. وقتی قرار شد نقش پدرزن امیرحسین رستمی را بازی کنید، مشکلی نداشتید؟
- چرا اتفاقا. اول که این مسئله مطرح شد گفتم خب، اصلا نمی شود که متین ستوده دخترم باشد، امیرحسین دامادم، ولی سروش گفت می خورد و خب، خورد دیگر. با این که امیرحسین را جوان و من را هم پیرتر نکرده بودیم؛ اما آن قدر شخصیت پردازی قوی بود که خوب در آمد. آدم املا این روابط را می پذیرفت.
چقدر مطمئن بودید چنین انتخاب هایی جواب می دهد؟
- سروش: وقتی بچه ها کنار هم قرار می گیرند، گریم می شوند و لباس می پوشند، آدم بالاخره متوجه می شود که این اتفاق شدنی است یا نه. مثلا افشین سنگ چاپ هم با امیرحسین زیاد فاصله سنی ندارد، اما خوب شد.
شماها آخرین بقایای نسل طلایی کمدین های تلویزیون هستید. اگر شما هم نباشید دیگر چیزی برای تلویزیون باقی نمی ماند. با این حال همه می دانیم که کار کردن در این رسانه واقعا سخت است. انگار سروش صحت تحملش خیلی بالاست.
- سروش: من که الان دارم با ایمان صفایی، فیلمنامه فیلم سینمایی می نویسم، ولی بعدش می خواهم «فوق لیسانسه ها» را کار کنم.
با توجه به این که الان خیلی از کارگردان ها به سمت شبکه نمایش خانگی می روند، هیچ وقت وسوسه نشدید آنجا سریال بسازید؟
- سروش: پیشنهاد زیاد داشتم، ولی الان برنامه ام این است که اول سینمایی بسازم، بعدش هم فوق لیسانسه ها را. راستش لیسانسه ها آنقدر انرژی داشت و آنقدر به همه ما خوش گذشت که فکر می کنم همه مان دوباره دوست داشته باشیم دور هم جمع شویم؛ مگر این که تلویزیون شرایطش طوری باشد که دیگر نشود کار کرد.
یعنی فعلا تلویزیون را به خاطر همین لیسانسه ها دوستدارید؟
- سروش: تلویزیون در برخی موارد خیلی دلنشین است. با این که می گویند مردم زیاد تلویزیون نمی بینند اما من فکر می کنم اتفاقا بعضی از کارها را می بینند.
آنقدر مهم است که حاضرید تمام خط قرمزها، سانسورها و این سختی ها را به جان بخرید؟
- سروش: اینهایی که می گویید درست است اما من آنقدر در تلویزیون کار کرده ام که عادت دارم.
خیلی از کارگردان ها وقتی با چنین نکاتی روبرو می شوند، سعی می کنند حتی شده در شبکه های اجتماعی هم این قهر بودن را نمایش دهند. اما شما اصلا واکنشی نداشتید.
- سروش: چون خیلی ناراحت نمی شوم (می خندد) بیشتر از قسمت هایی که پخش می شود خوشحال می شوم.
آقای بنفشه خواه، هم نسل های شما که از همان کمدی های آیتمی شروع کردند همگی کارگردان شدند، چرا هیچ وقت فکر نکردید در کنار بازیگری کارگردانی هم انجام دهید؟
- بیژن: چرا فکر کرده ام، اما خب شرایطش نبوده.
مثلا چه شرایطی؟
- بیژن: خب، پیشنهاد هم نداشتم تا حالا، کسی به من نگفته بیا یک کاری بساز.
حتما خودتان هم تلاشی نکردید.
- بیژن: فکر کنم تلاشم کم بوده. مثلا تا به من گفته اند برو طرح بیاور، من هم رفته ام و دیگر نیامده ام.
- سروش: (با خنده) بیژن به آنها گفته بنشینید تا بیاورم.
- بیژن: خب البته مشکل فیلمنامه هم وجود دارد. بالاخره آدم یا باید خودش بنویسد یا بودجه ای داشته باشد که به یک نفر بگوید بیا برایم بنویس. تهیه کننده هم که برای یک کارگردان تازه کار نمی آید هزینه کند.
فکر نمی کنید اگر سن تان بالا برود، شاید دیگر نشود؟ یا اصلا زیاد برای تان مهم نیست؟
- بیژن: چرا، خیلی مهم است. همیشه توی فکرم هست ولی مشکل فیلمنامه خیلی جدی است. مثلا آقای صحت که نمی آید بنشیند برای من بنویسد، برای خودش می نویسد و می سازد. ما کلا در ایران نویسنده طنز خیلی کم داریم. به نظرم 10 نفر بیشتر نیستند. حالا همین 10 نفر هم که نمی آیند فیلمنامه شان را بدهند من بسازم! ولی اگر متن خوب پیدا کنم حتما می سازم.
چرا بیژن بنفشه خواه با وجود استعداد فراوان در بازیگری، گاهی اشتباه انتخاب کرده است؟
اوج و فرودهای یک کمدین
بیژن بنفشه خواه سه دهه پیش وارد تلویزیون شد و در بسیاری از سریال های تلویزیونی حضور پیدا کرد. در بخش مهمی از سریال های کمدی حضور داشت، اما تا پیش از «ساختمان پزشکان» نتوانست خودش را به عنوان یک کمدین ثابت کند. او با لیسانسه ها به مرحله جدیدی از زندگی اش وارد شد و در لیسانسه ها 2 جذاب ترین نقش اش، بازی کرد. با بنفشه خواه و صحت درباره بروزی این استعداد، دلایل حضور در کارهای ناموفق و مشکلات بازیگری در تلویزیون گپ زده ایم.
سریال ساختمان پزشکان
در کارنامه ی بیژن بنفشه خواه، یکسری فیلم و سریال هست که واقعا نمی شود از آنها دفاع کرد. چقدر خودتان را در این انتخاب ها مقصر می دانید؟
- بیژن: این مسئله به خیلی چیزها بستگی دارد. آدم بعضی وقت ها فکر می کند یک کار خوب از آب در می آید، اما بعد که جلو می رود می بیند نمی شود. بعضی وقت ها به خاطر مشکلات مالی، یکسری کارها را قبول می کنم که دوست ندارم. مسئله دیگر این که اگر آدم مدتی بیکار باشد، مردم و کارگردان ها و همکارها او را از یاد می برند. الان خیلی از بازیگران هستند که خانه نشین شده اند. فکر می کنم آدم باید به هر حال دیده شود، حتی اگر کار خیلی خوبی هم پیشنهاد نشود، باز هم با یک کار متوسط نشان دهد من هستم و هنوز هم می توانم کار کنم.
نمی ترسید در بعضی نقش ها کلیشه شوید؟
- بیژن: خب چرا، این مشکلات هست.
- سروش: بازیگری یک شطرنج و خیلی پیچیده است، از یک طرف اگر زیاد دیده شوی، بد است. از طرف دیگر اگر کم دیده شوی، باز هم بد است. هر اشتباهی بکنی یک تاوان دارد. هم زیاد دیده شدن ممکن است بد باشد، هم کم دیده شدن. مدام باید به فکر حرکت هایت باشی تا درست پیش بروی. مثل ماروپله می ماند. با هر حرکت اشتباه ممکن است تمام راهی را که رفته ای پشت سرت خراب کنی و سقوط کنی.
شما خودتان هم به عنوان بازیگر همین معادلات را رعایت می کنید؟
- سروش: قبلا به عنوان بازیگر، اشتباه زیاد داشتم. اشتباهاتی که با آگاهی امروزم اگر برگردم احتمالا دیگر تکرار نمی کنم. الان به بازیگری جور دیگری نگاه می کنم. نمی دانم، شاید پس فردا شرایط مالی ام تغییر کند و کلا همه چیز شکل دیگری پیدا کند اما الان در این شرایط اگر کاری به من پیشنهاد شود، برایم مهم است که آن را دوست داشته باشم. این دوست داشتن به کارگردان، متن، گروه بازیگران و همه چیز بستگی دارد. ضمن این که باید ببینم نقشی که پیشنهاد شده به من می آید یا نه. چون من برای هر نقشی مناسب نیستم. نکته بعدی اینکه حتما کارگردان باید بالای سرم باشد. قبلا به این چیزها توجهی نمی کردم، الان اگر قرار باشد بازی کنم سعی می کنم توجه بیشتری کنم.
مثلا سروش صحت چرا در فیلم «50 کیلو آلبالو» بازی می کند؟
- سروش: 50 کیلو آلبالو را به چندین علت بازی می کنم. مانی حقیقی، محمد شایسته، گروه بازیگرانی که در آن بازی می کنند و حضور فرهاد توحیدی به عنوان نویسنده فیلمنامه و ... به هر حال فیلمی است که می فروشد و امضای مانی حقیقی را دارد.
- بیژن: درباره این که شما می گویید از جایی به بعد آدم کلیشه می شود، باید بگویم بعضی از کارگردان های ما در انتخاب بازیگران و بازی گرفتن از آنها کم کارند. مثلا دیده اند شما یک بار نقش دکتر را خوب بازی کرده اید، پس حالا وقتی دکتر می خواهند می آیند سراغ شما. اگر پلیس بخواهند می روند سراغ کس دیگر. این مسئله باعث می شود بازیگران در یک نقش کلیشه بمانند. خیلی وقت ها پیش آمده سر پروژه هایی بوده ام که کارگردان با یک برداشت کار را تمام کرده است؛ حتی اصلا به بازیگر نگفته چرا این را این طوری حرف زدی یا بهتر بگو.
همین چند ماه پیش در یکی از اپیزودهای مجموعه «محکومین» نقشی کاملا جدی و متفاوت بازی کردید. نکته جالب این بود که همزمان با لیسانسه ها پخش شد و این تضاد کاملا به چشم می آمد.
- بیژن: چقدر خوب که شما این سریال را دیده اید. بله، نقش متفاوتی بود. از این جهت از کار خیلی خوشم آمد که سید جمال سید حاتمی به من اعتماد کرد و نقشی بهم داد که پیش از این هیچ وقت تجربه اش نکرده بودم.
بعد از «ساختمان پزشکان» کلا وارد مرحله دیگری از بازیگری تان شدید. تا قبلش کسی فکر نمی کرد اگر بیژن بنفشه خواه در سریالی بازی می کند الزاما آن سریال می تواند جذاب باشد، اما نگاه ها به بازی شما بعد از ساختمان پزشکان کاملا تغییر کرد، انگار این سریال اتفاق جدیدی در کارنامه تان بود.
- بیژن: همه اش به خاطر آقای صحت است. چرا ساختمان پزشکان موفق بود؟ در وهله اول چون فیلمنامه درستی داشت، سرپرست نویسندگان پیمان قاسم خانی بود. اگر فیلمنامه خوب نباشد، کارگردان خودش را بکشد هم نمی تواند از یک فیلمنامه بد یک کار خوب دربیاورد. مسئله بعدی حساسیت سروش روی بازی ها بود، مثلا ما برای یک سکانس سه دقیقه ای سه چهار ساعت قبلش تمرین می کردیم. آن تمرین و حساسیت سروش باعث شد کار خوب شود. خودم هم وقتی این همه حساسیت را دیدم واقعا جدی تر شدم. راهنمایی های او باعث شد یک مرحله در کارم پیشرفت کنم. به نظرم در ساختمان پزشکان خیلی پیشرفت کردم. در پژمان بهتر شدم و در لیسانسه ها بالاتر آمدم و نهایتا در لیسانسه ها 2 منفجر شدم. قبول داری؟ (رو به سروش صحت)
- سروش: بیژن از سال های سال قبل، بازیگر مورد علاقه ام بوده. تنها بازیگری هم هست که هر کاری ساختم، حتی شده یک سکانس در آن بازی کرده. حتی دلم می خواست در «شمعدونی» هم بازی می کرد، اما نشد. آنقدر این مسئله برایم مهم بود که در قسمت آخر ازش خواستم بیاید و یک سکانس افتخاری بازی کند.
- بیژن: با کله آمدم.
- سروش: از آنجا که با خیلی از بچه های هم نسل مان تجربه کارهای آیتمی داشتیم از همان قدیم ها همدیگر را می شناختیم. بیژن همیشه برای من سلطان ری اکشن بوده. معمولا در کار طنز، بیشتر از این که اکشن مهم باشد ری اکشن اهمیت دارد. در ساختمان پزشکان، بهنام تشکر خیلی بامزه است، اما قطعا بخش مهمی از بامزگی و جذابیت او به خاطر حضور بیژن است. ما در سریال های خارجی به جای این ری اکشن ها صدای خنده را می شنویم. اینجا اما صدای خنده را نداریم و این عکس العمل هاست که اثر را زنده می کند. همین سکوت هاف مکث ها، نگاه ها و ... واقعا اهمیت دارند. بیژن آنقدر توانایی اش در این ری اکشن ها زیاد است که بعضی از سکانس هایی را که در آنها حضور دارد، بر اساس ری اکشن های او طراحی می کنم.
سال 95 در لیسانسه ها به شدت مورد توجه قرار گرفتید، اما در همین دوره چند سریال از شما پخش شد که آثار قابل قبولی نبودند. سخت تان نیست حالا که به یک استاندارد رسیده اید، مجددا عقبگرد کنید؟
- چرا، خیلی. ولی ماجرا این طور است که وقتی برای لیسانسه ها قرارداد بستیم، همان طوری که سروش گفت، به من گفتند دو سه ماه اول فقط چند جلسه حضور داری. خب، طبیعتا به خاطر این کم کاری، دستمزدم خیلی پایین بود. بالاخره باید هزینه های زندگی را جبران می کردم. در کارهایی که مد نظر شماست، فقط به خاطر دلایل مالی بازی کردم. بعدش هم واقعا فکر نمی کردم آنقدر کارهای بدی از آب در بیایند.
فیلمنامه پنج قسمت اول را که به ما دادند خوب بود. بعد گفتند ما تیم نویسندگان داریم اما نهایتا فهمیدیم یک نویسنده جوان است. خب، معلوم است او نمی تواند 50-40 قسمت را در مدت زمان کوتاهی بنویسد. چارلی چاپلین هم باشد نمی تواند. مثلا خود سروش با کمک ایمان صفایی یک سال قبل از لیسانسه ها روی آن کار کرده بودند و سیناپس ها کاملا در آمده بود. تازه دو نفر آدم قدر؛ نه یک جوان تازه کار. وقتی رفتیم توی دل کار، فهمیدیم ماجرا چیز دیگری است.
بامزه ترین سکانس های لیسانسه ها 2 از نگاه سروش و بیژن
دابسمش با سمفونی بتهوون
صحت می گوید همه سکانس ها را دوست دارد، اما از بین آنها چندتایی هست که خیلی بیشتر برایش جذاب است: «تمام سکانس هایی را که در آنها آواز می خواندند خیلی دوست داشتم. یکی از جذاب ترین سکانس ها همان بود که سه تا پسرها توی ماشین، بخشی از سمفونی شماره نه بتهوون را خواندند. یکی دیگر جایی بود که امیرحسین و هوتن، آهنگ تیتراژ سریال «عاشقانه» را خواندند که واقعا سر آن خندیدم.»
از بین سکانس های بیژن بنفشه خواه هم دوتا را از همه بیشتر دوست دارد: «یک سکانسی بود که خانواده سروان مهمانی آمده بودند خانه آقای مهاجر. بیژن نشسته بود جلوی بهنام و رویا داشت درباره قیافه امیرحسین توضیح می داد. آنجا را خیلی دوست داشتم مخصوصا بعدش که خانم ها شروع به کل کل می کنند. یک جا هم آنجایی است که بیژن دارد از زنش تست کنکور می گیرد و جواب ها را به او می رساند، اما حتی در این صورت هم درست تست نمی زند.»
سخت ترین سکانس لیسانسه ها2 به تعریف بیژن بنفشه خواه
خرها حرفه ای بودند!
- از بیژن بنفشه خواه درباره جذاب ترین سکانس سریال پرسیدیم، اما نمی دانیم یکمرتبه چه شد که درباره سخت ترین سکانس های لیسانسه 2 تعریف کرد: «سکانس های خرسواری خیلی سخت بود، چون وسط مرداد توی آفتاب کنترل کردن خرها خیلی سخت است. خرها خسته شده بودند، اما ما هنوز کار می کردیم. البته خرها بازیگر حرفه ای بودند و در چندتا سریال تاریخی کار کرده بودند. از یک جایی به بعد که خسته شده بودند تا می گفتیم سه، دو، یک، سرشان را کج می کردند و می رفتند.
یکی دیگر هم آن سکانسی بود که توی در گیر افتاده بودم، همه جای تنم کبود شده بود. فکر کنم یک شب کامل توی در ماندم تا سکانس را بگیریم. خیلی کار سختی بود.» صحت هم بلافاصله حرفش را تایید کرد و گفت: «راست می گوید، بیژن واقعا سر این سکانس تحمل کرد؛ چون ضبطش خیلی طول کشید. ما چندین شب درگیر آن بخش حیاط بودیم.»
خاطره بامزه بیژن بنفشه خواه از ورودش به عرصه بازیگری در ابتدای دهه 70
بابام پول نداد، کمدین شدم
بیژن بنفشه خواه را از دهه 70 می شناسیم. اولین بار او را در برنامه «39» دیدیم و بعد از آن با «پسر بابا» در ذهن مان جا افتاد. او از شروع بازیگری اش در تلویزیون و این که اصلا چه مسئله ای باعث شده به این عرصه بیاید و به یک کمدین تبدیل شود، خاطرات بامزه ای دارد. در واقع می شود گفت علت اصلی ورود او به بازیگری و کمدین شدن اش ارتباط زیادی به پدرش دارد.
بنفشه خواه تعریف می کند: «شروع کار من به خاطر پول بود. ما دانشجو بودیم که مهران مدیری می خواست «نوروز 72» را بسازد. امیر غفارمنش همکلاسی ام بود. او گفت: «مدیری دارم که در تالار مولوی تست می گیرد، بیایید برویم.» گفتم: «نه، من دانشجوی تئاترم، دوست ندارم بیایم وارد کار طنز شوم. می خواهم سالیان سال تئاتر کار کنم.»
چند وقت بعد ترم دو بودم که پدرم گفت: «شهریه ات را نمی دهم. ندارم بدهم. مگر برای من می خواهی بخوانی؟ اصلا نخوان.» به همین راحتی. غفارمنش دوباره آمد، گفت: «داریوش کاردان دارد برای برنامه 39 تست می گیرد.» گفتم: «الان دیگر با کله می آیم.» در واقع به خاطر شهریه دانشگاه وارد تلویزیون شدم. شاید اگر پول داشتم اصلا هیچ وقت بازیگر تلویزیون نمی شدم. آن موقع دوست داشتم فقط تئاتر کار کنم و اصلا برنامه کمدی برایم مهم نبود، اما خب با کمدی شروع کردم و کمدین شدم، اتفاقا برنامه 39 اصلا دیده نشد.»