طبق بیان نورانی امیرمؤمنان (سلام الله علیه) که فرمود: «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا»[1] یعنی دل ها ظروف علوم و معارف و فضایل هستند و هر قلبی که ظرفیت آن بیشتر باشد، بهتر از قلوب دیگر است: «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا». برخی ها می کوشند که در این دل، مظروف خوب بیاورند، اینها کسانی هستند که مصداق ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[2] هستند کار خوبی است؛ یعنی تلاش و کوشش آنها این است که اولاً به بارگاه الهی مشرّف می شوند؛ یعنی حضور و ظهور دارند، ثانیاً با دست خالی نمی روند چیزی در ظرف آنها هست به نام اعمال خیر، نیت خیر، علم صائب و عمل صالح تحصیل کردند و به پیشگاه خدا می برند. خدای سبحان در پاسخ به اینها فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ کسی کار خوب، علم خوب، عمل صالح فراهم کند ما چند برابر پاداش می دهیم. برخی ها می کوشند که این ظرف را سالم نگه بدارند به این فکر نیستند که چه چیزی ببرند، این ظرف را که سالم نگه داشتند منتظرند که خدای سبحان در این ظرف هر چه بخواهد بریزد. خیلی فرق است بین کسی که ﴿جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ باشد و بین کسی که ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾[3] باشد. وجود مبارک ابراهیم خیلی تلاش و کوشش کرد اما به بارگاه الهی که رسید، عرض نکرد خدایا! من صبر و مقاومت آوردم، برهان آوردم، ﴿لا أُحِبُّ الْآفِلینَ﴾[4] آوردم، تبر گرفتم بت ها را ریز ریز کردم، گفتند ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکمْ﴾[5] من مقاومت کردم، اینها را نیاوردم من قلب سالم آوردم ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾. اگر کسی قلب سلیم ببرد مظروف را صاحب دل عطا می کند، چه می دهد خدا خودش می داند، اگر توانستیم به آن مقام بار یابیم که «طوبی لنا و حُسن مآب»، نشد حداقل یک مظروف صائب و صالحی را به پیشگاه خدا ببریم.
بحث های اخلاقی برای این است که یا ظرف سالم یا مظروف خوب؛ البته کسی که دارای ظرف سالم است، اعمال صالحه فراوانی دارد؛ ولی آن را به حساب نمی آورد. از سابق می گفتند انسان وقتی نزد مولا می رود، چیزی باید به عنوان هدیه ببرد که آنجا نباشد، یک و نبودن آن هم کمال باشد نه نقص، دو. ما اگر نزد ذات اقدس الهی می رویم که باید برویم حتماً نباید با دست خالی برویم باید چیزی ببریم، اگر آن چیز، علم و عمل و تلاش و کوشش باشد که اینها همه نعمت های الهی است، یک؛ ﴿ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[6] دو؛ آن صغرا این هم کبرا، پس چیزی ما آنجا نبردیم که او نباشد. معدن علم آن جاست، معدن کمال آن جاست، معدن قدرت آن جاست آنچه او به ما داد که نباید به عنوان زادراه یا به عنوان هدیه به پیشگاه او ببریم چیزی باید ببریم که آن جا نباشد، یک و نبودن آن هم کمال باشد، نه نقص، دو؛ آن جا جز فقر و عجز و ذلّت نیست اگر گفتند: «در کوی او شکسته دلی می خرند و بس»[7] یعنی همین. ما قلب سالم آوردیم و سلامتِ او در شکستگی آن است، فقر و فلاکت و مسکنت آوردیم این «مَولای یا مَولای أنتَ الخالِقُ وَ أنَا المَخلُوقُ، أنتَ القَوی وَ أنَا الضَعیفُ»[8]همین است؛ یعنی به بارگاه الهی عجز و مسکنت و ضعف و جهل و جهالت و «وَ ارحَم عَبدَک الجَاهِلَ»[9]یعنی من جهل آوردم، شما با علم آن را حل کنید. اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ بگوید ما چند سال زحمت کشیدیم سی، چهل سال زحمت کشیدیم علمی اندوختیم یا فلان کار خیر را انجام دادیم، بارها به عرضتان رسید، این طرز تفکر، اسلامی حرف زدن و قارونی فکر کردن است، مگر قارون غیر از این می گفت که ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾[10] من خودم زحمت کشیدم این را پیدا کردم، اگر کسی اسلامی حرف زد باید اسلامی فکر کند اگر گفت من مسلمانم باید بگوید «مَا بِنَا مِن نَعمَةٍ فَمِنک»[11] نباید بگوید ما سی، چهل سال زحمت کشیدیم، علم پیدا کردیم، چه کسی این نعمت را داد چه کسی این توفیق را داد، داشتن استاد خوب،شاگرد خوب نعمت است، داشتن هم بحث خوب نعمت است، داشتن هم حجره خوب و رفیق خوب، نعمت است ﴿ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾. اینکه گفتند اهل محاسبه باشید؛ یعنی همین، مگر می شود انسان یک رفیق خوبی، هم بحث خوبی، شاگرد خوبی، استاد خوبی، کتاب خوبی نصیب او بشود و فیض الهی نباشد؟! اگر ذات اقدس الهی بخواهد یک دانشجو یا طلبه ای را خوب بپروراند، همه این وسایل را برای او فراهم می کند رفیق خوب، هم حجره خوب، هم اتاق خوب، استاد خوب، شاگرد خوب، کتاب خوب برای او فراهم می کند طولی نمی کشد که او استاد حوزه و دانشگاه می شود، دیگر نباید بگوید ما چند سال زحمت کشیدیم، عالِم شدیم، در تمام این مدت ها دیگری بود که او را راهنمایی می کرد «مَا بِنَا مِن نَعمَةٍ فَمِنک»؛ این مناجات نورانی حضرت امیر همین است «أنتَ القَوی وَ أنَا الضَعیفُ»، بنابراین ما باید چیزی به بارگاه الهی ببریم که آن جا نباشد و آن فقر و عجز و مسکنت است و این نبودنش هم فقر است.
یکی از بهترین و جزء غرر جمله های نورانی همین دعای ماه رجب که از توقیعات مبارک حضرت(سلام الله علیه) است این است که ذات اقدس الهی «مَوجِدُ کلُّ مَوجُودٍ»، یک؛ «وَ فَاقِدُ کلُّ مَفقُودٍ»[12]دو؛ یعنی هر چه هستی هست، هر چه هست در عالَم هست فیضِ اوست، این موجبه کلیه را قرآن صریحاً اعلام کرد که ﴿اللَّهُ خالِقُ کلِّ شَی ءٍ﴾[13]از آن عموماتی که تخصیص پذیر نیست؛ یعنی هر چه مصداق شیء است، مخلوق خداست، این ناظر به «کان» تامّه است: ﴿اللَّهُ خالِقُ کلِّ شَی ءٍ﴾. این جمله نورانی دعا که از توقیع مبارک است در روزهای ماه رجب ـ ان شاءالله ـ می خوانید، فرمود: «مَوجِدُ کلُّ مَوجُودٍ» آن جمله نورانی دیگر این است که «وَ فَاقِدُ کلُّ مَفقُودٍ»؛ یعنی خدایا هر چه عدمی است تو نداری که نفی در نفی موجب اثبات است، عجز نداری، جهل نداری، ظلم نداری، فقر نداری، مسکنت نداری، عیب نداری، هر چه نقص است تو نداری، «وَ فَاقِدُ کلُّ مَفقُودٍ». بعضی ها خیال می کردند که این دعای نورانی احیاناً ـ معاذ الله ـ ارتباطی به توقیع مبارک ندارد و حلّ این جمله برای آنها مشکل بود، می گفتند مگر خدا فاقد چیزی می شود باشد، غافل از اینکه فاقد امر عدمی است، نه فاقد امر وجودی، این نفی در نفی موجب اثبات است؛ خدایا! تو جهل را نداری، نقص را نداری، عجز را نداری، فقر را نداری، مسکنت را نداری «وَ فَاقِدُ کلُّ مَفقُودٍ» هر چه نقص است تو منزّه از آن هستی ما با چنین خدایی روبه رو هستیم.
بنابراین آنچه ذات اقدس الهی به ما عطا کرده است که کرده است از ما توقع دارد آن را از دست ندهیم. فرمود شما بالأخره مرتب باید به من رجوع کنید؛ ولی با ظرف خالی نیایید یا حسنه بیاورید یا ظرفِ خوب، اگر حسنه آوردید ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾، در بخشی ﴿فَلَهُ خَیرٌ مِنْها﴾[14] یک؛ ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[15] دو؛ اینها دو طایفه از آیات است که در فرازهای گوناگون مطرح است، گاهی هم ﴿وَ اللَّهُ یضاعِفُ لِمَنْ یشاءُ﴾.[16] یک وقت است که شما مظروف نیاوردید، به این فکر هستید که من در این ظرفِ شما آنچه کمال است بریزم، ظرفِ سالم آوردید، ظرفی آوردید که می تواند مظروف را در خود جا بدهد ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾، ذات اقدس الهی این همه خدمات صادقانه و صالحانهٴ خلیل خود را که به تعبیر سعدی «خلیل من همه بت های آزری بشکست»[17] آنها را نیاورد وجود مبارک ابراهیم کم کاری نکرد؛ اما گفت او یک ظرف خوبی آورد که منتظر است من در این ظرفِ سالم، مظروف بریزم، آن گاه چنین ظرفی می شود «قلبی بحبّک متیما»[18]آنچه ذات اقدس الهی در این دل می ریزد، همان دلمایه الهی خواهد بود؛ البته مستحضرید که قلب همان هویت ماست ،چیزی جدای از هویت ما نیست. خدای سبحان این نعمت را به ما داد به ما فطرت داد ﴿فَأَلْهَمَها﴾ کرد، ﴿فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[19] را به ما آموخت.
اصلی در قرآن کریم هست که آن اصل را وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) و همچنین سایر ائمه(علیهم السلام) به آن اصل خیلی عنایت دارند که در این بحث هایی که معمولاً در روزهای پنج شنبه داشتیم، بعد از اشاره به برخی از مسائل اخلاقی، سخنان نورانی حضرت امیر از نهج البلاغه خوانده می شد، حضرت روی آن قسمت خیلی تکیه می کنند. در قرآن اصلی هست که تمام نعمت ها را ما به شما دادیم ﴿ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾، این یک اصل؛ بعد فرمود چیزی را که ما به شما دادیم، هرگز از شما نمی گیریم مگر اینکه شما خودتان به هم بزنید. این دو آیه در قرآن کریم هست: یکی ﴿لَمْ یک مُغَیراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾[20]یک؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ﴾[21] دو؛ این دو آیه می فرماید ما چیزی که دادیم پس نمی گیریم، خودمان هم به هم نمی زنیم، شما به هم نزنید همان را که دادیم حفظ کنید ما افزوده می کنیم. خدای سبحان از ما همین را می خواهد، فرمود: من شما را با سرمایه آفریدم با آگاهی و الهام آفریدم که بدی را می دانید، خوبی را می دانید، بدی دروغ را می دانید، بدی خیانت را می دانید اینها با ذائقه شما سازگار نیست این را می دانید، دست به این نعمت نزنید، من اضافه می کنم. ما چیزی را که دادیم پس نمی گیریم، ما چیزی را که دادیم کم و زیاد نمی کنیم. سنّت خدا این است که ﴿لَمْ یک مُغَیراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾، ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ﴾، هیچ نعمتی را که خدا داد نه می گیرد نه کم می کند، نه جای آن را عوض می کند، دست به نعمت نمی زند، فرمود: شما این نعمت را حفظ کنید، اگر همین نعمت را حفظ کردید، ما چند برابر به شما عطا می کنیم.
این بیان نورانی ذات اقدس الهی را وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در خیلی از موارد، نامه ها، سخنرانی ها، موعظه ها، وصایا این را بازگو کردند. در جریان نامه ای که برای مالک اشتر مرقوم فرمودند: همین مطلب را آن جا ذکر کردند، فرمودند: مالک! مستحضر باش که اگر ظلمی انجام دادی، بدان که در حقیقت این نعمت الهی را عوض کردی «وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَاللَّهِ کانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَه وَ کانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّی ینْزِعَ أَوْ یتُوْبَ وَ لَیسَ شَیءٌ أَدْعَی إِلَی تَغْییرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَی ظُلْمٍ»[22] فرمود: اگر کسی حالا ظلم به نفس، ظلم به خانواد، ظلم به حوزه مأموریت خود کند، ظلم وسیع تر به دیگران در کشور کند، فرمود اگر کسی ستم کرد نعمت خدا را تغییر داد وقتی خدا ببیند نعمت او را تغییر دادند می گیرد.
مهم ترین خطر این است که اگر کسی راه علمی را عمداً بست آن راه فطرت توحیدی را بست اگر ذات اقدس الهی آن دلمایه و سرمایه اصلی را از ما بگیرد چه کنیم؟! مال را، نفوذ و قدرت و ریاست و اینها را ممکن است بگیرد، حالا خیلی مهم نیست، ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾[23] اما ـ خدای ناکرده ـ گفت:
خلد گر به پا خاری آسان بر آرم٭٭٭ چه سازم به خاری که بر دل نشیند
اگر دل ز یاد تو غافل نشیند٭٭٭ خدنگ بلا بر دلِ دل نشیند[24]
اگر ـ خدای ناکرده ـ آن فطرت اصلی، غفلت کرد و خدا آن را تغییر داد، چه باید کرد، ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾. نامه رسمی حضرت امیر برای مالک است که امیدواریم مردم مصر عاقل شوند و بر اساس قرآن و عترت حرکت کنند و مانند جمهوری اسلامی یک کشور مستقل آزاد بسازند، به مالک فرمود: در مصر به مردم بگو اگر ستم کردید، نعمت خدا را تغییر دادید، وقتی نعمت خدا را تغییر دادید، آن خطر هست که ذات اقدس الهی مسیر فیض خودش را برمی گرداند. آن خطری که همه ما را تهدید می کند، اگر آن راه استدلال توحیدی، آن راه فطری، آن راه معرفت شناسی، آن راه قرآن و عترت و امام شناسی، آن راه اصلی را که دلمایه همه ماست ـ خدای ناکرده ـ مستور کردیم، ضعیف کردیم، ناقص کردیم، بیراهه بردیم، اگر آن را خدا تغییر بدهد و از ما بگیرد چه کنیم. این اختصاصی به نعمت های ظاهری ندارد که حالا مال را از ما گرفت یا مقام را از ما گرفت. فرمود: «وَ لَیسَ شَیءٌ أَدْعَی إِلَی تَغْییرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَی ظُلْمٍ فَإنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِینَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِینَ بِالْمِرْصَادِ»[25] ظلم، بدترین چیزی است که باعث می شود ذات اقدس الهی قدرت را از ظالم می گیرد. اما در بخش هایی به ما فرمود: ﴿ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ﴾.[26]ما باید مستحضر باشیم که بعضی از مفاهیم اند که دوتا یکجا جمع می شود مثل عالم و معلوم، بعضی از مفاهیم است که انسان علم به خودش دارد بله عالم و معلوم دو مفهومی است که با هم جمع می شوند؛ اما بعضی از مفاهیم اند که نه تنها مختلف اند بلکه مخالف اند، هرگز دو مفهوم یکجا جمع نمی شود؛ یعنی یک شیء از جهت واحده، هم این مفهوم را داشته باشد، هم آن مفهوم را مثل علت و معلول، محرّک و متحرّک و ظالم و مظلوم ما می توانیم بگوییم «الف» خودش را می شناسد عالم به نفس است، موجودی است مجرّد، عالم است و معلوم، اتحاد عالم و معلوم که دو مفهوم را از یک ذات انتزاع می کنیم اما نمی توانیم بگوییم «الف» به خودش ظلم کرده، ظالم و مظلوم را از یک مصداق نمی شود گرفت، چرا؟ چون معنای ظلم این است که این شخص از محدوده خود تجاوز کرد، وارد مرز دیگری شد؛ پس حتماً دو مرز و دو حدّ است، ظالم و مظلوم دو مفهوم است که مخالف هم اند نه مختلف هم، از یک شیء جمع نمی شود.
اینکه در قرآن فرمود بعضی ها به خودشان ظلم کردند یعنی چه؟ معلوم می شود ما دوتا خود داریم: یک خود است که مکلّف هستیم ماییم، یک خود است که امانت الهی است، به ما به عنوان امانت سپردند، ما نیستیم آن امانت را باید سالم روزی رخش ببینم و تحویل او بدهیم، این امانت را باید حفظ کنیم. چرا انتحار و خودکشی حرام است؟ برای اینکه ما مالک خودمان نیستیم. این طور نیست کسی بگوید من می خواهم خودم را از پا در بیاورم. ما خودی داریم که حوزه تکلیف ماست؛ همان طوری که مالی که به ما دادند امانت است، ما حقّ اسراف و اتراف نداریم آن هویت نابی هم که به ما دادند، حقّ اتراف و اسراف نداریم نمی توانیم او را از پا در بیاوریم، او با توحید ساخته شد نمی توانیم او را ملحد کنیم، منافق کنیم، فاسق کنیم، او طیب و طاهر آفریده شد، او از جای پاک آمده ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[27] این شعر جناب حکیم سنایی بارها در همین محفل خوانده شد. یک وقت خواستند برای کعبه پارچه های پرنیانی و امثال پرنیانی بدوزند و ببافند که کعبه را با آن پارچه بیارایند، جناب سنایی گفت:
کعبه را جامه کردن از هوس است٭٭٭ یای بیتی جمال کعبه بس است.[28]
شما کعبه را می خواهید با کدام پارچه آرایش بدهید کعبه یک «یاء» دارد که زینت و زیور و عظمت و جلال و جمال کعبه همان یک «یاء» است و آن این است که ذات اقدس الهی به ابراهیم و اسماعیل (سلام الله علیهما) فرمود: ﴿أَنْ طَهِّرا بَیتِی﴾[29]این خانه، خانه من است این «یاء» به کعبه شرف داد:
کعبه را جامه کردن از هوس است٭٭٭ یای بیتی جمال کعبه بس است
همین «یاء» را خدا به ما هم داد فرمود: ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ زینت ما همین است اگر ـ خدای ناکرده ـ این رابطه ای که با «یاء» داریم این را آلوده کنیم، نسبت به آن ظلم کردیم. این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود ظلم بدترین چیزی است که فوراً نعمت الهی را تغییر می دهد، همین است، اگر ـ خدای ناکرده ـ آن ادراک، شعور، انسانیت را از ما گرفت، چه چیزی برای ما می ماند، چرا افراد معتاد هیچ نصیحت در اینها اثر نمی کند. شما دیدید این قفل هایی که هرز شد، شما بخواهید ببندید به هیچ وجه بسته نمی شود این هرز است. در درون ما قفلی، کلیدی، مفاتیح الغیبی هست که بند می کند که «اَلمُؤمِنُ مُلجَمٌ»[30] این اگر ـ خدای ناکرده ـ هرز شود، شما چطوری می خواهید نصیحت کنید، او هر شب با یک تکه گونی یا کارتن کنار جدول می خوابد، با چه چیزی می خواهی نصیحت کنی، بگویی بد است به زحمت می افتی، اینکه متوجه نمی شود؛ زیرا آنکه باید آدم را ببندد ملجم کند، هرز شده، درباره خیلی ها هست، خیلی ها را ـ خدای ناکرده ـ تهدید می کند. این بیان نورانی حضرت امیر به مالک اشتر که فرمود: به مردم مصر بگو این هویتشان را هرز نکنند، وقتی هرز شد، هیچ چیزی اثر ندارد ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ اینکه یک عده می رسند به جایی که خدا هم درباره اینها فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَیهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یؤْمِنُونَ﴾[31]خود آنها هم می گویند: ﴿سَواءٌ عَلَینا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾[32] کسی که هویت او هرز شد قابل بست و بند نیست اگر این هویت ـ خدای ناکرده ـ تغییر پیدا کند آن وقت چه باید کرد؟! این ظلمی را که وجود مبارک حضرت امیر در این بخش از نهج البلاغه به مالک هشدار داد، فرمود: ظلم باعث می شود که ـ خدای ناکرده ـ خدا نعمت خودش را تغییر می دهد، اگر این ظلمی باشد که ﴿ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ﴾[33] این ممکن است ـ خدای ناکرده ـ طوری بشود که آن ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ را دگرگون کند؛ اما ظلم های دیگر، نعمت های دیگر را تغییر می دهند. ما امیدواریم خدای سبحان که «ارحم الراحمین» است هم توفیقی عطا کند که به پیشگاه او می رویم «بالحسنة» برویم، یک؛ هم لطفی کند که به پیشگاه او مشرّف شویم قلب سلیم ببریم، دو؛ چون هر چه فیض هست «مَا بِنَا مِن نِعمَةٍ فَمِنک» و این دعا درباره همه علاقه مندان به قرآن و عترت مستجاب بشود!
پی نوشت ها
[1] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت147.
[2] سوره انعام، آیه160.
[3] سوره صافات، آیه78.
[4] سوره انعام، آیه76.
[5] سوره انبیاء، آیه68.
[6] سوره نحل، آیه53.
[7] دیوان حافظ، غزل شماره39.
[8] المزار الکبیر(لابن المشهدی)، ص174 و 175.
[9] الاقبال، ج1، ص136.
[10] سوره قصص، آیه78.
[11] مصباح المتهجد، ج1، ص63.
[12] مصباح المتهجد، ج2، ص804.
[13] سوره رعد، آیه16؛ سوره زمر، آیه62.
[14] سوره نمل، آیه89؛ سوره قصص، آیه84.
[15] سوره انعام، آیه160.
[16] سوره بقره، آیه261.
[17] دیوان اشعار سعدی، غزل40.
[18] مصباح المتهجد، ج2، ص850.
[19] سوره شمس، آیه8.
[20] سوره انفال، آیه53.
[21] سوره رعد، آیه11.
[22] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.
[23] سوره رعد، آیه11.
[24] اشعار طبیب اصفهانی.
[25] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.
[26] سوره نحل، آیه33.
[27] سوره حجر، آیه29؛ سوره ص، آیه72.
[28] سیر العباد الی المعاد(سنایی ـ چاپ تهران)، ص 101.
[29] سوره بقره، آیه125.
[30] معانی الاخبار، ص170.
[31] سوره بقره، آیه6.
[32] سوره شعراء، آیه136.
[33] سوره نحل، آیه33.