ماهان شبکه ایرانیان

انسان قدرت نورانی شدن و سبب تغییر زمین و زمان

انسان آن قدرت را دارد که گذشته از اینکه خود را نورانی کند زمان و زمین خود را هم نورانی کند، این طور نیست که انسان تابع زمان خود باشد یا تابع سرزمین خود باشد

انسان قدرت نورانی شدن و سبب تغییر زمین و زمان

انسان آن قدرت را دارد که گذشته از اینکه خود را نورانی کند زمان و زمین خود را هم نورانی کند، این طور نیست که انسان تابع زمان خود باشد یا تابع سرزمین خود باشد. افراد عادی در هر زمینی که زندگی می کنند، زمینی فکر می کنند و تابع سنّت آن سرزمین هستند یا در هر عصر و زمانی که به سر می برند در رَهن همان زمان میباشند؛ امّا افراد میانی و برجسته می توانند آن زمین خودشان، چه خانه ، محلّه، روستا و شهرشان و چه کشور و قارّه شان را نورانی کنند، این سرزمین را انسان می تواند نورانی کند و اگر در یک زمان و عصری به سر می برد، افراد عادی تابع سنّت آن عصر میباشند، ولی مردان میانی ـ چه رسد به مردان اوحدی ـ اینها می توانند عصر خودشان را نورانی کنند. بیانی از وجود نورانی پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) رسیده است که فرمود شما بکوشید خانه و آن محلّی که زندگی می کنید را نورانی کنید: «نَوِّرُوا بُیوتَکمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآن».[1] به این فکر نباشید که خانه آن مکان و آن زمین شما را روشن کند، شما آن زمین را روشن کنید. زمین در برابر انسان اصل نیست، زمان در برابر انسان اصل نیست؛ این متمکن است که مکان را شرف می دهد و این متزمّن است که آن زمان را حیثیت می بخشد. فرمود شما می توانید خانه خود را روشن کنید؛ اصلِ این مطلب در سوره مبارکه «نور» آمده است. در سوره مبارکه «نور» بعد از اینکه «الله» را به عنوان ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ معرفی کرد که فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، فرمود رابطه شما با آن نورِ «الله» بسیار دشوار است، این نور یک نور دیگری دارد ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾[2]که این ضمیر به نور برمی گردد نه به «الله»، حساب «الله» جداست ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است، مَثل نورِ خدا این است؛ آنگاه این نور خدا که مَثلی دارد، در خصوصیت هایی است ﴿فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؛[3]مثل مسجد و مثل حرم و مانند آن. این نورِ نور در مراکز خاص است، چرا و به چه مناسبت مسجد مقدس است؟ به چه مناسبت حرم مقدس است؟ چرا ﴿فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؟ چرا مسجد محترم است؟ چرا حرم محترم است؟ برای اینکه ﴿فیهِ رِجالٌ یحِبُّونَ أَنْ یتَطَهَّرُوا﴾،[4] چون نمازگزارها به مسجد می آیند و نماز می گذراند مسجد قداست پیدا کرد، چون معصوم در حرم آرمیده است حرم آبرو پیدا کرد، چرا ﴿فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؟ برای اینکه ﴿یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ﴾.[5]بنابراین این طور نیست که مسجد ذاتاً قداست داشته باشد و انسانها به وسیله مسجد مقدس شوند، انسانها با عبادتشان به مسجد قداست می دهند؛ اگر نمازگزار و نمازی نباشد، قداستی برای مسجد نیست، فقط نام مسجد است و اگر انسان کاملی در جایی نیارمد آن دیگر حرم نیست، وقتی از مکه نام می برد ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾؛[6]اگر سوگند به مکه است، به احترام پیغمبری است که در مکه به سر می برد، این متمکن است که فضای مکه را نورانی کرد، این نمازگزاران هستند که فضای مسجد را نورانی می کنند و این انسانهای کامل هستند که حرم ها را نورانی می کنند، این انسان است که مکان را نورانی می کند، چه اینکه همین انسان عصر و زمان و زمانهٴ خود را نورانی می کند. اگر گفتند عصر نبوّت یا عصر ظهور حضرت یکی از مصادیق بارزهٴ ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ﴾[7]است، به همین مناسبت است. عصری که نبی ظهور می کند، قابل سوگند است؛ عصری که ولی ظهور می کند، قابل سوگند است. سوگند به آن عصری که در آن نبوّت ظهور کرده و می کند، ولایت و امامت ظهور کرده و می کند، پس این انسان است که می تواند محلّ زیست خود را روشن کند! این بیان نورانی رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) که فرمود: «نَوِّرُوا بُیوتَکمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ لَا تَتَّخِذُوهَا قُبُورا»؛ ما یک قبرستان داریم، یک آرامگاه خانوادگی داریم و خانهای هم در شهر و روستا داریم، اگر خانه ای در آن قرآن خوانده نشود و آیات الهی تلاوت نشود، آن یک مقبره خانوادگی است که چند مُرده در آن هستند! منتها مرده ای که حرف می زنند! خانه ای که در آن قرآن خوانده نشود، خانه ای که در آن کلام الهی تلاوت نشود چنین است، فرمود خانه هایتان را قبرستان قرار ندهید! فرقی بین این جا و مقبره خانوادگی نیست!

یک بیان نورانی از وجود مبارک حضرت امیر هست که فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیوَانٍ. .. وَ ذَلِک مَیتُ الْأَحْیاء»،[8] بعضی ها یک جنازه عمودی هستند و بعد می شوند جنازه افقی؛ فرمود بعضی ها یک مُرده متحرّک هستند «ذَلِک مَیتُ الْأَحْیاء». اگر بیان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است فرمود: «وَ لَا تَتَّخِذُوهَا قُبُورا» و اگر بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیوَانٍ. .. وَ ذَلِک مَیتُ الْأَحْیاء»، پس انسان می تواند خانه خودش را نورانی کند! فرمود یهودی ها تازه آنهایی که اهل عبادت بودند عبادتشان را در کلیسا و کنیسه می گذراندند، ترسا و یهود کارشان این بود؛ ترسا و یهود بیراهه رفتند و خانه شان را مرکز عبادت قرار ندادند. به ما گفتند نوافل را در خانه بخوانید و فرائض را در مسجد بخوانید، خانه تان جای تلاوت قرآن باشد، پس انسان طبق این بیان نورانی می تواند آن مکانی را که زندگی می کند نورانی کند. اگر در سوره مبارکه «نور» خدای سبحان بعضی از مکانها را محترم شمرد و گفت: ﴿بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ سبب آن را هم ذکر کرد، چون مردان الهی در آن خانه هستند! حتی قداستِ مسجد هم به وسیله نمازِ نمازگزاران است! اگر مکانی به عنوان مسجد ساخته شد، ولی کسی در آن نمازی نخواند، این چه قداست و برکتی دارد؟! صِرف نام مسجد که قداست نمی آورد، قداست آن برای این است که در آن جا سجده می شود، رکوع می شود و نماز خوانده می شود. این آیه سوره «نور» به خوبی روش می کند که اگر سؤال شود که چرا آن بیوت ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ است؟ جوابش این است که ﴿یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ﴾، این مردان الهی هستند که با عبادتشان آن مراکز زیست خود را برکت می دهند. در مکه هم که همین طور است! فرمود مادامی که تو در مکه هستی، مکه گرامی است؛ عصر هم که عصر نبوّت باشد یا عصر ظهور ولایت حضرت ولی عصر(اروحنا فداه) باشد، آن زمان به برکت نبی یا وصی حرمت پیدا می کند، این انسان است که می تواند شرف ببخشد! اگر «سماوات و أرض» خلق شدند، برای آن است که خلیفهٴ خدا در این جا آنها را مدیریت کند و همچنین تنظیم امور روزگار را ذات اقدس الهی مرهون عبادت عابدان دانست، فرمود: ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ﴾؛[9] فرمود شما می توانید با عبادت هایتان، با درست رفتار کردنتان، با صداقتتان، با امنیت و امانتتان طرزی زندگی کنید که همه نیازهای شما برآورده شود. فرمود آسمان و زمین مرکز روزی هستند، یک؛ مخزن الهی هستند، دو؛ کلید این مخزن به دست خداست که ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[10]سه؛ ـ این «مقلاد» یعنی کلید ـ کلید به دست ذات اقدس الهی است، فرمود خدایی که به دست او کلید آسمانها و زمین است، اگر شما بیراهه نرفتید و راه دیگران را نبستید، اگر نگفتید کار چیز بدی است، اگر نگفتید مگر من می توانم کارگری کنم، اگر نگفتید تولید چیز بدی است و ما باید از بیگانه بیاوریم، اگر به خودتان استقلال بخشیدید، درست راه رفتید و سعی کردید از بیگانه و کفار بی نیاز باشید ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است. این ماه پُر برکت شعبان مثل ماه رجب هم ماه دعاست، به ما گفتند بعضی از کلیدها را خدا به دست شما داده است. مخزن الهی یعنی «مَفتح» و کلید یعنی «مفتاح»؛ هم «مفاتِح» که مخزن است برای اوست و هم «مفاتیح» که کلیدهاست به دست اوست؛ این کلید را ذات اقدس الهی بدون تفویض به افرادی که اهل نیایش و دعا هستند عطا می کند! فرمود اگر می خواهید باسواد شوید، مخزنِ علم کلیدی دارد و کلید آن هم سؤال است، بپرسید! مستحضرید سؤال علمی از هر انسانی صادر نیست، چون «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم».[11]اگر کسی شوق فهمیدن نداشته باشد، اهل فهم و اهل اینکه مطلب عمیق را درک بکند نباشد، به دست او کلید نخواهند داد، او هرگز هوس عالِم و ربّانی شدن در سر نپروراند، او عالِم نخواهد شد، یک آدم عادی درمی آید. اگر کسی دغدغه فهمیدن دارد، استعداد فهمیدن دارد و برای فهمیدن جان می دهد، خدا به دست او به عنوان «حُسْنُ السُّؤَال» کلید می دهد، «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم» و اگر اهل فهمیدن اسرار الهی و حلّ مشکلات خود و دیگران است، کلیدی به نام دعا به او عطا می کند که دعا کلید گشایش است؛[12]همان طوری که عمود دین نماز است[13] و ستون های کوچک به نام دعا که تعبیر شده است از دعا به عنوان عمود[14]از دعا به عنوان مفتاح هم یاد شده است. فرمود مخزن الهی پُر از نعمت است و اگر بخواهید که مشکلاتتان حل شود کلیدی دارد به نام دعا، این کلید به دست شماست! این ماه شعبان که محفوف به رحمت است، شب، روز، «بین الطلوعین»، قبل از ظهر، بعد از ظهر و «عندالزوال» آن پیچیده به رحمت است که از هر راهی وارد شوید وارد رحمت می شوید، ماه استجابت دعاست. فرمود دعا کلید گشایش درهای رحمت الهی است، پس اگر کسی خواست اهل فهم شود به این شرط که درد فهمیدن داشته باشد، کلید آن سؤال است و اگر خواست سؤال علمی کند، مقداری باید تلاش و کوشش کند و به راه بیفتد.

به ما گفتند قرائت قرآن راه تعالی درجات بهشت است. این روایت را هم از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) نقل کردند که «فَإِذَا دَخَلَ صَاحِبُ الْقُرْآنِ الْجَنَّةَ قِیلَ لَهُ ارْقَأْ وَ اقْرَأ»،[15] نه «اقْرَأْ وَ ارْقَ »! به مردان بهشتی می گویند یک درجه بالا بیا و بخوان، چون پایین هستی توفیق قرائت قرآن به دست شما نمی آید. نمی گویند قرآن بخوان تا بالا بیایی، می فرمایند اول یک مقدار بالا بیا که باید بفهمی قرآن چیست، تلاوت قرآن یعنی چه، کلام چه کسی را داری می خوانی، کتاب چه کسی را داری می خوانی، شرایط قرائت را پیدا بکن «ارْقَأْ» بالا بیا! «وَ اقْرَأ» بخوان! این بیان نورانی حضرت است که فرمود: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَکمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن ».[16] شما اگر بخواهید قرآن بخوانید در نماز یا غیر نماز و بگویید ﴿إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعینُ﴾،[17] وضو گرفتن تنها کافی نیست، دهان را پاک کنید، نه دندان را! آن پاک کردن دندان با مسواک است و ثواب خاصّ خودش را دارد، فرمود دهان را پاک کنید: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَکمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن»، مگر نمی خواهید قرآن از این جا عبور کند؟ از دهان آلوده اگر قرآن عبور کند مثل اینکه از یک فلزّ و لولهای آلوده آب تمیز عبور کند، به هر حال آلوده می شود! فرمود دهان را پاک کنید! حرف بد از این دهان درنیاید! دروغ و فحش و خلاف و مسخره کردن از این دهان درنیاید! غذای ناپاک از این دهان فرو نرود! این غذا، غذای طیب و طاهر باشد تا قرآن تلاوت کنید «طَهِّرُوا أَفْوَاهَکمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن»؛ با این حال نماز و قرآن میخوانیم، دعاهایی که مشتمل بر قرآن است را می خوانیم، خود قرآن را هم می خوانیم. فرمود اگر به بهشتی گفتند بالا بیا و بخوان، نه بخوان و بالا بیا، از آن جهت است که خواندنِ قرآن یک مقدار مشروط به بالا آمدن است. اگر فرمود: ﴿تَعالَوْا إِلی کلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکمْ﴾[18] یا ﴿تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ﴾،[19] از همان اول به ما گفتند بالا بیا تا بتوانی بخوانی! به اهل کتاب فرمود: ﴿تَعالَوْا إِلی کلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکمْ﴾ و به همه ما هم فرمود: ﴿تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ﴾؛ یعنی یک قدم بالا بیایید تا دستتان به این حرف برسد! این «تعال، تعال» یک تعبیر رایج عرب زبانها بود. الآن منطقه هایی که ـ شما مستحضرید ـ در دامنه های کوه، روستا هست، این منطقه هایی که یک مقدار برجسته است، دامنه کوه است و آن جا خانه مردم روستایی است، دشت پهنی که دارند آن جا جای کشاورزی آنهاست، همه منطقه ها همینطور بود، این جوانها و این مردم و این بچه ها روز که می شد از خانه ها می آمدند در دشت یا مشغول بازی یا مشغول کار بودند، شب که می شد اولیای اینها به این بچه ها می گفتند: «تعال»؛ یعنی بیایید بالا، اگر همسطح باشد می گویند «الی»؛ امّا اگر بالا باشد می گویند «تعال». در این شعر که گفتند:

چو سرو و سنبله بالاروش کن ٭٭٭ بنفشه وار سوی پست منگر[20]

همینطور است! در بین این گیاهان می گویند بنفشه همیشه سرش خم است؛ امّا سرو و سُنبله به طرف بالا نگاه می کنند. می گویند اگر می خواهید ترقّی کنید یک مقدار باید بالانگر باشی، بالا بیا تا ببینی و به بهشتی هم می گویند بالا بیا و بخوان! «ارْقَأْ وَ اقْرَأ»؛ منتها توان بالا آمدن را باید در دنیا تهیه کند، آن جا راهی برای کسب عمل صالح نیست؛ هر کسی هر درجه ای که در دنیا فراهم کرده است، مهمان همان درجه است. بنابراین انسان می تواند در زمان خودش اثر بگذارد، در زمین خودش اثر بگذارد، جامعه و شهر خودش را نورانی کند. این در امکانات انسان هست، چرا ما از این فرصت بهره نبریم؟! دستِ بگیر را خدا دوست ندارد «الْیدُ الْعُلْیا خَیرٌ مِنَ الْیدِ السُّفْلَی»،[21] آدم اگر بتواند در شهری زندگی کند که دیگران در سایه نور او به سر می برند، چرا ما او نباشیم؟ در زمانی زندگی کند که دیگران از نور او بهره ببرند، چرا ما آن شخص نباشیم؟ فرمود: «الْیدُ الْعُلْیا خَیرٌ مِنَ الْیدِ السُّفْلَی»، برای همه ممکن است که طرزی زندگی کنند که دیگران در کنار سفره او باشند. حاتم طایی شدن خیلی مهم نیست، شکمِ مردم را پُر کردن آن بخشی از فضیلت را دارد؛ ولی جان مردم، عقل مردم، روح مردم، فکر مردم را پُر کردن «وَ اجْعَلْ. .. قَلْبِی بِحُبِّک مُتَیما»[22]یا «امْلَأْ قَلْبِی حُبّاً لَک»[23]آن مهم است! آدم بتواند این خلأ فکری جامعه را برطرف کند، جامعه ای که گرفتار خلأ فکری نیست، نه راه کسی را می بندد، نه بیراهه میرود، نه از تحریم می هراسد و نه از تهدید، بلکه مستقل خواهد بود، نظام اسلامی هم باید همین طور باشد، راه باز است. از خانه شروع کردن و به محلّه و کوی و برزن رسیدن و به کشور رسیدن، این راه ها ممکن است. فرمود شما می توانید این چنین باشید و بدانید که حرمت مسجد به وسیله شماست، این کم مقامی نیست! این ﴿فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾، مصداق بارز این ﴿بُیوتٍ﴾ مسجد است و حرم است و امثال آنها؛ این جمله بعد، جواب سؤال مقدّر است که چرا این بیوت مقدس هستند؟ چرا این بیوت ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؟ چرا خدای سبحان این خانه را رفیع می کند؟ چون ﴿یذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ﴾، این جواب آن سؤال مقدّر است؛ یعنی اگر یک سلسله خانه ها این طور است و در مقابل یک سلسله عصرها و زمانها این طور است، برای اینکه مردان الهی در آن زمان و زمین زندگی می کنند، انسان هم می تواند این چنین باشد و این راه هم باز است! این هم ﴿فَاسْتَبَقُوا﴾[24] است، هم ﴿سارِعُوا﴾ است و فرمود راه باز است ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾؛[25]اگر مسافت و میدانی باشد به مساحت آسمان، نه جا برای تصادف است، نه جا برای تزاحم است و نه جا برای رقابت بی جاست، هر چه انسان بخواهد سریع تر برود راه باز است، فرمود مسابقه بدهید به جنّتی که ﴿ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾؛ یعنی میدان مسابقه این است؛ حالا اگر کسی خواست متواضع باشد، باتقوا باشد یا ده میلیون نفر در یک شهر جمع شدند و همه شان می خواهند متواضع و عادل باشند، هیچ زحمتی نیست! امّا دو نفر اگر خواستند صدرنشین باشند، اولِ دعواست! فرمود در فضیلت هیچ تزاحمی نیست، در میدان مسابقه فضیلت ﴿عرض ها السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾ است، چنین میدانی است! بهشت این چنین است که هیچ تزاحمی نیست. در جهنم اولِ تزاحم است، چون جهنمی ها را در جای بسته و تنگ عذاب می کنند ﴿مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ﴾،[26]این طور نیست که به اینها جای باز و گسترده بدهند و بگویند این جا باش و بسوز، این بسته است و مکان محدود ﴿مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ﴾، پس این فشار برزخی و فشار جهنمی هم دامنگیر اینهاست. بنابراین انسانی که شرح صدر دارد می تواند در بهشت زندگی کند و فضای زندگی خود را بهشتی کند، عصر خود را بهشتی کند و دیگران را در این فضای نورانی جا دهد؛ این مقام، مقام انسانیت است که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) آن حدیث نورانی را فرمود که خانه هایتان را آرامگاه قرار ندهید! فرق است بین آرامگاه که چند مُرده در آن هستند با خانه های شخصی «وَ لَا تَتَّخِذُوهَا قُبُورا»، چند نفر هستند که در یک آرامگاه زندگی می کنند، برای اینکه خبری از قرآن و نماز در آن خانه نیست؛ فرمود این قبرستان است! این جا آرامگاه خانوادگی است! شما می توانید خانه هایتان را مثل مسجد و حرم نورانی کنید.

پی نوشت ها

[1] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص610.

[2] سوره نور, آیه35.

[3] سوره نور, آیه36.

[4] سوره توبه, آیه1.

[5] سوره نور, آیات36 و37.

[6] سوره بلد, آیات1 و 2.

[7] سوره عصر, آیات1 و 2.

[8] نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه87.

[9] سوره اعراف, آیه96.

[10] سوره زمر, آیه63. سوره شوری, آیه12.

[11] کنز الفوائد، ج‏2، ص189.

[12] الدعوات(للراوندی)، ص284؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) الدُّعَاءُ مِفْتَاحُ الرَّحْمَةِ وَ مِصْبَاحُ الظُّلْمَة».

[13] المحاسن(برقی)، ج1، ص44؛ «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ».

[14] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص468؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّ الله علیه و آله و سلّم) الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِنِ وَ عَمُودُ الدِّینِ وَ ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏﴾».

[15] بحارالانوار، ج89 ، ص22.

[16] إرشاد القلوب إلى الصواب(للدیلمی)، ج‏1، ص184.

[17] سوره فاتحة الکتاب, آیه5.

[18] سوره آل عمران, آیه64.

[19] سوره انعام, آیه151.

[20] دیوان شمس، غزل1044.

[21] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص11.

[22] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص850.

[23] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص586.

[24] سوره بقره, آیه148.

[25] سوره آل عمران, آیه133.

[26] سوره ابراهیم, آیه49، سوره ص, آیه38

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان