بیژن عبدالکریمی؛ نوشتن برای استادی که افتخار حضور رسمی و آکادمیک در محضرش را نداشتم، دشواریهای خاص خود را دارد. مارتین هایدگر فیلسوف بزرگ آلمانی مسیر اندیشه را کوره راه میداند. در مشرب عرفان، سالک حقیقت بیمدد پیر و مرشد از ظلمات و گمراهی در امان نخواهد بود.
دکتر رضا داوریاردکانی بیمبالغه و زبان بازی معلم و راهنمای کوره راه اندیشیدن است؛ در روزگاری که هیاهوی سیاست و غوغای تکنولوژی آسمان حیات علم و فرهنگ و هنر را غبارآلود ساخته دمی آسودن در سایه مصفای پیر خرد و اخلاق، گوهر و غنیمتی است که فراچنگ هر رهگذری نشاید.
اینجانب این توفیق چندباری نصیبم شده که از نزدیک مشاهد و مصاحب ایشان بشوم هرچند بسیار اندک و کوتاه.
خیل عظیم شاگردان و دوستداران ایشان یادداشتها و یادنامههایی در مقام استاد نگاشتهاند. هم و غم و دغدغه دکتر داوری غیبت و فقدان تفکر اصیل در جامعه توسعه نیافته ایران امروز است. در جهان امروز ما که از یک سمتش هیولای تکفیرگرایی داعش و از سمت دیگرش سرمایهداری ترامپ به اریکه قدرت مینشینند ندایی که از جان نیوشای «وجود» برمیخیزد شنیدنی و دیدنی نیست؟ تقاضای عمر بلند و تن سالم برای ایشان، تمنای تداوم رشد و شکوفایی فلسفه و فرهنگ است.
خاطرم هست در نخستین ملاقات با دکتر داوری بعد از سلام و علیک به ایشان عرض کردم من چندین شعر و حدیث و روایت حفظ کرده بودم که تقدیمتان کنم، اما همگی فراموشم شد! ایشان با نگاهی محبتآمیز گفت: بازهم همدیگر و میبینم دیر نمیشه! ادب و تواضع دکتر داوری در مقابل من که در نگاه خوشبینانه وخودپسندانه شاگرد شاگرد ایشان حساب میشوم حیرتانگیز بود.
من از قبیله آدمیانی هستم که همواره آرزو میکردمای کاش در روزگار قرون هفتم و هشتم مولوی و سعدی و حافظ میزیستم. هرچند چنگال چنگیز و مغولان و بلای عفریت امثال مبارزالدینها سلطه و سیطره داشت، اما در پرتو هویت سنت که مظاهر و مزایای تجدد قرن بیست و یکمی تمام شؤون و شقوق زندگی را نبلعیده بود اصولا زیستن، معنا و مفهوم دیگری داشت.
درست است که گفته شده لشگر بیکرانه ظلم، فرصت و مجال درویشان و خلوتنشینان را ناممکن نکرده و نخواهد کرد، اما نمیتوان از تشویش زمانه تکنیک و تنگی تُنگ عرصه اندیشیدنهای ناب خوشنود بود. با این اوصاف واحوال، همزمانی و همزبانی با دکتر داوری و آموختن از او که فلسفه را، چون سقراط به طرح درست پرسش و تامل در امکانات خویشتن میداند و شعر و ادب را، چون سعدی در فصاحت بیان و سودای سویدای آدمیت میشناسد، افتخاری است که شایسته شکر و سپاس است.
وقتی برای تفسیر و تحلیل جلسه نمایش یکی از فیلمهای فلسفی تاریخ سینما نوبت به سخنرانی استاد رسید از تسلطشان بر عناصر و مفاهیم فیلم شگفتزده شدم. گویا فیلم و تصاویر برایشان، چون کلمات درس از پیشخواندهای مکشوف و معلوم بود.
دکتر داوری چه زمانی که از تاریخ غربزدگی مینویسد و چه هنگامی که از فلاکت توسعهنیافتگی مینالد همگی دردمندی پیر خردمندی است که آینده فلسفه و فردای ایران برایش همواره دغدغه است.
یک ژورنالیست یا کنشگر سیاسی ذهن و قلمش بر مدار حب و بغضهای نفسانی و متغیرات منظومه محدود جهات چپ و راست میچرخد. اما متفکر اصیل رکوع و سجود تصور و تخلیش بر قبله حقیقت است هر چند به دریا نرسد و گمگشتگی و پریشان حالی نصیبش شود، اما در صراط مستقیمی است که سالکان پیش از وی در آن گام نهادند و طی طریق کردند و در نهایت به عنایت و سابقه لطف و رحمتش تفویض امر کردند.
امیدواریم حضرت حق به ایشان عمر طولانی و باعزت و صحت عطا فرماید و نظر بدپسند و طعنه بدبین از تن و جانش به دور بادا.