ماهنامه تجربه: حسن همایون با کتاب «آشویتس خصوصی من» برگزیده سومین دوره جایزه احمدشاملو شد. با این شاعر جوان درباره «آشویتس خصوصی من» گفت و گو کردیم. حسن همایون، میگوید: « میخواستم معترف، بی پروا و خلاق باشم و نه به خواننده کاهل باج بدهم و نه به اصحاب سانسور. در این زمانه، خلق متن معترف، اعتراف آشکار است به اعتراف گیری ها. »
«آشویتس خصوصی من» برگزیده جایزه مهم احمد شاملو شد و حالا هم برگزیده جشنواره مجله تجربه شده است، این برای شاعر یک موفقیت است.
- بله. جمع عزیز، عالیجنابان مُراد فرهادپور، محمدرضا اصلانی، احمد پوری، ضیاء موحد و هوشنگ چالنگی در مرحله نهایی داوری جایزه شعر احمد شاملو، به اتفاق آرا «آشویتس خصوصی من» را به عنوان برگزیده معرفی کردند. هیات داوران بی نیاز از معرفی من هستند؛ این که کتابم را شایسته تحسین یافته اند، مایه دلگرمی من است و حس کامیابی دارم اما همه مسئله این نیست، هزار نکته باریکتر از مو اینجاست؛
هنگامی می توانم ادعا کنم عمیقا کامیابم که بتوانم بر زخمی التیام بگذارم و راهی را هموار، چراغی را روشن کنم، در زمانه ای که تنگ نظری و حسادت، کینه توزی، تلخ جانی تا عمق گوشت و استخوان آدم ها به ویژه کسانی از اهالی ادبیات و هنر ایران نفوذ کرده است، کامیابی های حرفه ای مصمم ترم می کند، بی اعتنا به طعن و تهمت ها بتوانم به وسع خویش چراغی روشن کنم و به آفتاب دشنام ندهم. در یک کلام با خویش و دیگری به صلح برسم. زنده باد صلح، صدای راستین ادبیات.
در شعرهای مجموعه «آشویتس خصوصی من» یک خشم کنترل شده از لابلای سطرها و تصویرها بیرون می زند. یک جور سرگردانی، کابوس و تشویش.
- هیچ وقت شاعران، هنرمندان، نویسندگان آزادی خواه «آشویتس» نمی سازند. «آشویتس» را آقایان و خانم های صاحب قدرت می سازند، آنها که «دیگری» را ابزاری صرف می دانند برای پیشبرد اهداف و اغراض بی مایه شخصی و جمعی شان. آنها که هیچ «دیگری» و «دگراندیشی» را تحمل نمی کنند و مدام «دیگران» را تحقیر، مرعوب و سرکوب می کنند. تلاشم در «آشویتس خصوصی من» دریافتن و یافتن «دیگری» بود؛ موضوعی که استاد عالیقدر جناب مُراد فرهادپور در سخنرانی مراسم اختتامیه جایزه شعر احمد شاملو به آن پرداخت و این مهم را از ویژگی شعرهای مجموعه «آشویتس خصوصی من» عنوان کرد. بله، چگونه می توان سرگردان، کابوس زده و یکسره مشوش نبود در زمان و زمین و سرزمینی آکنده از کابوس های تبی پایان که ما را در خواب تو بیداری تعقیب می کنند. من بی اعتنا به این کابوس ها، زخم ها و رنج ها نمی توانم زندگی کنم و بخش مهمی از زندگی من، شعر و داستان است. از این رو آنچه را زندگی می کنم در نوشته هایم نشت می کند؛ از همانجایی که کابوس ها در جانم رسوخ کرده به نوشته هایم تسری پیدا می کند. از عمق جان و قلبم...
در شعرهای شما و همین طور نوشته های تان یک شورمندی و سیالیت سیل واری هست که انتظار می رود بیشتر درونی باشد اما در مجموعه «آشویتس خصوصی من» به نظر می رسد تلاش زیادی کرده اید که این سیالیت و شورمندی را عینی و رئال کنید.
- نمی دانم. وقتی از «رئال»، «امر واقع»، «واقعیت»، مفاهیمی از این دست حرف می زنیم، دقیقا چه می گوییم؟! جهان و هستی تکه پاره ما تصویر منسجم و یک پارچه ای ندارد تا بگوییم، واقعیت همین است و بس. در بهترین حالت ما با «واقعیت ها» روبرو هستیم. واقعیت آینه ای شکسته و هزار تکه است که هر بار سر در آن فرو می بریم، چهره تکه تکه شده مان را در آن باز می یابیم. از رویداد تا روایت فاصله ای ست و در همین فاصله واقعیت ها شکل می گیرد. مثلا نگاه کنید به جنایت های تلخ و جانکاه «غوطه شرقی» در سوریه، شبکه های فاکس نیوز و رویترز رویدادها و واقعیت های آنجا را متاثر از منافع شان شکل می دهند،
رسانه های ترک و خبرگزاری های ایران و روس ها و ... هر یک به فراخور منافع شان تصویری را به عنوان واقعیت آن جهنم روی زمین پیش می کشد. در چنین جهانی آکنده از شر و نفرت پراکنی و جنایت، آیا می توان صرفا «رئال» بود؟! خیر! باید شورید و برآشفت و با امکان گسترده و بی پایان ادبیات و هنر تشت رسوایی حضرات جنایتکار را از بام انداخت. از این رو نمی توان به خلق هنر و ادبیات معترض دست یافت و به تعبیر شما آن را از «شورمندی» و «سیالیت» خالی کرد. وظیفه هنرمند است «واقعیت» یا «واقعیت های» مسلم و حتمی تلقی شده را به چالش بکشد...
وقتی شعرهای بخش اول این مجموعه را می خوانیم - به رغم استقلال هر کدام از آنها - انگار با یک کلان روایت مواجهیم که با هم مرتبط اند.
- «آشویتس خصوصی من» در سه فصل تدوین شده است؛ «شکنجه شده ها»، «عاشقانه هایی برای آن»، «خرده روایت هایی از هراس و انزوا». در فصل بندی و چینش کلی شعرهای این مجموعه سعی نکردم روایت مندی آنها حفظ شود و در عین حالی که هر شعر روایتی مستقل است در پیوند و خوانش با شعر قبل و بعد هم واجد معنایی باشد. «شکنجه شده ها» روایت هایی معطوف به جامعه را دربر می گیرد و در فصل دوم «عاشقانه هایی برای آنا» روایت ها از زندگی و زیست شخص من مایه می گیرد و تلاش می کند به مسائل عمومی جامعه گره بخورد
و در فصل سوم روایت هایی معطوف به اجتماع است و برخلاف دو فصل پیشین فضاهایی اپیزودیک دارند. انسانی ترین محتواها تا وقتی جامه ادبیات و ارزش های ادبی و زیبایی شناسی بر تن نپوشیدند، مقاله و خطابه ای بیش نیستند. بیشتر از آنچه می خواستم بگویم برایم مهم بود که آنها را چگونه بگویم؟! چه زاویه دید، نوع روایت، فضاسازی، شخصیت پردازی، نثر و لحن و تخیلی را برای اجرای شعرها اختیار کنم تا ضریب عاطفی و خلاقیت و اثرگذاری آنها افزایش پیدا کند و مخاطب را با خود درگیر کند.
در مجموعه تان بخشی را هم به عاشقانه ها اختصاص داده اید اما ظاهرا فردیت در دنیای عاطفه و عاشقانه شعرهای شما سخت تحت تاثیر پس لرزه های اجتماعی و محیطی است.
- خیلی وقت است، در شعر فارسی ترکیب اشتباهی باب شده است، تحت عنوان «عاشقانه - اجتماعی»؛ من قائل به چنین دوئیتی نیستم و فکر نمی کنم نوعی شعر «عاشقانه» است و نوعی دیگر «اجتماعی». برخلاف تلقی رایج من در عاشقانه ترین شعرها، از سیاسی ترین و اجتماعی ترین مسائل حرف می زنم و برعکس تلاش کردم در شعرهای اجتماعی، لحظه ای از خلوت و معاشقه و مغازله را از پیش بکشم. در روزگاری که همه چیز به هم ربط دارد، مگر می توان خط کش برداشت و گفت شعری «عاشقانه» است و شعری «اجتماعی» است؟! مهم تر از اینها اما در کشاکش فعالیت های اجتماعی و روزمره در فضای کسب و کار و قلمرو عمومی در جهان ذهنی مان درگیر مسائل عاطفی هستیم،
هم زمان ده ها روایت موازی در ذهن ما جریان دارد و ادعای این که می شود آنها را از هم جدا کرد؛، حرفی ست بیهوده، خوب چرا باید در شعر به این تلقی و دوگانه اجتماع و عاطفه تن داد؟! نه تنها عاشقانه های من شاعر بلکه هر روایت عاشقانه ای در زمینه و زمانه ای اجتماعی شکل می گیرد با رویدادهای پیرامونش معنا می شود و بر این اساس روایت های من هم از عشق متاثر از رویدادهای اجتماعی و سیاسی است. اما این که روایت های من از «عشق» و «عاشقی» چقدر متاثر از زمینه های اجتماعی و سیاسی است بحثی ست دیگر؟! همچنین این که تا چه مایه و پایه در هم آمیختن عشق با زمینه های اجتماعی موفق بوده ام؟! نمی دانم.