ماهان شبکه ایرانیان

بلال مؤذنی که اذان نگفت

چکیده: شیعه در مورد اصحاب پیامبر بر این اعتقاد است که، آن اصحابی که پیرو پیامبر (ص) بودند و بعد از ایشان (ص) پیرو اهل بیت (ع) شدند بر حق هستند و لازم است به آن‌ها احترام گذاشت، ولی آن دسته از اصحابی که فقط در دوران رسالت حضرت رسول (ص) با ایشان بودند

بلال مؤذنی که اذان نگفت

چکیده:

شیعه در مورد اصحاب پیامبر بر این اعتقاد است که، آن اصحابی که پیرو پیامبر (ص) بودند و بعد از ایشان (ص) پیرو اهل بیت (ع) شدند بر حق هستند و لازم است به آن‌ها احترام گذاشت، ولی آن دسته از اصحابی که فقط در دوران رسالت حضرت رسول (ص) با ایشان بودند. ولی بعد از شهادت حضرتشان دست از اهل بیت (ع) ایشان کشیدند و پیرو دیگران شدند این اصحاب قابل دفاع نیستند. یکی از اصحاب رسول خدا (ص) که در دوران حیات ایشان و پس از آن همواره به پیامبر (ص) و اهل بیت: عشق می‌ورزید، جناب «بلال حبشی» مؤذن رسول الله (ص) است. در این مقاله به نحو مختصر با او و تفکراتش و نقشی که در مقابله با غاصبین خلافت داشته آشنا می‌شویم.
کلید واژه: صحابی، اصحاب، بلال، مؤذن، حضرت زهراء (س).

مقدمه:

چندی پیش یکی از دوستان در ضمن سؤالی به من گفت بلال حبشی مؤذن پیامبر (ص) نیز مثل بسیاری از اصحاب رسول الله، دفاع از علی بن ابیطالب (ع) و همسر شهیده اش (س) نکرد. در ابتدا پاسخی برایش نداشتم، ولی بعد از دو هفته تحقیق و بررسی در میان کتاب‌های شیعه و سنی نکاتی را به آن دوست عزیز ارائه کردم. اینک بخشی از آن مطالب را تقدیم شما خواننده فرهیخته می‌نمایم، امیدوارم در سایه تحقیق و پژوهش، باورهای اعتقادی ما قوی‌تر شود؛ و شوری همراه با شعور و محبتی آمیخته با معرفت نصیبمان گردد. در نتیجه‌ی چنین اتفاق مبارکی است که، دیگر دشمنان و شیادان طریقت و شریعت هرگز ما را نمی‌توانند گمراه کنند.

بررسی شخصیت بلال:

تلفظ نام بلال و معرفی او:
ا: بلال بکسر الباء الموحدة و فتح اللام بعدها (1)
ب: بلال بن رباح الحبشی المؤذن، و هو بلال بن حمامة، و هی أمّه (2).
ج: بلال بن رباح المؤذن، یکنی أبا عبد الله، و قیل أبا عبدالکریم و قیل أبا عبد الرحمن و قال بعضهم: یکنی أبا عمرو (3)
{بلال را باید به کسر باء و فتح لام تلفظ کرد. او فرزند رباح حبشی است و مادرش حمامه نام دارد و کنیه او ابا عبدالکریم است. }

وفات و محل دفنش:

توفی بدمشق بالطاعون سنة 18 أو 19 أو 20 أو 21 و دفن بمقبرة باب الصغیر علی قول الأکثر و قبره بها ظاهر مشهور مزور معظم علیه قبة و قد زرته. قال الشیخ فی رجاله: توفی بدمشق فی الطاعون سنة 18 مدفون به باب الصغیر بدمشق و عن حواشی الشهید الثانی علی الخلاصة مات بدمشق سنة 20 و قیل 21 و قیل 18 و هو ابن بضع و ستین سنة و دفن به باب الصغیر و قال علی بن عبد الرحمن ان بلالا مات به حلب و دفن علی باب الأربعین (انتهی) و فی الاستیعاب مات بدمشق و دفن عند الباب الصغیر بمقبرتها سنة 20 و هو ابن 63 سنة و قیل توفی سنة 21 توفی و هو ابن سبعین سنة (انتهی) و روی محمد بن سعد کاتب الواقدی فی الطبقات الکبیر عن الواقدی بسنده قال توفی بلال بدمشق سنة 20 و دفن عند الباب الصغیر فی مقبرة دمشق و هو ابن بضع و ستین سنة (4) {در سال 18 یا 19 یا ...در شهر دمشق جان سپرد و در قبرستان باب الصغیر دفن شد...}

اقوال علماء درباره او:

شیعه:

الف: علامه مجلسی:

ایشان جناب بلال را ممدوح می‌داند (5)

ب: علامه مامقانی:

ایشان بعد از نقل آراء علما و احادیثی که در مناقب جناب بلال است می‌فرمایند: قلت: بل الوجه استفادة توثیقه مما ذکر سیما من امتناعه من بیعة ابی بکر الذی هو اقوی دلیل و اعدل شاهد علی رسوخ ملکته و قوة دیانته و فضل عدالته فالحق عندی ان حدیثه من الصحاح دون الحسان والله المستعان. (6) {حق در نزد من این است که چون بلال با ابی بکر بیعت ننمود حدیثش صحیح و درست است ...}

ج: محمد بن احمد نراقی

ثقة جلیل القدر، کان مؤذّن رسول النبی (ص)، لم یؤذّن به عده إلا مرة واحدة و لم یتمّ الأذان (7). {انسان مورد اعتمادی است و مؤذن پیامبر (ص) بوده است...}
سنی:

د: ابن عبد البر:

کان من السابقین إلی الإسلام، و ممن یعذب فی الله عزوجل فیصبر علی العذاب، و کان أبو جهل یبطحه علی وجهه فی الشمس، و یضع الرحا علیه حتی تصهره الشمس، و یقول: اکفر به رب محمد، فیقول: أحد، أحد، فاجتاز به ورقة بن نوفل، و هو یعذب و یقول: أحد، أحد، فقال: یا بلال، أحد أحد، و الله لئن مت علی هذا لأتخذن قبرک حنانا (8) {از سابقین در اسلام است و ابوجهل او را اذیت و آزار می‌نمود و به او می‌گفت به خدای محمد (ص) کافر شو ولی بلال در پاسخ او می‌گفت: احد احد یعنی من فقط خدای واحد را قبول دارم. ورقه بن نوفل از آنجا می‌گذشت وقتی این صحنه را مشاهده نمود، به بلال گفت: اگر در این حال از دنیا بروی من قبر تو را محل نزول رحمت خداوند می‌دانم}

ح: ابن عماد حنبلی:

توفی بلال بن رباح الحبشی، و أمه حمامة، مولی أبی بکر، و مؤذن رسول الله (ص)، کان صادق الإسلام، و عذّب فی ذات الله أشدّ العذاب، (9)

و: ابو نعیم اصفهانی:

و منهم السید المتعبد المتجرد بلال بن رباح عتیق الصدیق ذی الفضل (10) .....

برخی از مناقب جناب بلال:

1: ... عن أبی عبد الله (ع) قال: کان بلال عبدا صالحا و کان صهیب عبد سوء یبکی علی عمر (11) (12) امام صادق (ع) فرمودند بلال عبد صالحی برای خداوند بود ولی صهیب ...
2: عَنْهُ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ لَهُ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ سَبَقَ إِلَی الْجَنَّةِ بِلَالٌ قَالَ وَ لِمَ قَالَ لِأَنَّهُ أَوَّلُ مَنْ أَذَّن (13) مردی از اهل شام بر امام صادق (ع) وارد شد حضرت (ع) فرمودند: اول کسی که به سوی بهشت سبقت می‌گیرد، بلال است، چون اول کسی است که برای پیامبر (ص) اذان گفت.
3: ...... عن أبی جعفر (ع) قال أتی رجل أبی (ع) ... وَ کَانَ بِلَالٌ مُؤَذِّنَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لمَ بَیْتَهُ وَ لَمْ یُؤَذِّنْ لِأَحَدٍ مِنَ الْخُلَفَاء و قال فیه أبو عبد الله جعفر بن محمد (ع) الله بلالا فإنه کان یحبنا أهل البیت: لعن الله صهیبا فإنه کان یعادینا (14) امام باقر (ع) فرمودند پدرم (ع) در پاسخ سوالی فرمودند:....بلال مؤذن پیامبر (ص) بود و بعد از پیامبر (ص) برای هیچ یک از خلفاء اذان نگفت. در ادامه امام (ع) فرمودند: خدا رحمت کند بلال را دوست دار ما اهل بیت بود ولی صهیب این گونه نبود...
4: وَ عَنْ أَنَسٍ عَنْهُ (ص) أَنَّهُ قَالَ: اشْتَاقَتِ الْجَنَّةُ إِلَی عَلِیٍّ وَ عَمَّارٍ وَ سَلْمَانَ وَ بِلَال (15). {پیامبر (ص) فرمودند: بهشت مشتاق چند نفر است. علی (ع)، عمار، سلمان و بلال. }
5: قال علی بن الحسین (ع) و هؤلاء خیار من أصحاب رسول الله (ص) عذبهم أهل مکة لیفتنوهم عن دینهم، منهم بلال (16)...... {یکی از بهترین یاوران پیامبر (ص) که مورد اذیت و آزار مشرکین مکه قرار گرفت بلال است. }
6:.... قال علی بن أبی طالب(ع): السباق خمسة فأنا سابق العرب و سلمان سابق فارس و صهیب سابق الروم و بلال سابق الحبش و خباب سابق النبط (17){پیشگامان چند نفرند: من پیش گام عرب هستم، سلمان پیش گام عجم، صهیب سابق روم، بلال پیشگام حبشی و خباب پیشگام نبطی بود. }

بلال آزاد شده پیامبر (ص):

یکی از دروغ‌های شاخ دار که در کتاب‌های اهل سنت خیلی به آن اشاره شده است، بلال را آزاد شده ابوبکر می‌دانند. در حالی که واقعیت این گونه نیست. قبل از ذکر کلمات بزرگان و علماء در مورد مطلب مورد نظر لازم است مقداری با خلیفه اول آشنا شویم و ببینیم آیا واقعاً انسانی پولدار بوده یا نه: پدر ابوبکر خلیفه مسلمین
نام: ابی قحافه. محل فعالیت و کار: خانه ابی جدعان. ابن قتیبه از بزرگان اهل سنت درباره این خانه می‌نویسد: و کان عبدالله بن جدعان نخاسا له جوار یساعین و یبیع أولادهن (18){عبد الله بن جدعان برده داری داشت؛ و از برخی کنیزان برای بچه دار شدن استفاده می‌کرد، سپس آن بچه های نا مشروع را می‌فروخت}عینی در مورد یکی از کنیزان او می‌نویسد: قلت: کانت هذه المرأة ضباعة بنت عامر، و کانت تحت عبد الله بن جدعان، وطافت بالبیت عریانة و هی واضعة یدی‌ها علی فخذیها (19) {آن زن، از کنیزان عبدالله بن جدعان است؛ و به صورت عریان به دور کعبه طواف می‌کرد...}
پیامبر (ص) در مورد او فرمودند: ....أنها قالت: یا رسول الله، إن عبد الله بن جدعان کان یقری الضیف، و یحمل الکل، و ذکرت أشیاء من أعمال الخیر، أهو فی الجنة أم فی النار؟ فقال علیه الصلاة و السلام: هو فی النار، إنه لم یقل یوما: رب اغفر لی خطیئتی یوم الدین (20) {عایشه به پیامبر (ص) گفت: عبدالله بن جدعان به فقیران و مهمانان اکرام می‌کرد، آیا او داخل بهشت می‌شود. پیامبر (ص) فرمودند: خیر، او جایگاهش در جهنم است...}

وظیفه پدر ابو بکر:

1-دعوت به خوردن غذا:

امیت بن ابی صبت در مورد ابن جدعان می‌گوید: له داع بمکّة مشمعل و آخر فوق دارته ینادی (21) {در مکه «مشمعل» مردم را دعوت می‌نمود، و دیگری بر پشت بام خانه‌اش مردم را دعوت می‌کرد ...}شاعر در این شعر به خوبی وظیفه پدر ابی بکر را روشن می‌سازد زیرا مراد از «مشمعل» سفیان بن عبد الاسد است و مراد از «آخر» ابوقحافه می‌باشد (22) مرحوم تستری نیز می‌نویسد: و عبد الله بن جدعان هو الذی کان أبو قحافة ینادی لطعامه (23)

2- دور کردن مگس‌ها از غذا.

ابن ابی الحدید از بزرگان اهل سنت می‌نویسد: مع أن أرباب السیرة ذکروا- أنه لم یکن ینفق علی أبیه شیئا- و أنه کان أجیرا لابن جدعان- علی مائدته یطرد عنها الذبان- (24). {نمی‌توان گفت ابو بکر بر پدرش انفاق می‌کرده است زیرا چون ابی قحافه (=پدر ابی بکر) اجیر بود تا مگس‌ها را از غذاها دور کند }حال که به نحو مختصر با پدر آشنا شدیم بدانیم پسر کیست

نام ابوبکر:

و من بنی تیم بن مرة بن کعب أبو بکر الصدیق و أما محمد بن إسحاق فقال أبو قحافة کان اسمه عتیقا... (25) {ابوبکر از بنی تیم بن مره بن کعب است. محمد بن اسحاق می‌گوید نام او عتیق می‌باشد. ترمذی می‌نویسد: اسمه عبد الله بن عثمان و لقبه عتیق (26) مسعودی نیز می‌نویسد: وکان اسمه فی الجاهلیة عبد الکعبة فلما أسلم سماه النبی (ص) عبد الله ولقبه عتیق قیل لجماله وقیل لعتقه من النار، (27){لقب او عتیق است. گفته شده به خاطر جمال او این لقب را به او داده‌اند ...}

سوال:

چرا به ابی بکر می‌گویند عتیق؟

جواب:

چون ابی بکر هم در خانه ابن جدعان بود، و ابی جدعان او و برادرانش را آزاد کرد و به همین خاطر به او می‌گویند عتیق یعنی آزاد شده. قرائنی در کلمات خود علمای اهل سنت وجود دارد، که بر ما روشن می‌کند ابوبکر عبدی بوده است و سپس آزاد شده است. واقدی در توصیفی از ابوبکر می‌نویسد:.... قال هرقل صفه لی قال هو رجل آدم اللون ...(28) (29){به او گفتند ابوبکر را توصیف کن او در پاسخ گفت: ابوبکر مردی سیاه چهره بود. همچنین می‌گوید: وکان طوالاً آدم نحیفاً خفیف العارضین غائر العینین مشرف الجبهة ناتئ الوجنتین، یغیر شبیه بالحناء والکتم. (30) {بسیار بلند قامت و لاغر، ریش کم، چشمانی فرو رفته (31)، و پیشانی کوتاه و تنگ و بینی بر آمده و نوک تیز که در پیشانی‌اش شبه برآمدگی باشد؛ و حنا می‌گذاشت...}

نتیجه:

حال طبق این کلماتی که از علمای اهل سنت بیان شد مشخص است که ابوبکر سیاه چهره بوده و اگر در تاریخ مطالعه کنیم می‌بینیم بیشتر کسانی که عبد بوده‌اند این گونه بوده‌اند؛ و اگر ما از این اعترافات واضح و روشن هم چشم پوشی کنیم، همگان می‌دانند احترام پدر و مادر واجب است. اگر ابی بکر پولدار بوده است اول باید پدر خودش را از دست عبدالله بن جدعان آزاد می‌کرد بعد انسان‌های دیگر. حال که واضح شد نمی‌توان پذیرفت بلال را ابی بکر آزاد کرده، نام برخی از علمای شیعه و سنی را متذکر می‌شویم که می‌گویند بلال آزاد شده پیامبر (ص) است نه کس دیگر.
از خاصه (=شیعه):
شیخ صدوق (32)، شیخ طوسی (33)، محمد بن حائری مازندرانی (34)، آیت الله خوئی (35)، علامه حلی (36)، محمد علی اردبیلی (37)، علی استرآبادی (38)، سید محمد تقی تستری (39)، و...
از عامه: واقدی (40)، ابن ابی الحدید (41)، دار قطنی (42) و...
مؤذنی که بعد از پیامبر (ص) دیگر اذان نگفت:
اگر چه وهابی‌ها اصرار دارند بگویند اهل بیت پیامبر: به ویژه حضرت زهرا (س) و خلفاء ارتباط خوبی داشتند. لیکن وقتی روایات و اخبار تاریخی که در کتاب‌های شیعه و سنی آمده است را مطالعه می‌کنیم، می‌فهمیم رابطه اهل بیت: و خلفاء خوب نبوده. بلکه آنها به شدت در صدد آسیب زدن به اهل بیت: پیامبر (ص) بوده‌اند. یکی از دلایلی که ثابت می‌کند حضرت زهراء (س) از خلفای زمان خودش رضایت نداشته است. موضوع اذان جناب بلال است. با اینکه مؤذن پیامبر (ص) است ولی بعد از ایشان (ص) برای خلفای زمانش اذان نمی‌گوید، و این در حالی است که وقتی دختر پیامبرش (س) از او درخواست اذان می‌کند مشغول به اذان گفتن می‌شود و این هم اصل این داستان...
از خاصه: شیخ صدوق این‌گونه حدیث نقل فرموده است: وَ رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ النَّبِیُّ (ص) امْتَنَعَ بِلَالٌ مِنَ الْأَذَانِ وَ قَالَ لَا أُؤَذِّنُ لِأَحَدٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ إِنَّ فَاطِمَةَ 3 قَالَتْ ذَاتَ یَوْمٍ إِنِّی أَشْتَهِی أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ أَبِی (ص) بِالْأَذَانِ فَبَلَغَ ذَلِکَ بِلَالًا فَأَخَذَ فِی الْأَذَانِ فَلَمَّا قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ ذَکَرَتْ أَبَاهَا (ص) وَ أَیَّامَهُ فَلَمْ تَتَمَالَکْ مِنَ الْبُکَاءِ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَی قَوْلِهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ شَهَقَتْ فَاطِمَةُ (س) شَهْقَةً وَ سَقَطَتْ لِوَجْهِهَا وَ غُشِیَ عَلَیْهَا فَقَالَ النَّاسُ لِبِلَالٍ أَمْسِکْ یَا بِلَالُ فَقَدْ فَارَقَتِ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) الدُّنْیَا وَ ظَنُّوا أَنَّهَا قَدْ مَاتَتْ فَقَطَعَ أَذَانَهُ وَ لَمْ یُتِمَّهُ فَأَفَاقَتْ فَاطِمَةُ 3 وَ سَأَلَتْهُ أَنْ یُتِمَّ الْأَذَانَ فَلَمْ یَفْعَلْ وَ قَالَ لَهَا یَا سَیِّدَةَ النِّسْوَانِ إِنِّی أَخْشَی عَلَیْکِ مِمَّا تُنْزِلِینَهُ بِنَفْسِکِ إِذَا سَمِعْتِ صَوْتِی بِالْأَذَانِ فَأَعْفَتْهُ عَنْ ذَلِک (43){.....روزی فاطمه زهرا (س) فرمود:دوست دارم صدای مؤذن پدرم را بشنوم؛ و بلال بعد از پیامبر (ص) برای کسی اذان نگفته بود ولی بعد از درخواست حضرت زهرا (س) شروع به گفتن اذان نمود تا اینکه به جمله: اشهد ان محمد رسول الله رسید در این هنگام حضرت زهرا (س) بی هوش شدند و به بلال گفته شد دیگر ادامه ندهد...} شهید ثانی (44) و مرحوم طریحی (45) این‌گونه می‌فرمایند: و لم یؤذن بعد النبی (ص) لأحد فیما روی إلا مرة واحدة فی قدومه إلی المدینة لزیارة قبر الرسول (ص) فأذن و لم یتم الأذان.{بعد از پیامبر (ص) برای کسی اذان نگفت مگر وقتی که به مدینه بازگشت برای زیارت قبر پیامبر (ص) و اذانش تمام نشد ...} و مرحوم مامقانی (46)، و شیخ علی نمازی (47) هم به این نکته اشاره کرده‌اند.
از عامه (= سنی): خیر الدین زرکلی می‌نویسد: .......و شهد المشاهد کل‌ها مع رسول الله (ص) و لما توفی رسول الله (ص) أذن بلال، و لم یؤذن بعد ذلک؛ و أقام حتی خرجت البعوث إلی الشام، فسار معهم؛ و توفی فی دمشق (48). {بلال همیشه همراه پیامبر (ص) بود و بعد از ایشان برای کسی اذان نگفت...} اگر چه آقای زرکلی وهابی اشاره ای به اذان گفتن بلال برای حضرت زهراء (س) نکرده است ولیکن همین مقدار هم ادعای ما را (= نبودن ارتباط حسنه بین حضرت زهراء (س) و خلفاء) ثابت می‌کند. مگر غیر از این است که آقایان اهل سنت می‌گویند: ابی بکر و عمر و عثمان سه خلیفه پیامبر هستند پس چرا مؤذن پیامبر برایشان اذان نگفت. عالم دیگری از اهل سنت به نام «المزی» می‌نویسد: و یقال إنه لم یؤذن لأحد بعد النبی (ص) إلا مرة واحدة فی قدمة قدم‌ها المدینة لزیارة قبر النبی (ص) و طلب إلیه الصحابة ذلک فأذن ولم یتم الأذان ...(49) {گفته شده بعد از پیامبر (ص) برای کسی اذان نگفت، وقتی برای زیارت قبر پیامبر (ص) به مدینه بازگشت نمود به درخواست اصحاب یک مرتبه دیگر اذان گفت ولی اذانش نیمه تمام ماند.}
نتایج کلام «مزی»:
1.بلال خلفاء را قبول نداشت.
2. در حالی که الآن علمای وهابی و برخی از اهل سنت می‌کوشند تا بگویند: زیارت قبور حرام است ولیکن آقای مزی که از علمای خودشان است و نظرات او را قبول دارند می‌گوید بلال برای زیارت قبر پیامبر (ص) آمده بود. حال یا بلال اشتباه کرده است یا وهابی‌ها اشتباه می‌گویند. نمی‌توان گفت بلال اشتباه می‌کرده زیرا طبق نظر وهابی‌ها همه صحابه معصوم از خطا و اشتباه هستند، حال که بلال اشتباه نکرده مشخص است این آقایانی که خود را پیرو سلف و گذشتگان می‌دانند اشتباه می‌کنند.
3. اگر چه مزی نامی از حضرت زهراء (س) نیاورده است و لی باز می‌توان گفت حضرت زهراء (س) هم جزو اصحاب پیامبر است. بلال چه مذهبی داشته آیا شیعه بوده یا پیرو مکتب خلفاء بوده است. عده‌ای از بزرگان علمای امامیه تصریح بر شیعه بودن او دارند. من جمله: سید علی خان (50)، حاج محمد مقدس اصفهانی (51)، سید محسن امین (52) حضرت آیت الله سبحانی (53)

نتیجه پژوهش:

بلال همواره مطیع پیامبر (ص) و اهل بیت: بوده است؛ و از جمله کسانی است که توسط پیامبر (ص) آزاد شده، و خودش را وقف اسلام نمود. همچنین برای یاری اهل بیت مظلوم پیامبر حاضر به گفتن اذان برای خلفای زمانش نشد؛ و سختی‌هایی را متحمل شد؛ همچنین شخصیت این صحابی بزرگ رسول خدا برای شیعه و سنی قابل احترام است. باشد که فردای قیامت در کنار چنین اصحاب با وفایی بر پیامبر (ص) و اهل بیت ایشان وارد شویم انشاء الله.

پی‌نوشت‌ها:

1. مامقانی، تنقیح المقال، ج 13، ص 77.
2. ابن حجر، الاصابة، ج 1، ص 455.
3. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج 1، ص 178.
4. سید محسن امین، اعیان الشیعة، ج 3، ص 602.
5. علامه مجلسی، الوجیزة، ص 39، باب الباء.
6. همان، تنقیح المقال، ج 13، ص 91.
7. نراقی، شعب المقال فی درجات الرجال، ص 57.
8. جزری، اسد الغابة، ج 1، ص 243.
9. عکری، شذرات الذهب، ج 1، ص 171.
10. ابو نعیم، حلیة الاولیاء، ج 1، ص 147.
11. کشی، رجال کشی، ص 39.
12. البته مرحوم محدث نوری؛ تعلیقاتی درباره این حدیث دارند. ر. ک به:نفس الرحمن فی فضائل سلمان، ص 194.
13. شیخ طوسی، التهذیب، ج 2، ص 284 .
14. شیخ مفید، الاختصاص، ص 71.
16. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 31، ص 202؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 10، ص 1044.
17. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری 7، ص 621.
18. شیخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 312.
19. ابن قتیبه، المعارف، ص 576
20. عینی، عمدة القاری، ج 9، ص 266
21. سمعانی، تفسیر السمعانی، ج 4، ص 54
22. زمخشری، ربیع الابرار، ج 3، ص 239؛ ابن کثیر، السیره النبویه، ج 1، ص 117.و...
23. سید بن طاووس، الطرلئف، ص 406؛ نجاح طائی، اغتیال النبی، ص 118 به نقل از:مثالب العرب، ص 139.
24. تستری، قاموس الرجال، ج 9، ص 356
25. همان، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 275.
26. ابن سعد، طبقات الکبری، ج 3، ص 170.
27. ترمذی، سنن ترمذی، ج 5، ص 267.
28. مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 105.
29. واقدی، فتوح الشام، ج 1، ص 17.
30. واسطی در معنای آدم اللون می‌نویسد: ....أَسْوَدُ ضَخْمٌ غَلِیظٌ سَمِینٌ، کالدُّحْسُمِ...ر. ک به: واسطی، تاج العروس، ج 8، ص 289، دحمس.
31. همان، ص 106.
32. امیرالمومنین (ع) در حدیثی فرمود: قَالَ إِذَا نَظَرْتَ إِلَی الْغُلَامِ فَرَأَیْتَهُ حُلْوَ الْعَیْنَیْنِ عَرِیضَ الْجَبْهَةِ نَامِیَ الْوَجْنَتَیْنِ سَلِیمَ الْهَیْئَةِ مُسْتَرْخِیَ الْعُزْلَةِ فَارْجُهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ بَرَکَةٍ وَ إِنْ رَأَیْتَهُ غَائِرَ الْعَیْنَیْنِ ضَیِّقَ الْجَبْهَةِ نَاتِئَ الْوَجْنَتَیْنِ مُحَدَّدَ الْأَرْنَبَةِ کَأَنَّمَا جَبِینُهُ صَلَابَةٌ فَلَا تَرْج. مکارم الاخلاق، ص 223.
33. شیخ صدوق، الفقیه، ج 1، ص 297.
34. طوسی، رجال طوسی، ص 27.
35. مازندرانی، منتهی المقال فی احوال الرجال، ج 2، ص 175.
36. آیت الله خویی، معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 270.
37. علامه حلی، منتهی المطلب، ج 4، ص 372.
38. اردبیلی، جامع الرواة، ج 1، ص 131.
39. منهج المقال، ج 3، ص 90.
40. همان، قاموس الرجال، ج 2، ص 393.
41. همان، فتوح الشام، ج 2، ص 20.
42. همان، شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 273.
43. دار قطنی، علل دار قطنی، ج 7، ص 169.
44. همان، من‌لایحضره الفقیه، ج 1 ص 298.
45. شهید ثانی، رسائل شهید ثانی، ج 2، ص 919 .
46. طریحی، مجمع البحرین، ج 5، ص 325.
47. تنقیح المقال، ج 13، ص 87.
48. شیخ علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 2، ص 63.
49. زرکلی، الاعلام، ج 2، ص 73.
50. المزی، تهذیب الکمال، ج 4، ص 289.
51. سید علی خان، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة، ج 1 ص 362.
52. مقدس اصفهانی، کتاب الاوائل، ص 206.
53. امین، اعیان الشیعة، ج 3، ص 601.
54. سبحانی، المذاهب الاسلامیة، ص 153.

کتاب نامه
1.قرآن
2.ابن‌بابویه مشهور به شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، محقق و مصحح علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1362 ش.
3.من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم،1413 ق.
4.ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبد الله، حلیة الاولیاء، دار النشر، دارالکتاب العربی، بیروت، 1405، چاپ چهارم
5.ابی الحدید، هبة الله، شرح نهج البلاغه، دار النشر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1418 ه، الطبعة: الأولی، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری
6.اردبیلی، محمد علی، جامع الرواة، مکتبه المحمدی.
7.امین، سید محسن، اعیان الشیعة، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406 ه. ق
8.البصری الزهری، ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالنشر، دارصادر، بیروت، بی تا
9.ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، تحقیق: احمد محمد شاکر و آخرون، دار النشر، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
10.تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول،1419 ق.
11.جزری، عزالدین، اسد الغابه، تحقیق: عادل احمد الرفاعی، دارالنشر، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول،1417 ق.
12.حسن بن علی 7 امام یازدهم، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری 7، مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، چاپ اول، 1409 ق
13.حلی، حسن بن یوسف مشهور به علامه حلی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد، چاپ اول، 1412 ه
14.خان مدنی، سید علی، الدرجات الرفیعه، فی طبقات الشیعه، تحقیق:تقدیم: سید محمد صادق بحر العلوم، مکتبه بصیرتی، قم،1397.
15.خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال.‌
16.دار قطنی، علل دار قطنی، تحقیق: محفوظ الرحمن، زین الله السلفی، دار طیبه، ریاض، چاپ اول،1405 ق.
17.دینوری، ابن قتیبه، المعارف، تحقیق: دکتور ثروت عکاشة، دارالنشر، دارالمعارف، القاهرة، بی تا
18.زمخشری، جارالله، ربیع الابرار، مؤسسه اعلمی، بیروت، چاپ اول،1412 ه ق.
19.سبحانی، جعقر، المذاهب الاسلامیه.
20.سمعانی، محمد بن عبد الجبار، تفسیرالقران، تحقیق: یاسر بن ابراهیم، دار النشر، دار الوطن، الریاض، چاپ اول،1418 ه.
21.الطائی، شیخ نجاح، اغتیال النبی، دار الهدی لاحیاء التراث، بیروت، چاپ اول،1419 ق.
22.طاووس، موسی بن جعفر، الطرائف، چاپخانه خیام، قم،1400 هجری
23.طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم،1416 ه ق.‌
24.طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، تحقیق: خراسان، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ، چهارم،1407 ق
25.رجال طوسی، جامعه مدرسین، قم، چاپ سوم،1427 ه ق.
26.عاملی، شهید ثانی، زین الدین بن علی تاریخ، الرسائل، محقق: رضا مختاری، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، قم، چاپ اول،1421 ه ق.‌
27.عبد البر، عبد الله بن محمد، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البخاوی، دار النشر، دار الجیل، بیروت، چاپ اول،1412 ق.
28.عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، تحقیق: شیخ عادل احمد موجود و شیخ علی محمد معوض، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول،1415 ق.
29.العکری، عبد الحی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، دارالنشر، دار بن کثیر، دمشق، چاپ اول،1406 ه.
30.عینی، بدرالدین احمد، عمدۀ القاری شرح صحیح بخاری، دار النشر، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا
31.کثیر دمشقی، اسماعیل، السیرةالنبویة، تحقیق مصطفی عبد الواحد، دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت – لبنان،1396 ه. ق
32.کشی، محمد بن عمر، رجال کشی با تعلیقات میرداماد، قم، چاپ اول، بی تا
33.مازندرانی، محمد بن اسماعیل حائری، منتهی المقال فی احوال الرجال، مؤسسه آل البیت:، قم،1416 ه ق.
34.مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، تحقیق جمعی از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم،1403 ق.
35.الوجیزة فی الرجال، تحقیق محمد کاظم رحمان ستایش، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1420 ه ق.‌
36.المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن، تهذیب الکمال، تحقیق و ضبط و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف/ تخریج: شعیب الارنووط، موسسه الرساله، بیروت، چاپ سوم،1408 ق.
37.مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه والاشراف، دار صعب، بیروت.
38.مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری و، الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول،1413 ق
39.نراقی، میرزا ابو القاسم بن محمد بن احمد، شعب المقال فی درجات الرجال، تحقیق و تصحیح: محسن احمدی، کنگره بزرگداشت نراقی 40.رحمه الله، قم، چاپ دوم،1422 ه ق.
41.نمازی، شیخ علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، شفق، تهران،1412 ق.
42.نوری طبرسی، میرزا حسین، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، تحقیق:جواد قیومی، موسسه آفاق، چاپ اول،1411 ق.
43.واسطی، محمد مرتضی، تاج العروس، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت،1414 ه ق، چاپ: اول
44.واقدی، ابو عبد الله بن عمر، فتوح الشام، دار النشر: دار الجیل، بیروت.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان