«هیچ کس نمی داند چه جنسی و چه تعدادی از آن را بیاورد، واردکنندگان میترسند کالا وارد کنند و نایابی اجناس مضاف بر نوسان نرخ دلار بازار را کشته است.» از لفظ کشتن استفاده میکند و تاکید دارد که بازار کالای دیجیتال نه مرده و نه خوابیده؛ بلکه به قتل رسیده ولی میگوید که سواد سیاسی و اقتصادیاش آنقدر نیست که قاتل را بشناسد.
اسمش حمید است و مغازهای بر پاساژ رضا دارد که میگوید آن را اجاره کرده و این ماه اردیبهشت روزی دو الی سه قلم جنس فروخته : « صحنه جرم را بچرخ و ببین هیچ مغازهداری راضی نیست.» دنیای جنایی که حمید از آن دم میزند همین بازار و دیگر پاساژهای کالاهای دیجیتال است که بعد از عید با رکود مواجه شده و باعث ورشکستگی خیلیها شده است.
سطح دانش علمی کشور پایین میآید
قاعدتا در ساعت 6 بعد از ظهر باید پاساژ شلوغ باشد و مردم در آن برو بیا داشته باشند اما سکوتی در آن حکمفرماست که نشان میدهد حتی فروشندگان اینجا مانند پاساژ علائدین حوصله گپ و گفتگو با یکدیگر را هم ندارند و طبیعتا حرف کشیدن از آنها هم سختتر است. صاحب مغازهای که لپتاپهای برندهای گوناگون را در ویترین خود ردیف کرده اما دل پری دارد و جدا از نگرانی کسبوکار خودش، نگران مردم هم هست:
«مشتری لپتاپها عموما یا دانشجویان هستند و یا گیمرها که قشر دوم قیمت هرچه هم باشد معمولا میتواند کارش را راه بیندازد، نگران دانشجویان و سطح دانش مملکت باشیم. طرف پولهایش را جمع کرده تا لپتاپی بگیرد و با آن برای خودش کار طراحی و گرافیکی و... کند اما وُسعش قد نمیدهد و مجبور میشود که بیخیال خریدن یک لپتاپ که قرار است با آن کار کند بشود. این برای سطح علمی مملکت فاجعه است که دانشجویان حاذق ولی کم درآمد نتوانند با کالای در حد استعدادشان کار کنند.»
این فروشنده چندان نگران بازار خودشان نیست چرا که معتقد است مساله نوسان دلار آنقدر در پوست و استخوان زندگی مردم تاثیر میگذارد که کمتر کسی به فکر بازار دیجیتال است:
«مشتریان شهرستان ما مثلا اگر در ماه ده دستگاه میخریدند حالا تنها یک عدد سفارش میدهند. بازار شهرستان بسیار بدتر از پایتخت است و در شهرستانهای دور کسی به فکر این دم و دستگاهها نیست و زندگی را دو دستی چسبیدهاند. منکر این نیستم که باید بازار ما هم سروسامان پیدا کند ولی بازار خودمان را جزو اولویتهای زندگی مردم نمیدانم.»
نایابی کالاها و افزایش قیمتها
بعد از این فروشنده روشنفکر مستقیم به مغازهداری کاملا متضاد با شخصیت او برمیخورم که بازار دیجیتال را یکی از مهمترین بازارها در کشور میداند و برای این ادعایش هم ادله میآورد:
«تمام دستگاههای دولتی و خصوصی این روزها با این نوع کالاها سروکار دارند. شاید خودمان متوجه نباشیم ولی در طول روز بسیاری از مسائل زندگیمان با کمک دستگاههای دیجیتال حل و فصل میشود. نوسان قیمت طوری شده که جنسها در بازار نایاب شدهاند؛ به عنوان مثال شارژر و آداپتور برخی از لپتاپها اصلا در بازار نیست و چند مورد معدود بین فروشندگان دست به دست میشود و با قیمتهای بسیار بالا به فروش میرسد. کسی که لپتاپش نیاز به شارژر دارد هم مجبور است با قیمت فروشندهها کنار بیاید و از آنجایی که جنس مورد نظر هم مثل گوهر نایاب است، قیمتگذاری بالای آن چندان غیرمنطقی نیست.»
«رضا دانشور» تاکید میکند که بازار موبایل وضع بسیار بهتری نسبت به بازار لپتاپ و دیگر کالاهای دیجیتال دارد: « مردم در این روزها ترجیح میدهند خیلی از کارهایی که با لپتاپ انجام میدهند را با موبایل انجام بدهند به خصوص اگر کاربری عمومی دیدن فیلم و وبگردی داشته باشند، ارجحیت به خرید موبایل میدهند تا به لپتاپ.»
مردم تعمیرات را به خرید ترجیح میدهند
همکار رضا هم معتقد است که مردم بیشتر به تعمیرات روی آوردهاند تا خرید یک دستگاه کاملا جدید و پیشنهاد میکند که طبقات فوقانی پاساژ را هم ببینم جایی که از نظر او بازارش گرمتر از گذشته شده:
«تعمیرکاران هم البته با گرانی قطعات و از همه مهمتر نایابی آنها مواجه شدند ولی بازهم وضع بهتری نسبت به فروش دارند. مردم تصمیم میگیرند که لپتاپشان را تقویت یا تعمیر کنند تا اینکه یک مدل بالاتر بخرند. فروش و نصب نرمافزار و تعمیرات از فروش کالا الان به صرفهتر است و حتی خیلی از دستگاههای دولتی و شرکتهای خصوصی که مشتریان همیشگی ما و دیگر دوستان هستند، امسال ترجیح دادند به جای خرید اجناس جدید، کالاهای موجودشان را دستی به سر و رویش بکشند.»
در مرز ورشکستی حرکت میکنیم
دفاتر واردکننده کالا در پاساژ آنسوی خیابان یعنی پاساژ ابریشم خبر میدهند که نوسان دلار عذاب آور شده و اعتبارهایشان را در بین تامینکنندگان خارج از مرزها خدشهدار کرده است. آنها میگویند که برخلاف شایعات هیچ واردکننده یا مغازهداری کالایی را دپو و انبار نکرده چرا که همه قصد فروش لحظهای کالاهایشان را دارند و بازار این روزها دست به نقد میچرخد:
«دیگر چک مدتدار از خردهفروشها گرفته نمیشود و نهایت مدت چکها ده روز است چرا که بیشتر از این مدت برای واردکننده صرف نمیکند. قیمتها دو یا سه برابر شده؛ مثلا هاردها از بهمن ماه پارسال تا امروز صد تا دویست هزار تومان، پاور نزدیک به بیست تا سی درصد و یا مانیتورها از سی تا چهل درصد افزایش قیمت داشتهاند. بازار دیجیتال برخلاف دیگر بازارها سریعا از قیمت دلار تاثیر میگیرد و فروش کسبه حداقل 70 درصد کاهش یافته است.»
«ایرج نفوسی» میگوید که دلار 4200 تومانی در بازار آنها نیست و اگر هم کسی گرفته نه کسی میداند چه کسی بوده و نه اینکه چطور آن را گرفته اما تعداد این افراد را 10 درصد کسبه داخل بازار هم نمیداند:
«داریم در مرز ورشکستی حرکت میکنیم و بسیاری از اندوختههای سالها فعالیتمان در بازار را به چوب حراج زدیم تا بتوانیم بدهیهایمان را صاف کنیم. وقتی کالا را با قیمت N وارد میکنیم و بعد N+2 باید دوباره بیاوریم، یعنی ضرر خالص. از این جهت بیشتر واردکنندگان تصمیم گرفتند که فعلا دست به کار نشوند و بایستند تا آبها از آسیاب بیفتد.»
گزارش یک مرگ یا گزارش یک قتل؟
از او میپرسم چطور آبها از آسیاب میافتد و او میگوید که دلار باید ثابت شود، آن هم در هر قیمتی:
«دلار 10 هزار تومان شود ولی ثابت باشد! بازاریان بفهمند که برنامهشان را با دلار 10 هزار تومانی بچینند. ثبات نرخ ارز در هر رقمی الان واجبترین مساله برای همه بازارهاست. اصرار دولت به دلار 4200 تومانی دردی را دوا نمیکند چرا که این نوع دلار در نصف بیشتر بازارها نیست؛ نمیشود بگوییم دلار این رقم است ولی نه برای همه فعالان اقتصادی.»
هیچ نتیجهگیری بهتری از درد بازار دیجیتال پیدا نمیکنم به جز تکرار حرفهای حمید که میگفت «بازار اقتصادی ما به قتل رسیده و نمرده» بین این دو کلمه یا بهتر بگویم؛ فعل، یک دنیا اختلاف و حرف است.