در فرهنگ ما ایرانیان و شیعیان، عدالت با نام مولای متقیان آن چنان در آمیخته که علی (ع)، عدالت را تداعی می کند و عدالت علی (ع) را، و این همراهی و تداعی، نه ساخته ذهن ما و نه برآمده از عقاید شیعی ماست؛ بلکه چون عدالت همواره آمیزه زندگی و سلوک او بوده، این دو واژه بدون هم ناقص و بی معنا شده اند و سخن گفتن از عدالت بی علی (ع)، و علی بی عدالت، نازیبا و بی ملاحت شد که: «و قتل فی محرابه لشدة عدله؛ در محراب عبادتش به خاطر عدالت شدیدش کشته شد »
به همین دلایل بهتر دیده شد به جای هر قلم فرسایی ای در باب عدل، وارد دریای نهج البلاغه شویم و گوهرهای کلام آن عدالت مطلق را برای تعریف عدالت محوری جمع کنیم.
اکثر اهل لغت عدالت را به معنای برابری دانسته اند و معانی دیگر بیان شده چون قدیه، راستی، میانه روی و... را در واقع مصادیق همان معنای برابری می دانند. در کلام امام عدالت نیز عدالت با عباراتی چون برابری، مراعات حق، قرار دادن هر چیز در جای خود و هماهنگی و راستی، معنا شده که می توان سایر تعابیر را نه معنای عدالت؛ بلکه مصادیق آن دانست و عدالت را همان برابری معنا کرد.
مثلاً در نامه ای که امام علی (ع) در سال 38 به یکی از کارگزاران خود دارند، به او دستور عدالت گستری می دهند و عدالت را در آن نامه به معنای مراعات حق دانسته اند؛ اما همان طور که در بالا نیز اشاره کردیم درواقع بازگشت این عبارات به همان معنای برابری است. متن نامه چنین است: « در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن، با همگان حق را مراعات کن، چون این عدالت تو مانع می شود تا زورمندان در ستم تو طمع کنند و ناتوانان از عدالت تو مأیوس گردند. »
امام علی (ع) در نهج البلاغه، عدالت را از زوایای متفاوتی نگریسته و برای اجرایی شدن آن در هر کدام از محورها دستورات و توصیه های متناسب با همان فضا داشته اند؛ عدالت الهی، عدالت تشریعی، عدالت اقتصادی، عدالت در قانونگذاری و...
اما آنچه در این مقال بدان پرداخته می شود، توضیح تمام تفاسیر و آرای امام در ابواب مختلف عدالت نیست؛ بلکه فقط عدالت علی (ع) در باب حکومت داری اوست و سعی می شود بدون زیادی و کاستی همان عبارت های نهج البلاغه محور قرار داده شود، تا هم حفظ امانت کرده شده باشد و هم به مخاطب این اطمینان داده شود که نوشتار، پیراسته از اظهار نظرهای شخصی و سلیقه انگاری هاست.
از سخنان امام (ع) به روشنی می توان به این حقیقت رسید که عدالت محوری و عدالت گستری در حکومت، دغدغه، خواسته و آرزوی آن جناب بوده، به طوری که امام (ع)، تحقق دیگر مهمات جامعه را نیز در سایه عدالت گستری می داند. ایشان در خطبه 216 می فرمایند: عزت یافتن حق، پایدار شدن راه های دین، وحدت کلمه، اصلاح امور مردم، ناامیدی دشمن از تحقق آرزوهایش است و امیدواری مردم به حکومت تنها در صورت عدالت محوری حاکمان محقق خواهد شد و اگر غیر از این باشد و حاکمان، ستم بر رعیت را پیشه کنند، بیماری های دل در جامعه فراوان، تعطیلی احکام و نیرنگ بازی در دین گسترده و دوری از سنت پیامبر فراگیر می شود.
در نوشته هایی که حضرت به کارگزاران خود در مناطق مختلف داشته اند، حساسیت نسبت به عدالت گستری را به وضوح می توان دید؛ در نامه ای که امام برای زیاد بن ابیه ( وقتی زیاد به جای ابن عباس والی فارس شد ) دارد، چنین می نگارد: ای زیاد ! عدالت را بگستران و از ستمکاری پرهیز کن که ستم، رعیت را به آوارگی می کشاند و نتیجه ای جز، بیدادگری، مبارزه، کشیده شدن شمشیرها و ریخته شدن خون های بی گناهان ندارد.
یا در نامه 53 به مالک می نویسد: ای مالک! بزرگ ترین چشم روشنی برای زمامدار، باید برقراری عدالت باشد، چرا که عدالت، باعث آشکار شدن محبت مردم نسبت به رهبر می شود، البته دوام این محبت، فقط در سایه پاکی قلب حاکم ادامه خواهد داشت. ای مالک ! اگر حکومت عدالت گستر باشد دیگر طولانی شدن دوران حکومت برای مردم سنگین و گران نخواهد بود و مردم از زندگی در آن دوران ناخوشایند نخواهند شد. حضرت در ادامه نامه به مالک می فرمایند: ای مالک ! کسی که در حکومت داری اش به بندگان ستم روا می دارد، خداوند به جای مردم دشمن او خواهد بود و خداوند سختگیرترین منتقمان است. »
از سخنان بسیار قابل تأمل امام در اهمیت به عدالت محوری ( اگرچه این سخن امام در موضوع عدالت گستری در حکومت نیست اما به خاطر عمق کلام در باب عدالت، آوردنش خالی از لطف نیست ) وصیت ایشان به فرزندش در مورد ابن ملجم است، که به امام حسن (ع) وصیت می کنند:
« در قصاص از قاتل من عدالت را رعایت کن و چون او به من ضربه ای زده، تو نیز فقط به او ضربه ای وارد کن.»
و اگر بخواهیم شاه بیت کلام امام در باب اهمیت عدالت را بیاوریم، باید به نامه 47 حضرت اشاره کنیم که در آن می فرمایند: « اصلاح کردن بین مردم و برقراری عدالت از نماز و روزه یک سال برتر است. »
اما گاه این سوال پیش می آید که جایگاه عدالت نه در کلام بلکه در رفتار امام چگونه بوده ؟ آیا امام خود از مصادیق اشباح الرجالی بوده که چون میدان را میدان سخن می یافته، از همه زبان گشاده تر و پر مدعا تر می شده و در آن قلم فرسایی ها می کرده، و چون به میدان عمل می رسیده، زودتر از همه پا پس می کشیده و دیگران را برای این میدان مقدم تر و اولی می دانسته، یا اینکه او مرد میدان عدالت نیز بوده ؟ نگاه به سیره و رفتارهای امام، گویا ترین و قاطع ترین پاسخ برای این پرسش خواهد بود، پس نمونه هایی از رفتار و برخورد امام (ع) را که می تواند معرف عدالت مردی او در میدان عمل باشد مرور می کنیم.
به حضرت پیشنهاد دادند برای دوام بهتر حکومت اسلامی و الفت گرفتن قلب های مردم با حکومت، مقداری از دارایی ها و اندوخته بیت المال را به مردم ببخشد، حضرت در پاسخ به این پیشنهاد فرمودند: « آیا به من دستور می دهید برای پیروزی خود از جور و ستم به مردمی که بر آنها حکومت دارم استفاده کنم آیا پیشنهادتان جز این است که از ابزار در دستم برای خیانت به مردم کمک بگیرم؟ به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می کنند هرگز چنین نخواهم کرد اگر این اموال از خودم می بود به گونه ای مساوی در بین مردم تقسیم می کردم، تا چه رسد که جزو اموال خدا است.»
حضرت، عدالت را به مراتب بالاتر و شریف تر از بخشش می دانستند؛ چرا که از نگاه ایشان، عدالت هر چیز را در جای خود قرار دادن است، اما بخشش آن را از جای خود خارج کردن است. عدالت تدبیری است برای عموم افراد جامعه؛ در حالی که بخشش گروه خاصی را شامل می شود.
حساسیت حضرت در توزیع عادلانه بیت المال در نحوه رفتار با برادرش عقیل، جلوه نمایی بیشتری پیدا می کند؛ به خدا سوگند ! اگر تمام شب را روی خارهای سعدان به سر برم یا در غل و زنجیز به این سو و آن سو کشیده شوم، خوش تر دارم تا خداوند و رسولش را در روز قیامت در حالی ملاقات کنم که نسبت به بندگان عدالت نداشته ام، برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست بود و از من درخواست یک من گندم بیت المال را داشت، گرسنگی و رنگ پریدگی کودکانش را می دیدم، ژولیدگی موهایشان و ضعف اندامشان را شاهد بودم اما فقر و نداری آنان و اصرارهای پی در پی عقیل هرگز باعث نشد تا دین خود را واگذارم و از راه و رسم عادلانه خود دست بردارم. به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در آسمان ها و زمین است به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم و از راه و رسم عادلانه خود دست بردارم، هرگز چنین نخواهم کرد.
امام نه تنها نسبت به سرمایه ها و دارایی های خزانه مسلمین حساس بود، بلکه نسبت به اموالی که حاکمان گذشته با ناعدالتی بذل و بخشش کرده بودند نیز احساس وظیفه می کرد. این وظیفه نگری در همان خطبه های روزهای اول خلافتش آشکار شد؛ به خدا سوگند بیت المال تاراج شده را هر کجا بیابم باز پس می گیرم اگر چه با آن ازدواج کرده یا کنیزی خریده باشید، بدانید در عدالت گشایش برای همگان است و اگر عدالت برای شما گران است، پس چگونه بود حال شما اگر در گروه محروم از این بذل و بخشش ها بودید؟ آیا تحمل ستم برای شما سخت تر از عدالت نبود؟
محور سخن امام (ع) در مورد عدالت اجتماعی فقط شامل عدالت اقتصادی نبوده؛ از آنجا که تمام افراد اجتماع در مسائل اقتصادی شریک بوده و برای همگان عدالت اقتصادی قابل لمس است، عدالت گستری در حکومت از دریچه اقتصادی آن مورد ارزیابی قرار گرفت وگرنه امام اجرای عدالت را در مورد همگان و در تمام زمینه ها واجب می دانستند، جملات حضرت در مورد گناهکاران بهترین دلیل برای این ادعای ماست؛ هر کسی که گناه کرده باید به همان مقدار مجازات شود ولی این مجازات و گناه سبب محروم شدن او از حقوق شهروندی و سهمیه اش از بیت المال نمی شود.
یا در نامه به مالک می نویسد: « در مورد خانواده و خویشاوندانت همیشه به عدالت رفتار کن و هرگز گنهکار و بی گناه در چشم تو یکسان نباشند. زیرا این عمل موجب پایمال شدن حقوق افراد و برانگیخته شدن احساسات و عواطف آنها و برهم خوردن نظام اجتماعی می شود.
اما کلام آخر این نوشتار، سخن همسر بزرگوارش، بانوی دو عالم، فاطمه زهرا(س) باشد که به جرات رساترین فریاد در معرفی علی (ع) و مظلومانه ترین بیان در روشنگری و معرفی چهره منافقان است؛ اینکه علی (ع) را از حق مسلمش محروم می دارید و دیگری را بر کرسی خلافت می نشانید، دلیلی ندارد جز عدالت محوری او و زیبا جلوگر شدن دنیا در چشم شما.
منبع: نشریه همشهری آیه شماره 3