ساعت 15: 2 دقیقه است یکی از دوستان علی معلم که پزشک است با وی تماس میگیرد تا به اتفاق او به یک لوکیشن سینمایی بروند. علی معلم به او میگوید؛ ساعت 4 دفتر را برای قرارش ترک میکند اما واقعیت این است که علی معلم هرگز دفتر را ترک نکرد و هرگز در محل قرار حاضر نشد.
ساعت از 4 بعدازظهر گذشته است که همکاران معلم در دفتر متوجه میشوند او مدت زمان غیر متعارفی را در سکوت سپری کرده است. پس سراغش میروند. وقتی بالای سرش حاضر میشوند؛ میبینند که او بیجان در کف زمین افتاده است. در اولین واکنش؛ سریع با اورژانس و بیمارستان تماس میگیرند و معلم را به بیمارستان رسالت منتقل میکنند.
موزه سینما؛ عصر همان روز
در میان اتفاقات هر روزه سینمای ایران؛ مراسم تقدیر از حجتالله ایوبی (رئیس پیشین سازمان سینمایی) از ساعت 16 در موزه سینما آغاز شده است. در میانههای مراسم و حدود ساعت 17:20 خبری غیرقابل باور در سایتهای خبری منتشر میشود مبنی بر اینکه علی معلم از دنیا ر فته است و متعاقب آن خبرنگاران و مهمانان این مراسم با ناراحتی و گرفتار در شوک؛ موزه سینما را ترک میکنند. اما آنها که در مراسم باقی میمانند؛ با تدبیر منوچهر شاهسواری (مدیرعامل خانه سینما) پس از پایان مراسم به همراه دیگر شرکتکنندگان؛ به طرف منزل علی معلم حرکت میکنند.
بیمارستان رسالت؛ یک ساعت بعد از فوت معلم
از ساعت 18 دوستان و همکاران علی معلم آرام آرام به بیمارستان رسالت میآیند و برخی از آشنایان این تهیهکننده و منتقد سینما؛ همچون دکتر محمدهادی کریمی (کارگردان سینما) و هوشمند عشقی پیگیر کسب مجوزهای لازم برای انجام مراسم خاکسپاری و تشییع هستند. باوجود آنکه پیکر علی معلم به بیمارستان رسالت منتقل شده، مسئولان بیمارستان اعلام میکنند از آنجا که ایشان قبل از حضور در بیمارستان فوت کردهاند؛ این بیمارستان نمیتواند براساس مقررات برای وی گواهی فوت صادر کند. سرانجام همکاریهای لازم صورت میگیرد و پیکر علی معلم را تا زمان مشخص شدن و صادر شدن مدارک؛ در سردخانه نگهداری میکنند.
محمدهادی کریمی با تایید این رفتار مسئولان بیمارستان؛ به دنبال پیگیری امر رفته و سرانجام میتواند ساعت 20 مجوزهای لازم را کسب کند.
منزل علی معلم؛ 9 شب
دیگر برای همه خبر غیرقابل باور درگذشت علی معلم؛ واقعیت پیدا کرده و مشخص شده او بر اثر سکته مغزی از دنیا رفته است. منزل معلم فضایی حزنانگیز و اندوهناک دارد و آرام آرام دوستان و آشنایان بیشتری برای عرض تسلیت به منزلش میآیند.
محمدهادی کریمی نیز به همراه تعدادی از دوستان او که پیگیر مراسم تشییع و تدفین بودند؛ ساعتی بعد در منزل معلم حاضر شده و گواهی فوت او را امضا کرده و به خانوادهاش تحویل میدهند.
در میان افرادی که در خانه معلم حضور یافتهاند میتواند به؛ منوچهر شاهسواری، سعید راد، رضا داودنژاد، مجید توکلی، ابوالحسن داودی، فرشته طائرپور، ستاره و لاله اسکندری، الهام حمیدی، مهدی کرمپور، گوهر خیراندیش، عزل بدیعی، کمند امیرسلیمانی، الیکا عبدالرزاقی، هادی کاظمی، میلاد کیمرام، حسام نوابصفوی، نفیسه روشن، کامران ملکی، علیرضا تابش، سیدجمال ساداتیان، شهابالدین عادل، رضا رخشان، مهران مدیری، سیامک انصاری، علیرضا عصار، پژمان جمشیدی و برخی دیگر اشاره کرد. این عده با حضور در منزل علی معلم به آذر معماریان (همسر) و فرزندان او تسلیت میگویند.
از ساعتی قبل پخش صوت قرآن آغاز شده و همه سعی دارند به آرامش و سکوت فضای خانه کمک کنند. کمی هم به همسر او تسلی میدهند و در این میان تنها صدای زنگ تلفن منزل معلم است که هر از گاهی بلند میشود و پیامدش پیغامی به این شرح با صدای معلم پخش میشود: سلام، شما با منزل علی معلم تماس گرفتهاید لطفاً پیغام بگذارید... د.
این صدا که یادآور بیان زیبا و شیوای علی معلم بود؛ بارها فضا را دگرگون کرده و کسانی که تا دقایقی پیش سعی میکردند خودشان را کنترل کنند؛ شروع به گریه میکنند و برخی افراد که نمیتوانند خود را کنترل کنند؛ از خانه بیرون میروند.
آرام آرام مهمانان؛ منزل دوست سابقشان را ترک میکنند. قرار شده مراسم تشییع پیکر معلم؛ صبح روز چهارشنبه 25 اسفندماه؛ از مقابل ساختمان شماره 2 خانه سینما به سمت بهشت زهرا(س) برگزار و پیکر او در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شود.
پاسی از شب گذشته و جز تعداد اندکی از دوستان نزدیکتر؛ همه منزل علی معلم را ترک کردهاند. امشب حتی خود او در خانهاش حضور ندارد. او آرام در سردخانه بیمارستان رسالت آرمیده است.
حیاط خانه معلم؛ ساعت 12 نیمهشب
برخی با خودروی خود و برخی با اتومبیل دوستان فاصله خانه معلم تا منازل خودشان را پشت سر میگذارند. امیر تاجیک ضبط صوت ماشین خود را روشن کرده و این موسیقی از ضبط پخش میشود...
دلم از راه پر/دلم از خونه پر/ دلم از مردم شهر/ دلم از هر کسی که جای تو را میداند پر است/ قد تنهای من که کسی تنها نیست/ به پریشونی من کسی تو این دنیا نیست...
محمدهادی کریمی میگوید: علی معلم واقعا دلش پر بود. این سالهای آخر او را بسیار اذیت کردند و او هم برای سینما حرص و جوش زیادی خورد... حالا دیگر نیست که حرص بخورد... د. حالا خوابیده...