چکیده
وهابیت، مذهب جدیدی است که هدف ظاهری آن عبارت است از اخلاص در توحید و جنگ با شرک و بت پرستی، ولی واقعیت این هدف را تأیید نمی کند.
وهابیان قائل به جنگ با دیگر فِرَق و مذاهب اسلامی هستند و با استناد به آیه « قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الاخر...»(توبه، 29) مدعی اند که این فرق و مذاهب یا باید به آئین وهابیت درآیند و یا جزیه دهند. آنان مخالفان خود را متهم به کفر و شرک می کنند جان، مال و ناموس بقیه را حلال می دانند. از دیدگاه وهابیان، مرتکب کبیره کافر است و هرکس از آنان در جنگ کشته شود، به بهشت می رود. وهابیان، آیات قرآنی وارده پیرامون شرک و کفر را بر مسلمانان مخالف خود منطبق می کنند.
در این مقاله پس از مفهوم شناسی «شرک»، «توحید» و «کفر» ضمن بیان ادعای وهابیت و استدلال های آنان، با استناد به قرآن کریم و کتاب های معتبر اهل سنت و مورد قبول وهابیت، به نقد و بررسی مبانی آن ها پرداخته و به این نتیجه رسیده ایم که بسیاری از عقاید و فعالیت های این گروه بر پایه مغالطه واقع شده است.
کلیدواژه ها: قرآن، روایات، شرک، وهابیت، شیعه
مقدمه
یکی از حربه ها و روش های مقابله با اسلام و رخنه در صفوف مسلمانان تحریف حقایق دین و واژگونه کردن اهداف و مقاصد نهایی تعالیم مقدس اسلام می باشد. این حربه و ترفند در قالب ساختن و پروردن فرقه های جدید برای قشرهایی از مسلمانان در مناطق و محدوده های مناسب و سپس ترویج و گسترش آن در جهان اسلام چهره می نماید! « وهابیت» یکی از این فرقه های ساختگی است که با مهارت تمام توسط استعمار بنیان نهاده شد. (قریب گرگانی، 177)
اهدافی که استعمارگران از ساختن مسلک وهابیت دنبال می کردند، عبارت بود از: بدعت گذاری در دین با تحریف حقایق و احکام اسلامی، خنثی کردن تعالیمی چون جهاد و مبارزه، بی رنگ کردن وجهه سیاسی و اجتماعی اسلام و خلاصه کردن دین و دین باوری در نماز و ذکر و عبادت، ناموجه جلوه دادن تجمع در اماکن مقدسه و زیارتگاه ها به عنوان یکی از نمودها و پایگاه های وحدت و قدرت سیاسی مسلمانان و تخریب آن ها به عنوان مظاهر شرک و گمراهی.(فتح آبادی، 1375).
پیشینه
درباره پیشینه این بحث باید گفت این موضوع به طور کامل و شفاف بررسی و نقد نشده است؛ در برخی از کتاب ها و مقالات تنها اشاره ای به این بحث شده است. از کسانی که به تفصیل به این بحث پرداخته، « حسن السقاف» است. او در کتاب « شرح العقیدة الطحاویة» به تفصیل این مبنای وهابی را به نقد کشیده است. همچنین شیخ جعفر سبحانی درباره این موضوع کتابی با عنوان « التوحید و الشرک فی القرآن الکریم» نگاشته که در آن مبانی اندیشه وهابی را مورد ارزیابی قرار داده است. باید توجه داشت که با پیشرفت علوم و ارتباطات، مذهب تشیع، ضمن ترویج آراء و اندیشه های الهی خود از حالت دفاعی درآمده، با نقادی و طرح سؤالات اساسی مذاهبی ساختگی چون وهابیت را در چالش فکری قرار داده است.
مفهوم شناسی شرک و کفر در نظر وهابیان
خطرناک ترین چیزی که ابن تیمیه، بنیانگذار فکری وهابیت، در آغاز دعوت خویش مطرح ساخت، متهم ساختن مسلمان به کفر و شرک بود.
او رسماً اعلام کرد: هرکس کنار قبر پیامبر(ص) یا یکی از افراد صالح بیاید و از آنان حاجت بخواهد، مشرک است. پس واجب است چنین شخصی را وادار به توبه کنند و اگر توبه نکرد، باید کشته شود: « من یأتی الی قبر نبیٍّ او صالحِ و یسأله حاجته و یستنجدهُ... فهذا شرکٌ صریحٌ، یجبُ ان یستتابَ صاحبُه، فإن تابَ و إلا قُتل»(ابن تیمیه، 156).
وهابیان، شرک را به سه گونه تقسیم می کنند:
یک گونه « شرک در ربوبیت» است که خود دو بخش می پذیرد: « شرک تعطیل» که کسانی چون فلاسفه، عرفا، غلات جهمیه و قرامطه در ذیل آن قرار می گیرند و این، بدترین انواع شرک است.( سلیمان بن عبدالله بن محمد، 27)؛ و « شرک بدون تعطیل» که کسانی چون نصاری و مجوس و همچنین «غلات قبر پرست»! که برای روح اولیا توان تصرف قائل اند را شامل می شود. (سلیمان بن عبدالله بن محمد، 28).
گونه دیگر شرک در توحید اسماء و صفات است که شامل تشبیه خالق به مخلوق می شود! گونه سوم شرک در توحید عبادت است که به دو نوع تقسیم می شود: یک نوع آنکه کسی یا چیزی غیر خدا را بخوانند و از او مانند خدا طلب شفاعت نمایند و نسبت به او مانند خدا خوف و رجا داشته باشند و این نوع، شرک اکبر است. نوع دیگر، شرک اصغر است که به ریا و خودنمایی و مانند آن اطلاق می شود. ( سلیمان بن عبد الله بن محمد، 28-29) تردیدی نیست که « شرک» نیز مانند توحید مفهومی کاملاً مشخص و تعریفی روشن و بی ابهام دارد و آن همانا شریک دانستن مخلوقی با خداوند یکتا در آفرینش، تشریع و تدبیر جهانیان است؛ چیزی که دامن عموم مسلمانان از آن پاک و پیراسته می باشد.( علی بابایی آریا، 21؛ سید حسین دشتی، 863/3؛ غلامحسین مصاحب، 1466/2؛ بهاء الدین خرمشاهی، 298).
1. توحید ربوبی:
عبدالوهاب در نامه ای به عبدالله بن سحیم می نویسد: « توحید ربوبی آن است که خداوند سبحان، در خلق و تدبیر از ملائکه و انبیا و موجودات دیگر متفرد است؛ و این حقّی انکار ناپذیر است. اما انسان با این اعتقاد مسلمان نمی شود؛ چرا که اکثر مردم نسبت به این مسئله معترفند.(سعید، 79) آنگونه که در قرآن آمده است: « و لئن سألتهم من خلق السموات و الارض و سخّرالشمس و القمر لیقولن اللهُ» (عنکبوت، 61)؛ « قل من یرزقکم من السماء و الارض امّن یملکُ السمع و الابصار... فسیقولون الله» (یونس، 31)».( سعید، 79) در حقیقت توحید ربوبی، وحدت و یگانگی خداوند در عمل، خلق، تدبیر و تصرفات است.(یاسینی، 33).
2. توحید الوهی:
محمد بن عبدالوهاب توحید الوهی را اینگونه شرح می دهد: « توحید الوهیت آن است که جز خدا پرستیده نشود، نه هیچ ملک مقربی و نه هیچ نبیّ مرسلی. در زمان بعثت پیامبر(ص) نیز مردم جاهلی چیزهایی را همراه با خدا می پرستیدند. از جمله کسانی بودند که بت ها را می پرستیدند، یا عیسی و ملائکه را عبادت می کردند و پیامبر آن ها را از این اعمال نهی کرد و به آنان ابلاغ کرد که خداوند او را فرستاده تا تنها « الله» را به یگانگی بپرستند و هیچ کس را جز او نخوانند. پس هرکس از او اطاعت کند و خدا را یگانه شمارد، ناچار شهادت داده است که خدایی جز الله نیست».(سعید، 79-80)توحید الوهی آن است که تمامی صور عبادت انسان باید مختص خدا باشد. محمد(ص) شایسته عبادت نیست، بلکه رسولی است که باید تبعیت شود.(یاسینی، 33).
3. توحید اسماء و صفات:
این قسم از توحید با خصوصیات و صفات خداوند سر و کار دارد و در بردارنده اعتقاد به صفات خداوند می باشد که در قرآن آمده است. مانند: « الرحمن الرحیم» (فاتحه، 1) « واحدٌ» (ابراهیم، 52؛ کهف، 110؛ انبیا، 108؛...) « احدٌ» ( اخلاص، 1)، « علی العرش استوی» (یونس، 5)، «له ما فی السموات و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت الثری» (یونس، 5).
به عقیده محمد بن عبدالوهاب، مرز شرک و توحید، ورود به حیطه توحید الوهی است: « مشرکینی که به دست پیامبر(ص) به قتل رسیدند، به توحید ربوبی اقرار کرده بودند ... و رسول الله(ص) آنان را به خاطر عدم اعتقاد به توحید الوهی کشت؛ چرا که انسان با توحید ربوبی مسلمان نمی شود مگر آنکه همراه توحید الوهی شود»( حسین خلف، 172).« البته توحید الوهی و ربوبی هم ممکن است به صورت جداگانه ذکر شوند و هم ممکن است در هم ادغام شوند. مثلاً در آیات« الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حقٍّ إلا انْ یقولوا ربنا الله»(حج، 40)، « قل اغیرالله ابغی ربّاً»(انعام، 164) و « ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا»(احقاف، 13) ربوبیت همان الوهیت است.»(سعید، 92-93).
پس از این سخنان، محمد بن عبدالوهاب چنین نتیجه گیری می کند: « کسانی که به انبیا و اولیا متوسل می شوند، از آنان شفاعت می جویند و هنگام سختی ها آنان را می خوانند، درواقع عبادت کنندگان و پرستندگان همان انبیا و اولیا هستند... در توحید ربوبی این افراد خللی وارد نشده، اما توحید الوهی آنان از بین رفته؛ زیرا آنان عبادت مختص خدا را ترک کردند. و این مسئله در مورد زوّار قبور و متوسلان به آن ها که چیزی را از آن ها درخواست می کنند که جز خدا بر آن قادر نیست نیز صادق است.»(مرزوق، 97).
وی در نامه دیگری چنین می نویسد:« اینان از شرک نهی نمی کنند و به توحید امر نمی کنند، توحید آنان در حرف و گفتار است و نه در عمل و عبادت. توحیدی که رسولان آن را آوردند، جز در سایه توحید خالصانه میسر نمی شود، توحیدی که عبادت را تنها برای خدا در نظر داشته باشد بدون هیچ شریکی و این چیزی است که آن ها( متوسلان به انبیاء) نمی دانند». ( حسین خلف، 188-189، در نامه به احمد بن عبدالکریم) و از همین جا است که پای تکفیر مسلمانان و مساوی قراردادن توسل و استغاثه با شرک به میان کشیده می شود. وهابیان در مورد صفات خداوند، به ظاهر نصوص ( کتاب و سنت) بسنده می کنند و تفسیر و تأویل آیات را نمی پذیرند. حتی تأویل را کفر و کذب به خدا و رسول می دانند. البته تشبیه صفات خداوند به صفات مخلوقان را نیز قبول ندارند. از این رو است که آیاتی چون « بل یداهُ مبسوطتان»(مائده، 64)، « واصنع الفلک بأعیننا» (هود، 37)، « و جاء ربک و الملکُ صفاً صفاً»(فجر، 22)و... را حمل بر ظاهر کرده و خدا را دارای اعضا می دانند و نشستن، ایستادن، خندیدن و صحبت کردن را در مورد خداوند صادق می دانند.
وهابیان در این مورد نیز آرای ابن تیمیه( دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 179) را پذیرفته اند. به اعتقاد ابن تیمیه، هیچ یک از این آیات تأویل بردار نیستند، اما البته برای اجتناب از تشبیه و تجسیم باید گفت کیفیت صفات به همان دلیل که خود قرآن فرموده«لیس کمثله شیءٌ»(شوری، 11) مجهول است.
فقیهی در کتاب « وهابیان» ذیل عنوان موحد کیست؟ این گونه می نویسد:« به نظر وهابی ها هیچ انسانی نه موحد است و نه مسلمان، مگر اینکه اموری را ترک کند، از جمله:
1. به وسیله هیچ یک از رسولان و اولیاء پروردگار به خداوند توسل نجوید و هرگاه اقدام به این کار کند و بگوید: ای خدا! توسط پیامبرت محمد(ص) به تو متوسل می شوم که مرا مشمول رحمت خود قرار دهی، اینگونه افراد در راه شرک گام نهاده و مشرک می باشند.
2. زائران به قصد زیارت به آرامگاه رسول خدا(ص) نزدیک نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارند و در آنجا دعا نخوانند و نماز نگذارند و ساختمان و مسجد بر روی قبر نسازند.
3. از پیامبر(ص) طلب نکنند اگرچه پروردگار، حق شفاعت را به پیامبراکرم(ص) داده است ولی از طلب آن نهی فرموده است. بر مسلمانان جایز است که بگویند: « یا الله! اشفع لی محمدا»:« پروردگارا! محمد(ص) را شفیع من قرار ده» ولی روا نیست که بگوید:« یا محمد!(ص) اشفع لی عندالله».
و کسی که از پیامبر طلب شفاعت کند، مانند این است که از بت ها شفاعت خواسته باشد.
4. باید هرگز به رسول خدا(ص) سوگند یاد نکند و او را ندا ننماید ( یا محمد) و آن حضرت را با عبارت « سیدنا» توصیف نکند و الفاظی از قبیل: بحق محمد و ... بر زبان جاری نسازد.(فقیهی، 141 و 142).
زمانی که محمد بن عبدالوهاب به توحید دعوت می کرد هرکس( توحیدی را که او می گفت) قبول می کرد خون و مالش سالم می ماند وگرنه خون و مالش حلال و مباح بود، جنگ هایی که وهابیان در نجد و خارج از نجد از قبیل یمن و حجاز و اطراف سوریه و عراق می کردند، بر همین پایه و اساس بود. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست می یافتند، بر ایشان حلال بود. اگر می توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار می دادند و الا به غنایمی که به دست آورده بودند، اکتفا می کردند.»(حافظ وهبه، 341)و کسانی که اظهار اطاعت می نمودند، باید به پذیرفتن دین خدا و رسول( آن طور که شیخ محمد می گفت) با او بیعت می کردند و اگر با او به مقابله برمی خواستند، باید کشته می شدند و اموالشان تقسیم می شد؛ طبق این رویه از اهالی یک قریه در مشرق احساء، به نام فصول، سیصد مرد را به قتل رساندند و اموالشان را به غنیمت بردند و در ناحیه غریمیل نزدیک احساء به همین نحو رفتار کردند.(صلاح الدین مختار، 51/1).
بررسی
وهابی ها، این گروه تندرو، به محض اینکه مسلمانی طبق فقه و اجتهاد خودش عمل می کند و با آن ها هم عقیده نمی شود، او را متهم به شرک و کفر و خروج از دین می کنند و چنین بدعت و ضلالت و خلاف شرع و عقل و انسانیت را مرتکب می شوند و او را از دم تیغ می گذرانند؛ در حالی که این عمل آن ها برخلاف قرآن کریم است که خداوند فرموده است:
« یا ایها الذین آمنوا إذا ضربتم فی سبیل الله فتبیّنوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لستَ مؤمناً»(نساء، 94).
« ای کسانی که ایمان آورده اید، چون در راه خدا سفر می کنید[ خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهار] اسلام می کند، مگویید تو مؤمن نیستی».
منشأ تهمت شرک به شیعه، حرف ابن تیمیه و بن باز است که گفته اند: صدا زدن و خواندن اموات شرک و کفر است:« و دعا الاموات... من الشرک بالله و الکفر به»(ابن تیمیه، 12؛ عبدالله بن باز، 18) این سخن باطل است؛ زیرا ملاک اسلام و مسلمان بودن تنها گفتن شهادتین است، یعنی کسی که شهادتین را به زبان جاری کرد، مسلمان است و جان و مالش محترم می باشد و به این چیزها از اسلام خارج نمی شود. همچنان که روایتی از حضرت رسول(ص) در صحیح بخاری آمده که:
«حدّثنا نعیمٌ قال حدّثنا ابنُ المبارک عن حُمَیدٍ الطویل عن انس بن مالک قال قال رسول الله(ص) «امرتُ أن اقاتل الناسَ حتی یقولوا لا اله الا الله. فإذا قالوها وصلّوا صلاتنا، واستقبلوا قبلتنا، و ذبحوا ذبیحتنا، فقد حرمتْ علینا دماؤهم و اموالهم إلا بحقها، و حسابهم علی الله».(البخاری محمد بن اسماعیل، 103/1؛ عبدالرحمن بن قدامه، 371/10؛ البهوتی، 36/3 و 36؛ ابن الاشعث السجستانی، 569/1؛ الثعلبی، 93/2؛ مسلم بن حجاج، 38/1).
« رسول الله(ص) فرمود: من مأمور شدم با مردم جنگ کنم تا بگویند:« لا اله الا الله» پس کسی که « لا اله الا الله» گفت، مال و جانش مصون است مگر کاری کند که مستحق مجازات شود[ مانند ظلم به غیر یا قتل نفس محترمه]. و حساب او با خدا است.»
وهابیان با مغالطه، شیعه را مشرک و بت پرست معرفی می کنند و به آیه 3 سوره زمر استناد می کنند و می گویند: شما شیعیان که می گویید ما ائمه را واسطه قرار می دهیم مشرکان نیز بت ها را واسطه قرار می دانند.
« ألا لله الدین الخالصُ و الذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم إلا لیقربونا الی الله زلفی إن الله یحکم بینهم فی ما هم فیه یختلفون إن الله لا یهدی من هو کاذبٌ کفار»(زمر، 3).
« آگاه باشید آیین پاک از آن خداست و کسانی که به جای او دوستانی برای خود گرفته اند [ به این بهانه که] ما آن ها را جز برای اینکه ما را هرچه بیشتر به خدا نزدیک گردانند، نمی پرستیم. البته خدا میان آنان درباره آنچه که بر سر آن اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. در حقیقت خدا آن کسی را که دروغ پرداز ناسپاس است، هدایت نمی کند.»
جواب آن ها را خود آیه داده است و فرق مشرکان را با شیعه با جمله « و ما نعبدهم» بیان فرموده است؛ زیرا می فرماید: مشرکان بت ها را « عبادت» می کرده اند و شرک آن ها به جهت عبادت کردن بت ها بوده است. ولی شیعیان هرگز غیر خدا را عبادت نمی کنند. در فقه شیعه همه اعمال باید با نیت « قربةً الی الله» باشد، مثلاً نماز باید « قربةً الی الله» خوانده شود و الا باطل است. روزه، حج، زکات، صدقات، نذر و سایر عبادات باید به قصد قربةً الی الله انجام شود و در غیر این صورت باطل است.
برای نمونه در شرط هشتم از شروط وضو در فقه شیعه، کلیه مراجع شیعی قصد قربت را شرط کرده اند:« حضرت امام خمینی: آن که به قصد قربت یعنی: برای انجام فرمان خداوند عالم وضو بگیرد و اگر برای خنک شدن یا به قصد دیگری وضو بگیرد، باطل است. زنجانی: برای خداوند عالم. سیستانی: آنکه به قصد قربت وضو بگیرد و کافی است به قصد امتثال امر خداوند باشد. بهجت( مساله 285): به قصد قربت وضو بگیرد. مکارم: آن است که وضو را به قصد قربت یعنی برای خدا انجام دهد، بنابراین اگر به قصد ریا و خودنمایی یا برای خنک شدن بدن و مانند آن بگیرد، باطل است، ولی اگر تصمیم قطعی دارد که برای اطاعت فرمان خدا وضو بگیرد در ضمن می داند خنک هم می شود، ضرری ندارد و سایر مراجع عظام...»
پی نوشت ها :
1. استادیار دانشگاه اراک
2. کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث
منبع: نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 7