ماهان شبکه ایرانیان

جهاد اکبر و جهاد اصغر

مهم ترین کاری که نظام اسلامی و انقلاب اسلامی کرد جامعه را به سبک و به سَمت عقلانیت حرکت داد. جامعه عاقل نه اسیر می شود نه اسیر می گیرد

جهاد اکبر و جهاد اصغر

مهم ترین کاری که نظام اسلامی و انقلاب اسلامی کرد جامعه را به سبک و به سَمت عقلانیت حرکت داد. جامعه عاقل نه اسیر می شود نه اسیر می گیرد. خاصیت جامعه عاقل، آزادمنشی و آزادپروری است، نه در رهن کسی قرار می گیرد و نه کسی را به بند می کشد. این به بند بودن یا به بند درآوردن، کارِ عقل نیست، اگر هم قدرتی پیدا کرد منزّه شد و کسی را به بند درآورد سعی می کند با احسان و اکرام، او را آزاد کند اولاً؛ خوی آزادمنشی را به او بیاموزاند ثانیاً؛ او را هم آزادپرور کند ثالثاً. این بخش های نورانی سوره «انسان» بارها به عرض شما رسید که خاندان عصمت و طهارت(سلام الله علیهم اجمعین) نه اسیر شدند و نه اسیری را به بند کشیدند. می بینید این آیات نورانی سوره «انسان» با آن شأن نزولش که ملاحظه می کنید می بینید سنگین ترین کار را دودمان یاسین(علیهم السلام) برای جامعه ای کردند که در آن بخشی از جامعه یتیم و بخشی مسکین و اسیر بود: ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً[1]گذشته از آن شأن نزول که روزه گرفتند نذر کردند، افطاریه را هنگام افطار در سه نوبت به این سه گروه دادند. کمک به یتیم برای جامعه اسلامی یک امر عادی است، دستگیری مسکین برای جامعه اسلامی یک امر عادی است؛ اما در مدینه مسلمان اسیر نبود، این اسیر از جنگ هایی که بین مسلمین و مشرکین رخ می داد از مشرکین مکه بود که به اسارت مسلمان ها در آمده ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً﴾. این خیلی حرف است که انسان روزه بگیرد خودش با فرزندان کوچکش که نان خور او هستند موقع افطار، سهمیه افطار خود را به یک کافر بدهند، چون در مدینه مسلمان اسیر نبود ممکن است این اسیر اسلام آورده باشد؛ ولی چقدر بوده؟ چه وقت بوده؟ اسلام آورده یا نیاورده؟ روشن نیست به هر حال مشرکی بود که به اسارت جامعه اسلامی درآمده است و از مهمان نوازی اهل بیت طرْفی بسته است. این خوی نشان می دهد که جامعه قرآن و عترت، جامعه عقلانی است؛ جامعه عقلانی نه اسیر می شود و نه اسیر می گیرد. حریت از رهاوردهای عقلانیت است، انسان آزادانه زندگی می کند، هرگز اسیر کسی نمی شود و اگر در جنگ کسی را اسیر گرفت می کوشد او را آزاد کند؛ منتها قبل از آزادی از بند، آزادی از جهل علمی و آزادی از جهالت عملی که هر دو بندی است، غدّه ای است برای انسان. ما تا خودمان آزاد نشویم درس آزادگی به جامعه نخواهیم داد.

 شما می بینید غرب الآن غرق در نعمت است به حسب ظاهر زمان و زمین را این ها مسخّر کرده اند کمتر جایی است که چشم ببیند و آن ها نروند این جریان کوکب کیوان را این ها وجب به وجب رصد کردند، کار آسانی نیست انسان به کره کوکب و کیوان برود، سیاه چاله ها، بالا و پایین، شرق و غرب، أمام و جنوب آن را کاملاً بررسی کند این کار آسانی نیست این «به زیر آورد چرخ نیلوفری را»؛[2] اما گرفتار جهل علمی، جهل علمی؛ یعنی جهل علمی که آدم نداند چه چیزی حق است چه چیزی باطل، جهالت عملی؛ یعنی جهالت عملی که آدم نداند کدام طرف برود؛ یکی برای اندیشه است که مسئول ویژه دارد، یکی برای انگیزه است که متولّی خاص دارد دین کوشید که جامعه را از این دو خطر برهاند هم از جهل علمی، هم از جهالت عملی، کاری که ﴿یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ﴾ می کند از یک سو؛ ﴿یزَکیهِمْ﴾[3] می کند از سوی دیگر؛ این دو عنصر محوری در زیارت «اربعین» سالار شهیدان (سلام الله علیه) آمده است که «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک»، برای همین دو کار: تا جامعه را عالِم کند، تا جامعه را عاقل کند: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَة».[4]

بنابراین در نظام عقلانی که یکی از برکت های انقلاب اسلامی است بیگانه، نه خودش از رهاورد انقلاب سودی برد، نه گذاشت که انقلاب به شرق و غرب عالَم صادر شود. الآن شما می بینید صدها نفر از مرفّه ترین منطقه غرب به داعش پیوستند با چه انگیزه ای خونریزی، ترور و کشتن بی رحمانه را تجویز می کنند؟ یا منشأ آن جهل علمی است یا منشأ آن جهالت عملی، دین آمده ما را از این دو غدّه برهاند. یک بیان نورانی از وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) است؛ این ها با اینکه در قوس نزول هر چه باید بدانند خدا داده است، عمده قوس صعود است که با ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْماً﴾[5] دارند زندگی می کنند وگرنه این ها با قرآن آمدند، با معارف الهی آمدند، با عرش شناسی آمدند، با فرش گردانی آمدند، این جا که آمدند وقتی می خواهند برگردند با ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْماً﴾، ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْماً﴾ برمی گردند. آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که روزی که من چیزی یاد نگیرم برای من مبارک مباد! «إذا أتی علی یوم لا ازداد فیه عملا یقربنی إلی الله فلا بورک لی فی طلوع شمس ذلک الیوم»[6] این برای آن است که ما آزاد شویم، این مقدمه بحث.

درباره آزادی، تا ما از دشمن بیرون در قدم اول آزاد نشویم، نوبت به آزادسازی خود از دشمن درون نیست. سه مقطعِ آزاد شدن هست که دو مقطع در کتاب های عادی، در حوزه و دانشگاه رواج دارد، آن مقطع سوم که دیریاب است، هم رونده هایش بسیار کم هستند، هم رمز و رازش بسیار اندک است، آن اصلاً در این کتاب ها و در این دیارها مطرح نیست «إلاّ لأوحدی»؛ یک جهاد اصغر داریم که معروف است، یک جهاد اوسط داریم که آن هم معروف است، یک جهاد اکبر داریم که ناشناخته است، چون آن اکبر ناشناخته است این اوسط را ما اکبر می نامیم. ما در جهاد اصغر با آهن سر و کار داریم، سلاح ما آهن است، سعی می کنیم دشمن به مرز دین، کشور و میهن ما تعدّی نکند او را سر جایش بنشانیم و اگر کسی را هم اسیر گرفتیم سعی می کنیم او را عاقلانه و آگاهانه آزاد کنیم که او از شرّ بیگانه برهد، این جهاد اصغر است که نمونه هایش را شما در دوران هشت سال دیدید. در مرحله بعدی جهاد اوسط است که طبق آن روایت وجود مبارک پیامبر (ص) فرمود: «عَلَیکمْ بِالْجهَادِ الأَکبَر»[7] این اکبرِ نسبی است نه اکبر نفسی؛ یعنی آن کبریایی که برای جنگ سوم است در این جهاد اوسط نیست. در جهاد اوسط جنگ بین عقل و نفس است، بین علم و جهل است، بین جهالت و هدایت است و مانند آن. در جهاد اوسط انسان می کوشد باتقوا باشد، عادل باشد، اهل بهشت باشد، فضایل نفسانی فراهم کند، معصیت صغیره و کبیره نکند، خیر فراوان داشته باشد همین کتاب هایی که در موعظه و اخلاق گفته شد. اما در جهاد اکبر که دیریاب است و کمتر هم مطرح است این است که جنگ بین عقل و نفس، بین شیطان و فرشته، بین حق و باطل، بین عدل و ظلم، بین هدایت و ضلالت نیست؛ جنگ بین دو فرشته است: یک فرشته عقل برهانی که می گوید من می خواهم با برهان، حقایق را بفهمم، یک فرشته قلب عرفانی که می گوید فهمیدن مهم نیست دیدن مهم است، می خواهی برهان اقامه کنی که بهشت هست، جهنم هست، قیامت هست این هنر نیست؛ هنر آن است که این جا نشسته ای بهشت را ببینی، جهنم را ببینی، فرشته با تو سخن بگوید، اولیا را ببینی. تمام جنگ اکبر بین عقل و قلب، بین حکمت و عرفان، بین فهم و شهود، بین علم حصولی و حضوری است، آن چون دیریاب است مطرح نیست. در جبهه جهاد اصغر به ما گفتند اگر اسیری را گرفتار کردید «به اسیر کن مدارا».[8]می بینید این حرف بلند وجود مبارک حضرت امیر درباره ابن ملجم همین است که فرمود: آن شیری که برای حضرت آوردند فرمود به ابن ملجم هم بدهید.[9] این ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً﴾ تنها در زمان صلح نبود در جریان منافقان و خوارج هم ظهور کرده است، این ها اسیرپرورند تا این ها را آزاد کنند و خوی آزادگی و درس آزادگی به این ها نشان بدهند.

در جریان جهاد اوسط، انسان مثل جهاد اصغر سه حالت دارد: در جهاد اصغر انسان یا کشته می شود، می شود شهید میدان یا فاتح می شود یا اسیر، این سه حالت را دارد، بدترین حالتش حالت اسارت است. در جریان جهاد اوسط که بین عقل و نفس است، بین عقل و شیطنت شیطان است، بین فرشته و شیطنت است، آن جا هم همین سه حالت را دارد: یا انسان در میدان مبارزه با نفس، شربت شهادت می نوشد چندتا تیر می زند، چندتا تیر می خورد بالأخره شهید می شود، او کسی است که تا پایان عمر در خدمت قرآن و عترت بود، ممکن بود چهارجا گناه بکند و بیفتد؛ ولی چهار جا هم شیطان را تیر زد، اطاعت کرد و در خدمت قرآن بود، در خدمت عترت بود، چهارتا تیر زد، چهارتا تیر خورد، اگر گفت شیطان رجیم است، شیطان رجم کرد، با اطاعت های خود، شیطان را رجم می کند این همان تیراندازی از سنگر قرآن و عترت است. اگر ـ خدای ناکرده ـ «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ»[10]چهارتا گناه کرد چهارتا تیر هم می خورد؛ ولی بالأخره با حفظ دین در بستر مرگ قرار می گیرد. اینکه در روایات ما آمده است که اگر کسی «مُؤْمِنَاً و معتقداً بالولایة» در بستر مرگ بمیرد «مَاتَ شَهِیدَا» برای همین جهاد اوسط است؛ مؤمنی که بالأخره به اسارت بیگانه درنیامده تا آخرین لحظه، عقیده خود و ایمان خود را حفظ کرد؛ منتها چهارتا گناه هم کرد، چهارتا ثواب هم برد، «مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیدَا»؛[11]بالأخره در میدان جنگ مُرد و اگر ـ خدای ناکرده ـ کلاً در اختیار بیگانه قرار گرفت و اعمال او جز سیه رویی چیز دیگر نبود؛ این همان بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود: «کمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»،[12]او به اسارت رفته است. یک وقت است نه، نظیر آنچه از وجود مبارک پیامبر (ص) رسیده است فرمود من شیطانم را مسلمان کردم: «أسلم علی یدی»؛[13]یعنی من او را به اسارت در آوردم، وقتی او را به اسارت در آوردم او درباره ما هیچ کاری نمی تواند بکند، این درباره مخلَصین این کار را نمی تواند بکند برای اینکه بسته است این ناظر به آنهاست.

پس در جهاد اصغر در میدان جنگ سربازان و مجاهدان ما یا شهید می شوند یا اسیر می شوند یا فاتح، در جهاد اوسط هم همین طور است یا شهید می شوند یا اسیر می شوند یا فاتح؛ اما در میدان جهاد اعلا و جهاد بین عقل و قلب که عقل می گوید من می خواهم حکیمانه به سر ببرم، می خواهم براهین اقامه کنم از مبدأ تا معاد، قلب می گوید این ها حق است؛ ولی این ها اوایل راه است:

خود هنر آن داد که دید آتش عیان٭٭٭ نی گپ دلّ علی النار الدخان[14]

مادامی که دلیل می آوری بر علم خدا، بر عدل خدا، بر حکمت خدا با آیات و روایات دلیل می آوری که جهنم حق است، این ها مطالبی حقی است در این ها تردیدی نیست؛ ولی داری گپ می زنی، این گپ زدن است؛ کار فلسفه، کار کلام گپ زدن است. اگر مردی آتشی که موجود است ببین! فرمود: «هُمْ وَ النَارُ کمَنْ قَدْ رَآهَا»،[15] این «هُمْ وَ النَارُ» این بیان نورانی حضرت در خطبه «همّام» که وصف متّقیان است، آن هنرپروری است و هنرمندپروری است؛ «خود هنر دان دیدن آتش عیان»، می گوید آتش هست ما هم می دانیم حق است ما هم مثل دو دوتا چهارتا می دانیم بهشت هست، جهنم هست، حساب هست، کتاب هست؛ اما ما می خواهیم آتشی که هست ببینیم. این بیان نورانی امام رضا (سلام الله علیه) است فرمود: «لیس منّا» کسی که بگوید بهشت و جهنم الآن خلق نشده، بهشت الآن خلق شده، جهنم الآن خلق شده، مخلوق اند.[16] این بیان نورانی حضرت که در خطبه «همّام» فرمود مردان باتقوا بهشت را می بینند، گویا در بهشت اند، جهنم را می بینند گویا معذّب اند: «هُمْ وَ النَارُ کمَنْ قَدْ رَآهَا»؛ عارف می گوید هنر در این است که آدم جهنم را ببیند، بهشت را ببیند:

خود هنر دان دیدن آتش عیان٭٭٭ نی گپ دلّ علی النار الدخان

حکیم و متکلّم گپ می زنند، گپ بله سر جایش محفوظ است آن کسی که درس نخوانده او هم یقین دارد که بهشت حق است، جهنم حق است او هم از روایات و آیات شنیده است، او هم مثل دو دوتا چهارتا یقین دارد شک ندارد، شما هم دارید برهان اقامه می کنید برهان فقط آن یقین حصولی شما را اضافه می کند، چیزی نیست که گیرِ شما بیاید: «خود هنر دان دیدن آتش عیان».

در میدان جهاد اکبر شاید ما اسیر نداشته باشیم، این قلبی که می تپد برای اینکه ببیند، چهارتا شبهه عقل در فراسوی اوست که می گویند این راه رفتنی نیست خطرناک است، این راه را نرو، گاهی این عقل را آرام نمی گذارد، گاهی عقل سنگ اندازی می کند او اگر در بین راه قبل از اینکه ببیند، شربت شهادت بنوشد این قلب، قلب شهید است و اگر عقل را مهار کرده است و اسیر گرفته است از آن به بعد این عقل چه برکاتی دارد. آن ها که بین حکمت و عرفان جمع کردند کسانی بودند که در میدان جهاد اکبر مبارزه کردند اولاً؛ به اسارت قلب درآمدند ثانیاً؛ قلب، عقل پروری کرده ثالثا؛ بعد عقل را سخنگوی خود قرار داده رابعاً؛ گفت من این ها را دیدم تو این ها را برهانی کن برای جامعه منتقل کن خامساً؛ در بین حکما این گونه افراد کم نظیرند، این ها کسانی اند که به بارگاه قلب راه یافته اند حرف ها را از آن جا که او دید تلقّی کرده اند، راهِ گفتن و رمز و راز نوشتن را مشخص کردند، این ها جمع کردند بین عقل و قلب؛ البته برخی ها به جمع مکسَّر، آن ها که توفیق کامل پیدا نکردند، برخی به جمع سالم، آن ها که توفیق کامل پیدا کردند که بتوانند مشهودات را بر قرآن و روایات عرضه کنند اولاً؛ مطابق آن ها را بگیرند ثانیاً؛ آن را در قالب برهان و فلسفه و کلام و حکمت ارزیابی کنند ثالثاً؛ به جامعه منتقل کنند. این ها پیامدهای انقلاب اسلامی است.

 انقلاب اسلامی تنها در آن بخش های جهاد سازندگی و امثال آن نیست؛ از ریزترین کار تا دشوارترین و از دشوارترین کار تا ریزترین کار، این ها ره‎توشه انقلاب است. شما می بینید این شخص غربی که در کشورهای مرفّه به سر برده است او دست به اسلحه ترور برده و جزء داعش شده، او ناهماهنگی ها را می بیند، ظلم ها را می بیند؛ اما راه علاج را نمی داند؛ چون راه علاج را نمی داند همان ها که تاکنون ظلم را بر این ها تحمیل کردند این ها مظلوم بودند، هم اکنون ظالم شدن را بر این ها تحمیل می کنند می شوند ظالم؛ این ها یا ظالم اند یا مظلوم، در هر دو حال «کلاهما فی النار». روزی این استکبار و صهیونیسم ظلم را بر این ها تحمیل کرده است، این ها شدند مظلوم، هم اکنون ظالم شدن را بر این ها تحمیل می کنند می شوند داعشی، این چنین نیست که این بودجه ها از خود آن ها باشد، سلطه بر نفت عراق و امثال عراق به دست خود این ها باشد، نفت کشورهای اسلامی را فروختن از خود آن ها باشد، این طور سر بُریدن ها از خود آن ها باشد. اینکه گفته شد: «الجاهل امّا مُفرط أو مفرّط»[17]برای همین است.

 بنابراین بازخوانی انقلاب، بررسی انقلاب، دیدن اندام زیبای انقلاب از بالا تا پایین از پایین تا بالا می فهماند که بهترین رهاورد انقلاب، عقلانیت است و در جامعه عاقل همه مرفّه اند، نه کسی بیراهه می رود نه راه کسی را می بندد. همه این ها البته به برکت تلاش امام راحل (رضوان الله علیه) به قداست او و طهارت روح او، به استقامت او، به استحکام فکری او، به بیداری او، به عقلانیت او، به قلب بودن او و فقیه بودن او و به جامعیت او از یک سو؛ و به خون های پاک شهدا از سوی دیگر؛ و استقامت مردم فداکار، این جانبازان، این عزیزانی که بیش از بیست سال، گاهی سی سال با «بِک یا اللهُ»[18]صابرانه درد را تحمّل می کنند از سوی سوم، که تک تک این ها بر ما حقّ منّت و عظمت و عزّت الهی را دارند که خدا اَحیای این ها را مشمول عنایت ویژه خود قرار بدهد.

پی نوشت ها

[1] سوره انسان، آیه8.

[2] ناصر خسرو، دیوان اشعار، قصیده شماره 6؛ «درخت تو گر بار دانش بگیرد ٭٭٭  به زیر آورد چرخ نیلوفری را».

[3] سوره بقره، آیه129.

[4] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص788.

[5] سوره طه، آیه114.

[6] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص288.

[7] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص12؛ « قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِیَ الْجِهَادُ الْأَکْبَرُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْجِهَادُ الْأَکْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْس».

[8] شهریار، غزل شماه 2 ـ مناجات؛ «بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من ٭٭٭ چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا».

[9] بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج42، ص289.

[10] من لا یحضره الفقیه، ج4، ص18.

[11] جامع الأخبار (للشعیری)، ص166.

[12] نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت211.

[13] عوالی اللئالی العزیزیة، ج‌4، ص97؛ «مَا مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا وَ لَهُ شَیْطَانٌ فَقِیلَ لَهُ وَ أَنْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ وَ أَنَا وَ لَکِنْ أَعَانَنِی اللَّهُ عَلَیْهِ فَأَسْلَمَ‌».

[14] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش83.

[15] نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه193.

[16] الامالی(صدوق), ص461؛ «فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ أَ هُمَا الْیَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ فَقَالَ نَعَمْ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَی النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَإِنَّ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّهُمَا الْیَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَیْرُ مَخْلُوقَتَیْنِ فَقَالَ(عَلَیْهِ السَّلَام) مَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ أَنْکَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ کَذَّبَ النَّبِیَّ(صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ کَذَّبَنَا وَ لَیْسَ مِنْ وَلَایَتِنَا...».

[17] شرح الکافی ـ الأصول و الروضة(للمولی صالح مازندرانی)، ج2، ص248.

[18] الأمالی(للطوسی)، النص، ص293

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان