٤٨ ساعت از مفقودشدن پسربچه یکساله یزدی میگذرد و هنوز هیچ ردی از این کودک به دست نیامده است. محمدپرهام دو روز پیش در حرم رضوی (ع) مشهد گم شد، اما بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته از ربودهشدن این پسربچه از سوی یک زن و مرد ناشناس حکایت دارد.
پلیس آگاهی درحال بررسی این حادثه است و خانواده این پسربچه هم در مشهد در انتظار خبری از فرزندشان هستند. هنوز هیچ تماسی از سوی کودکرباها با خانواده پرهام گرفته نشده و هیچ درخواست احتمالی هم در ازای آزادی او اعلام نکردهاند. تلاشها برای پیداکردن نشانی از این کودک ادامه دارد.
ماجرای این حادثه تلخ در شلوغی حرم امام رضا (ع) رخ داد. هنگامی که مادر پرهام برای نماز مغرب آماده میشد، این کودک در یک لحظه غفلت از مادرش جدا شد و حالا ٢ روز است که همه خانواده نگران چشمانتظار خبری از او هستند. تصاویر دوربینهای مداربسته حرم آخرین ردی است که از پرهام به جای مانده است.
یک زن و مرد این کودک یکساله را با خودشان میبرند. پدرومادر این کودک اعلام مفقودی کردهاند و ماموران آگهی پیگیر این پرونده کودکربایی هستند. برخی از اقوام این خانواده از یزد به مشهد رفتهاند تا در این شرایط سخت کنار پدرومادر پرهام باشند. هنوز هیچ تماس مشکوکی هم با خانواده این کودک گرفته نشده و کودکرباها هیچ درخواست احتمالی را هم مطرح نکردهاند.
با این وجود، خانواده پرهام خودشان هم بیکار ننشستهاند و از طریق شبکههای اجتماعی به دنبال راهی هستند تا شاید فرزندشان را پیدا کنند. از سوی دیگر، پلیس تحقیقات را آغاز کرده و سرنخهایی هم درخصوص ربودهشدن این پسربچه یکساله به دست آورده است.
با این وجود هنوز هیچ چیز مشخص نیست و پدرومادر پرهام دلنگران سرنوشت فرزند کوچکشان به هر دری میزنند تا شاید رد و نشانی از او پیدا کنند. پرهام برای آخرینبار در کنار برادر ٦ سالهاش مشغول بازی بوده است که به گفته پدرش ناگهان ربوده میشود: «پرهام گم نشده او را ربودهاند.
تصاویر دوربینهای داخل حرم هم آن را نشان میدهد. در واقع پرهام توسط یک زن و مرد دزدیده شده، آنها از فرصت پیشآمده در وقت نماز در حرم سوءاستفاده کردند و پسر من را ربودند.» او در توضیح چگونگی گمشدن فرزندش به میگوید: «ما ٢٨ اردیبهشتماه با تور به مشهد آمدیم.
یکشنبهشب نزدیک نماز مغرب و عشا در حرم بودیم. من به قسمت آقایان رفتم و همسرم همراه با پرهام و پارسا به طرف بخش خانمها در صحن جامع رضوی رفتند. همسرم مشغول نماز مغرب بود، پارسا هم با پرهام مشغول بازی بودند، که ناگهان همسرم متوجه غیبت پرهام میشود. ابتدا همان اطراف را جستوجو میکند و از چند تا از خدامهای حرم پرسوجو میکند و بعد هم ماجرای گمشدن او را به من اطلاع داد.» او ادامه میدهد: «در همان بررسیهای اولیه در حرم متوجه شدیم که پرهام توسط یک زن و مرد ربوده شده است.
یکی از خادمین حرم که پرهام را دیده بود، به ما گفت که بین نماز مغرب و عشا او را میبیند که از صف نمازگزاران زن فاصله گرفته. بلافاصله او به طرف پرهام رفته و او را در آغوش میگیرد و با صدای بلند چندباری دنبال والدین پرهام میگردد، در همان لحظه آن زن و مرد با سوءاستفاده از این شرایط خودشان را پدرومادر پرهام جا میزنند و او را با خود به خارج از حرم میبرند.»
حالا با گذشت ٤٨ ساعت بیخبری مادر پرهام بیتابی میکند و با هر زنگ تلفنی از جا میپرد که شاید کسی از آنطرف خط خبری از فرزند خردسالش داشته باشد. پدر پرهام با وجود همه نگرانیهایی که دارد، سعی میکند فضا را آرام کند تا این خانواده ٤ نفری بیشتر از این آسیب نبیند: همسرم اصلا حال خوبی ندارد.
نگران است، این دوشب یک لحظه پلک نزده، یا اداره آگاهی بودیم یا چشم به زنگ تلفن تا شاید خبری شود. ما که فعلا مشهد هستیم، چند نفر از اقوام هم به اینجا آمدند تا هم کمکحال ما باشند و هم همسرم را دلداری دهند. من خودم خوشبین هستم و مطمئنم که پرهام به زودی پیدا میشود.
همه زندگی من همین دوتا پسر هستند. پارسا و پرهام. این دو روز که این حادثه پیش آمده، پارسا هم بهانه میگیرد. خب حقم دارد، من و مادرش اصلا وضع روحی خوبی نداریم، پریشان و نگرانیم و توجه زیادی هم به او نمیکنیم. با این وجود امیدوارم که پلیس هرچه زودتر پرهام را به ما بازگرداند. البته چیز زیادی به ما نگفتهاند، ولی سرنخهای خوبی به دست آمده است.