کریستوفر جاناتان جیمز نولان زاده 30 ژوئیه 1970 کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده بریتانیایی است. پدرش که بریتانیایی بود در زمینه
ء تبلیغات کار میکرد. مادرش اهل آمریکا بود و مهماندار هواپیما و معلم انگلیسی بود. او مدام بین لندن و شیکاگو در حال رفتوآمد بود و تابعیت بریتانیا و آمریکا را دارد. نولان یک برادر بزرگتر به نام متیو و یک برادر کوچکتر به نام جاناتان دارد که به عنوان فیلمنامه نویس در بسیاری از پروژه ها با وی همکاری کرده است. نولان فیلمسازی را از سن 7 سالگی و با دوربین 8 میلیمتری پدرش آغاز کرد. او با فیلمبرداری از اسباببازیهایش فیلم میساخت. از 11 سالگی تصمیم گرفت تا فیلمسازی حرفهای شود. نولان به کالج دانشگاهی لندن رفت و رشتهی ادبیات انگلیسی را انتخاب کرد. علت انتخاب این دانشگاه، ساختمانهای مجهز فیلمسازیاش بود. نولان در دوران دانشجویی رئیس انجمن فیلم دانشگاه بود و به همراه دوستدخترش اما توماس، فیلمهای 35میلیمتر نمایش میداد و با استفاده از پول آن، در طول تابستان، فیلمهای 16میلیمتر میساخت. بعد از ساخت فیلم کمبودجهء تعقیب (1998)، نولان با ساخت ممنتو (2000) توجهات را به سوی خود جلب کرد، که از نظر تجاری و نقد موفق بود، فیلم علمی تخیلی تلقین (2010) و بین ستارهای (2014) است. و اکنون هم که تیزر تریلر فیلم جدید وی منتشر شده است و باید در انتظار اکران آخرین ساخته وی لحظه شماری کرد. نولان به همراه همسرش، اما توماس، کمپانی سینکاپی فیلمز را تأسیس کرده است.
فیلمهای نولان حول مفاهیم و ایدههای فلسفی و اجتماعی، واکاوی اخلاق انسانی، ساختار زمان، انعطافپذیری حافظه و هویت شخصی میگردد. او بیشتر ترجیح میدهد فیلمهایش در استودیو فیلمبرداری نشوند و در لوکیشنهای طبیعی این کار انجام شود. کریستوفر نولان ، اکنون در نقطه ای ایستاده که تصورش برای بسیاری ناممکن بود. اما وی با هوشمندی در انتخاب روش های خود و ابداع روشی نوین در داستانگویی، آثاری را به نمایش گذاشت که هریک با وجود دارا بودن نوعی فانتزی تماتیک، به طرز عجیبی با زندگی امروزه بشر عجین اند. آثار او تاکنون بیش از 4 میلیارد دلار فروختهاند و 26 نامزدی اسکار به دست آوردهاند.
کارهای ابتدایی و تعقیب
بعد از فارغالتحصیلی، نولان به کارگردانی ویدئوهای شرکتی و تبلیغاتی روی آورد. او همچنین سومین فیلم کوتاه خودش، دودلباگ (1997) را ساخت. این فیلم مردی را نشان میدهد که در جستجوی یک حشره است و زمانی که میخواهد او را بکشد، متوجه میشود که آن تصویر کوچکتری از خودش است. در این دوره، هیچ استودیویی پروژههای نولان را قبول نمیکرد. او خودش با عبارت «کولهباری از نامههای مردودی» از آن دوره یاد میکند که باعث جهش او به سمت فیلمسازی شد. او در اینباره ادامه میدهد:
در بریتانیا مشارکت مالی بسیار محدود است. راستش را بخواهید همهاش پارتیبازی است. هیچ وقت از طرف صنعت فیلم بریتانیا حمایت نشدهام.
در سال 1998، نولان اولین فیلم بلندش را با سرمایهء خودش و همکاری دوستانش ساخت. تعقیب دربارهء یک نویسندهء بیکار (جرمی تئوبالد) است که به امید یافتن ماجرایی برای نوشتن رمان، به تعقیب آدمهای مختلف میپردازد، تا این که کار دست خودش میدهد و وارد یک مسئله جنایی میشود. این فیلم از تجربهء زندگی نولان در لندن و دستبرد زدن سارقان به آپارتمانش الهام گرفته است. او در اینباره گفته است:
رابطهء جالبی میان شخصی غریبه که به داراییهای شما دست پیدا میکند و تعقیب کردن افراد مختلف در شلوغی وجود دارد؛ هر دو باعث میشوند شما از مرزهای روابط اجتماعی عادی عبور کنید.
بودجهء تعقیب تنها 3٬000 پوند بود و فیلمبرداری آن در طول یک سال، در آخر هفتهها انجام میشد. برای صرفهجویی در مصرف فیلم، هر صحنه پیش از فیلمبرداری به طور اختصاصی تمرین میشد تا اطمینان حاصل شود که نهایتاً دو برداشت انجام شود. نولان، اما توماس و جرمی تئوبالد تهیهکنندگان این فیلم بودند و نولان به تنهایی کار نویسندگی، فیلمبرداری، تدوین و کارگردانی فیلم را بر عهده داشت. تعقیب در جشنوارههای مختلف به نمایش درآمد و چندین جایزه نیز نصیبش شد. همچنین منتقدین از آن استقبال کردند. نیویورکر نوشت این فیلم «پژواکی از فیلمهای کلاسیک هیچکاک» بود ولی « نحیفتر و خبیثتر»ممنتو و بیخوابی
موفقیت تعقیب باعث شد فرصت ساخت ممنتو (2000) برای نولان به وجود آید. در یک سفر جادهای از شیکاگو به سمت لسآنجلس، برادرش جاناتان، ایدهء «ممنتو » را به نولان ارائه کرد. مردی که از اختلال حافظهء کوتاهمدت رنج میبرد و از یادداشتها و خالکوبی برای پیدا کردن قاتل همسرش استفاده میکند. نولان بر اساس این ایده، فیلمنامهای نوشت که داستان در آن برعکس روایت میشود. آرون رایدر، از مدیران نیومارکت فیلمز دربارهء آن گفت: «فیلمنامهء ممنتو احتمالاً نوآورانهترین فیلمنامهای است که دیدهام.» برای ساخت این فیلم بودجهای 4٫5 میلیون دلاری در اختیار نولان قرار گرفت. ممنتو با بازی گای پیرس و کری-ان ماس در سپتامبر 2000 در جشنواره بینالمللی فیلم ونیز به نمایش درآمد و تحسین منتقدان را برانگیخت.
بیل اسمیت در کتابش فلسفهء نئونوآر مقایسهای با مقاله جان لاک به نام مقالهای دربارهء فهم انسان انجام میدهد که در آن این نظر ارائه میشود که آگاهی ما هویت ما را شکل میدهد؛ موضوعی که نولان در این فیلم حول آن سیر میکند. این فیلم در گیشه موفق بود و جایزه و نامزدیهای زیادی کسب کرد. از جمله نامزدی جوایز گلدن گلوب و اسکار برای بهترین فیلمنامه، جایزه ایندیپندنت اسپیریت برای بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه و نامزدی جایزه انجمن کارگردانان آمریکا. ممنتو از نظر بسیاری از منتقدین یکی از بهترین فیلمهای دههء 2000 میلادی است.
بی خوابی اولین غافلگیری تماشاگر توسط نولان را رقم زد.دو سال پس از ساخت اثر غیر متعارفی چون یادگاری،همه از کریستوفر نولان توقع ساخت اثری به مراتب پیچیده تر از آنرا داشتند،اما بی خوابی،اثری به ظاهر ساده ای بود با ساختار کاملا عادی و بدون هیچگونه چرخش داستانی شاخص.اما همین اثر به ظاهر ساده،از فیلمنامه محکمی بهره می جست که بزرگ ترین برگ برنده آن به شمار می آمد.
استیون سودربرگ که تحت تأثیر ممنتو قرار گرفته بود، نولان را برای کارگردانی تریلر روانشناسانهء بیخوابی (2002) استخدام کرد که در آن آل پاچینو، رابین ویلیامز و هیلاری سوانک به ایفای نقش پرداختند. وارنر برادرز به دنبال کارگردان باتجربهتری بود، اما سودربرگ بر روی نولان پافشاری کرد. بودجهء این فیلم 46 میلیون دلار بود. بیخوابی که بازسازی یک فیلم نروژی به همین نام از سال 1997 بود، با فروش 113 میلیون دلار در گیشه موفق بود. راجر ایبرت فیلم را به خاطر ارائه دیدگاههای جدید راجع به اخلاقیات و گناه ستود. اریک اسکلدبرگ کارگردان نسخه نروژی فیلم از نسخهء نولان راضی و آن را «فیلمی ماهرانه و هوشمندانه با کارگردانی که به خوبی از عهدهء کار بر آمده» توصیف کرد. ریچارد شیکل از مجله تایم بیخوابی را «جانشین ارزشمند» ممنتو دانست.
فیلم داستان کارآگاه مرموزی با نام دورمر بود که در آخرین دوره کاری خود،برای رسیدگی به پرونده قتل دختری عازم آلاسکا می شود،آن هم درست در برهه زمانی که شش ماه تمام روز است و خبری از تاریکی نیست!
بتمن آغاز میکند، حیثیت و شوالیه تاریکی
بعد از بیخوابی نولان قصد داشت فیلمی راجع به زندگی هاوارد هیوز و با بازیگری جیم کری بسازد. او فیلمنامه را نوشته بود، ولی وقتی متوجه شد مارتین اسکورسیزی در حال ساخت زندگینامهء هیوز (هوانورد) است این پروژه را کنار گذاشت. بعد از رد کردن پیشنهاد کارگردانی فیلم تروی، نولان بر روی اقتباس سینمایی از رمان کلید خیابان نوشتهء روث رندال کار کرد، ولی بعد از این که احساس کرد این فیلم شبیه کارهای قبلیاش خواهد شد، پروژه را کنار گذاشت. اوایل سال 2003، نولان به وارنر برادرز پیشنهاد ساخت فیلم جدید بتمن را داد. او که مجذوب این شخصیت و داستانش شده بود، میخواست فیلم را طوری به صورت یک درام کلاسیک بسازد تا یک فانتزی کمیکبوکی. بتمن آغاز میکند که بزرگترین پروژهء نولان تا آن زمان بود، در ژوئن 2005 اکران شد و در نظر منتقدین و گیشه موفق بود. این فیلم با بازی کریستین بیل در نقش اول، به همراه مایکل کین، گری الدمن، مورگان فریمن و لیام نیسون، این مجموعه را احیا کرد. این فیلم داستان خاستگاه بروس وین را از وحشتش از خفاشها، مرگ والدینش، سیر تبدیل شدن او به بتمن و مبارزهاش با رأسالغولی که میخواهد گاتهام را نابود کند، بازگو میکند. منتقدین عمق روانشناسانه و ارتباط آن با دورهء معاصر را ستودند. بتمن آغاز میکند هشتمین فیلم پرفروش سال 2005 در ایالات متحده و نهمین فیلم پرفروش جهان در آن سال شد. همچنین نامزد دریافت جایزهء اسکار بهترین فیلمبرداری و سه جایزهء بفتا گردید.
پیش از بازگشت به مجموعهء بتمن، نولان فیلم حیثیت (2006) را ساخت. این فیلم که اقتباسی از رمان کریستوفر پریست میباشد، دربارهء دو شعبدهباز رقیب در قرن نوزدهم میلادی است. در سال 2001، زمانی که فیلم بیخوابی در مرحلهء پستولید قرار داشت، نولان از برادرش جاناتان برای نوشتن این فیلمنامه درخواست کمک کرد. فیلمنامهء این فیلم حاصل همکاری پنجسالهء این دو برادر است. در ابتدا نولان میخواست این فیلم را در سال 2003 بسازد، اما بعد از این که با پروژهء بتمن آغاز میکند موافقت شد، آن را به تعویق انداخت. کریستین بیل و هیو جکمن نقشهای اصلی این فیلم را ایفا کردند. حیثیت در نظر منتقدین موفق بود و در گیشه 109 میلیون دلار فروخت. این فیلم نامزد دریافت جایزهء اسکار بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی صحنه نیز شد.
در ژوئیه 2006، نولان اعلام کرد دنبالهء بتمن آغاز میکند، شوالیه تاریکی نام خواهد داشت. نولان میخواست در این فیلم با گسترش فضای دید، کیفیت نوآری آن را افزایش دهد و داستانی بسازد که به گفتهء خودش:
شوالیه تاریکی داستان یک جنایت بزرگ است، جایی که در آن با پلیس، سیستم قضایی، شورشگر، مردم فقیر و ثروتمند و جنایتکاران مواجه میشوید.
شوالیه تاریکی در سال 2008 منتشر شد و هماکنون از آن به عنوان یکی از بهترین فیلمهای دههء 2000 میلادی و یکی از بهترین فیلمهای ابرقهرمانی ساخته شده یاد میشود. در هشتاد و یکمین دوره جوایز اسکار این فیلم نامزد دریافت هشت جایزه شد که جایزهء بهترین بازیگر مکمل مرد برای هیت لجر و جایزه بهترین تدوین صدا را ازآن خود کرد.
تلقین و شوالیه تاریکی برمیخیزد
بعد از موفقیت شوالیه تاریکی، وارنر برادرز با نولان برای ساخت فیلم تلقین قرارداد امضاء کرد. نولان فیلمنامه این اثر را به تنهایی نوشت و این فیلم را «اکشنی علمیتخیلی که در معماری ذهن واقع شده» توصیف کرد. مارک کرمد تلقین را بهترین فیلم سال 2010 نامید و گفت:
تلقین گواهی است بر این که مردم احمق نیستند، سینما آشغال نیست و امکان این که هنر و بلکباستر با هم ترکیب شوند، وجود دارد.
تلقین موفق به کسب جوایز اسکار بهترین فیلمبرداری، بهترین صداگذاری، بهترین تدوین صدا و بهترین جلوههای ویژه شد. نولان همچنین نامزد دریافت جوایز گلدن گلوب، انجمن کارگردانان، انجمن تهیهکنندگان و انجمن نویسندگان آمریکا شد. هنگامی که تلقین در مرحلهء پستولید قرار داشت، نولان در مستند این سایههای فوقالعاده (2011) که دربارهء اهمیت فیلم و ذخیرهء فیلمها در فهرست ملی ثبت فیلم بود، ظاهر شد. او همچنین در مستند در کنار هم (2012) که دربارهء تاریخچه و اهمیت دو شیوهء فیلمبرداری بر روی فیلم و دیجیتال بود، حضور یافت.
در سال 2012 نولان سومین و آخرین فیلم بتمن به نام شوالیه تاریکی برمیخیزد را کارگردانی و سهگانهاش را کامل کرد. اگرچه در ابتدا برای ساخت این فیلم دچار تردید شده بود، اما پس از این که به همراه برادرش و دیوید اس. گویر داستانی برای آن ساخت، احساس کرد که میتواند این مجموعه را با موفقیت به پایان برساند. شوالیه تاریکی برمیخیزد در 20 ژوئیه 2012 اکران و منتقدان آن را تحسین کردند. همانند قسمت قبلی، فیلم عملکرد خوبی در گیشه داشت و به سیزدهمین فیلم تاریخ تبدیل شد که از فروشش از مرز 1 میلیارد دلار میگذرد. هنگام نمایش شبانهء این فیلم در یکی از سینماهای آرورا، کلرادو، فرد مسلحی به روی تماشاگران آتش گشود و 12 نفر را کشت و 58 نفر را زخمی کرد. نولان با انتشار بیانیهای تأسفش را از این اتفاق ابراز کرد و آن را فاجعهای غیرقابل تحمل خواند.
در طول جلسات بحث دربارهء داستان شوالیه تاریکی برمیخیزد گویر از ایدهاش برای به تصویر کشیدن سوپرمن در دنیای مدرن با نولان سخن گفت. نولان که تحت تأثیر آن قرار گرفته بود، ایدهء ساخت فیلم مرد پولادین (2013) را با برادران وارنر در میان گذاشت و این شرکت هم نولان را به عنوان تهیهکننده و گویر را به عنوان نویسندهء این فیلم استخدام کرد. نولان برای کارگردانی این فیلم زاک اسنایدر را بر پایه فیلمهای 300 و نگهبانان و «استعداد ذاتیاش برای مواجهه با ابرقهرمانان به عنوان شخصیتهای واقعی» پیشنهاد کرد. این فیلم با بازی هنری کویل، ایمی آدامز و مایکل شنون اکران شد و بیش از 660 میلیون دلار فروخت، اما از منتقدان نظرات متفاوتی دریافت کرد.
بین ستارهای
بین ستارهای بر پایهء نظریات کیپ تورن، فیزیکدان نظری ساخته شده، و «ما را به سفر قهرمانانهء بین ستارهای میبرد که دورتر از ادراک علمی ماست.»
در ژانویه 2013، نولان اعلام کرد که او فیلم علمیتخیلی بین ستارهای را کارگردانی خواهد کرد. جاناتان نولان پیشنویسهای اولیهء فیلمنامه را نوشته بود و در اصل قرار بود استیون اسپیلبرگ آن را کارگردانی کند، اما سرانجام خود نولان آن را کارگردانی کرد.متیو مککانهی، ان هتوی، جسیکا چستین، بیل ایروین و الن برستین در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند و همچنین این اثر اولین همکاری نولان و هویته ون هویتما به شمار میآید.
داستان این فیلم در آینده رخ می دهد. زمین با آفت های مخرب گیاهی مواجه شده و بحران اکسیژن به شدت زندگی را در زمین تهدید می کند. کوپر که سابقاً یک خلبان تست پرواز بوده، هم اکنون به همراه پسر و دخترش در مزرعه شان زندگی می کنند. دختر کوپر به نام مورف دختری بسیار باهوش است که وابستگی شدیدی به پدرش دارد و کوپر هم نمی تواند لحظه ای خود را جدای از او احساس کند با اینحال کوپر بزودی با یک ایستگاه مخفی روبرو می شوند که در آن فضاپیمایی قرار گرفته است. مدیر این مجموعه دکتر برند می باشد که قصد دارد برای نجاب بشریت سفینه ای را به فضا ارسال کند راهی برای نجات ساکنین زمین جستجو کند. برند از کوپر می خواهد که به همراه یک تیم ، هدایت این فضاپیما را برعهده بگیرند و کوپر نیز علی رغم مشکلات شخصی که دارد تصمیم می گیرد برای نجاب بشر این فرصت را از دست ندهد.
پارامونت پیکچرز و برادران وارنر تهیهکننده و توزیعکنندگان این فیلم بود. بین ستارهای 5 نوامبر 2014 اکران شد و نظرات مثبتی از سوی منتقدین دریافت کرد. همچنین فروش خوبی در گیشه داشت و جمعاً 670 میلیون دلار فروخت. بین ستارهای بیشتر به خاطر دقت علمی بالایش مورد تحسین قرار گرفت؛ پروسهء تولید فیلم منجر به منتشر شدن دو مقالهء علمی گردید و ژورنال آمریکایی فیزیک پیشنهاد کرد که این فیلم برای آموزش در دانشگاهها به نمایش درآید. بنیاد فیلم آمریکا (AFI) بین ستارهای را یکی از بهترین فیلمهای سال 2014 نامید. در هشتاد و هفتمین دوره جوایز اسکار این فیلم موفق به کسب دریافت جایزهء بهترین جلوههای ویژه و نامزدی دریافت جوایز بهترین موسیقی متن، بهترین صداگذاری، بهترین تدوین صدا و بهترین طراحی صحنه گردید.
بتمن علیه سوپرمن
نولان و توماس تهیهکنندگان اجرایی فیلم بتمن و سوپرمن: طلوع عدالت هستند. این فیلم دنبالهء مرد پولادین است و دومین فیلم در دنیای سینمایی مشترک دیسی کامیکس به حساب میآید. به گفتهء چارلز روون، نولان به عنوان مشاور در این پروژه مشارکت دارد.4 همین که نام نولان بر این پروژه نشست، هواداران فیلم های ابرقهرمانی و به ویژه بتمن و سوپرمن را امیدوار کرد تا بار دیگر شاهد شاهکاری در این ژانر باشیم. اما متاسفاته بتمن علیه سوپرمن نتوانست راهی که نولان با سه گانه اش پیموده بود را ادامه دهد. نولان با سه گانه اش اثبات نمود که سینمای ابر قهرمان ها هم می توانند چیزی فراتر از یک اکشن پرزرق و برق باشد. شخصیت پردازی و فیلمنامه قوی وی در این اثر دیده نمی شد و شاید به همین دلیل این پروژه نتوانست موفقیت سه گانه نولان را کسب کند. باری درباره این فیلم بیش از این سخن نمی گوییم؛ در صورت تمایل می توانید به مطالبی که پیشتر در نماوا در این باره منتشرشده است مراجعه کنید.
جهان بینی کریستوفر نولان
یکی از مهمترین ویژگیهای کریستوفر نولان در تمامی هفت فیلم بلندی که تاکنون ساخته، طرح معماست. طرح و گشایش معما در خلال پیرنگ داستانی و عبور از مسیر حل این معماها با شیوههایی هوشمندانه بدون آن که پاسخی نهایی برای تماشاگر به جا بگذارد یا برای او حکمی قطعی صادر کند، همواره از دغدغههای جدی کریستوفر نولان و برادر فیلمنامهنویسش جاناتان (که در نگارش متن برخی فیلمهای او همکاری داشته) بوده است.
نولان پیچهای اصلی داستان خود را به گونهای طرح میکند که با کنار هم نهادن قطعات آن میتوان به نتیجهای ظریف، از پیش فکر شده و هنرمندانه رسید. نولان شطرنجبازی ماهر است که با فیلمش ضمن آن که تماشاگر عادی را با جلوههای خیره کننده سرگرمی از جنس هالیوود سرگرم و راضی نگه میدارد، در لایه دوم تماشاگر هوشمند و جدیتر فیلم را به هزارتویی پیچیده و غامض اما دارای راهحل منطقی دعوت میکند. نحوه طرح معما و چگونگی ابراز و ارائه آن است که وجهی متمایز و متفاوت به آثار این فیلمساز انگلیسی تبار میبخشد. نولان این مهارت و تسلط بر مدیوم سینما و اصول فیلمنامهنویسی را دارد که در هر فیلم شیوه روایتی متفاوت، از کلیشههای تثبیت شده و ابدی روایت گرفته تا نوگراییهای فرمی را دستمایه کار قرار دهد. اما همواره در بطن فرمهای گوناگون، به دنبال راهکارها و امکاناتی میگردد تا تماشاگر را به ضیافت حل یک چیستان در قالب داستانی سرگرم کننده دعوت کند. این گونه است که نولان را به عنوان فیلمسازی میشناسند که فیلمهایی هالیوودی و با تمامی مولفههای تعریف شده و جا افتاده آن به ویژه داستانگویی و سرگرم کنندگی میسازد، اما در عمق همواره گوشهای از جنبههای تاریک و سیاه روح بشری را به عنوان گوهر اصلی قصه گرفته و با تبدیل آن به شبکهای متقاطع و منطقی از چرخه علت و معلولی، معمایی طرح میکند که هویت بشری و اصالت خلقت او را به چالش میکشد. هر فیلم نولان در اولین تماشا به مثابه دادگاهی در مقابل وجدان شخصی است. از این منظر تفاوتی میان پروژههای پرهزینه و فیلمهای تجربی و مستقل این فیلمساز دیده نمیشود.
نولان همیشه سبک خاصی را برای کارگردانی فیلم هایش انتخاب می کند و اکثر اوقات می توان نشانه گذاری های خاصی را در فیلم هایش یافت. او با تیز هوشی و درایتی مثال زدنی و ابداع روش های نو در داستان سرایی، آثاری را خلق می کند که هرکدام به نوبه خود جهان بینی و شخصیت پردازی ویژه ای را در معرض نمایش قرار می دهد. با نگاهی به آثار نولان چون حیثیت و تلقین می توان تا حدودی به جهان بینی موجود در فیلم های او رسید – شاید بدبینی و ترس از آینده تاریک بشر یکی از نشانه هایی باشد که «نولان» همیشه قصد دارد که فیلم هایش آن ها را نمایش دهد.
نگاه بدبینانه «نولان» به آینده بشر تکنولوژی زده همانقدرتلخ و تاریک است که نگاه «جیمز کامرون» در «ترمیناتور» و «آواتار». به نظر می رسد که «نولان» قصد دارد این هشدار را بطور جدی عیان کند که نسل کنونی انسان، تا گلو در تکنولوژی و زندگی ماشینی که با دست خود ساخته گرفتار شده و رویاهای ساختن آرمان شهرهای بزرگ که همیشه در ذهن داشته در واقعیت درحال تبدیل شدن به پادمان شهرهایی خشن و سرشار از پلیدی است.
کریستوفر نولان که اکثر فیلمهایش از فروش بالایی برخوردار بودهاند و حتی برخی از آثار متأخرش در جمع بلاکباسترهای تابستانی طبقهبندی میشوند، بر خلاف ظاهر فیلمهایش، از لحاظ مضمونی به شدت وامدار سینماگران هنری اروپا است. (او همچنین در میان کارگردانان سینمای آمریکا هم از فیلمسازانی تأثیر پذیرفته که برخی از آنان (چون استنلی کوبریک و اورسن ولز) خود متأثر از کارگردانان اروپایی بودند.) تم درونی اصلی «شوالیه سیاه» به شدت یادآور مضامین مهم سینمای آنتونیونی است. تنهای انسان مدرن، بیتفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران و سرشتی که به تدریج در حال از بین رفتن است. در «تلقین»، هم میتوان رد پای آندری تارکوفسکی را پیدا کرد. نوع نگاه نولان به مقولاتی چون رؤیا و تکنولوژی بسیار شبیه نگاهی است که تارکوفسکی در فیلمهای «سولاریس» و «ایثار» به این موضوعات داشت. اما نکته اینجاست که نولان مضامینی تا این حد فلسفی و سنگین را در قالب بستهبندی و ظاهری به شدت همهفهم و عامهپسند (طبیعتاً در معنای مثبتاش!) ارائه میکند. اگر تارکوفسکی و آنتونیونی تلاش میکردند تا برای القاء مضامینی چون تنهایی، کسالت، روزمرگی، خلاء و…، تماشاگر را مستقیماً در تجربیات شخصیتهای آثارشان شریک کنند و بنابراین فیلمهایی آرام، کند و سرشار از رنگهای سرد میساختند، نولان همین کار را با فیلمهایی هیجانآور، تند و پرتعلیق انجام میدهد. این حرف قرار نیست به مقایسهای میان نولان و هنریسازان اروپا یا نفی آثار افرادی چون آنتونیونی و تارکوفسکی منجر شود. کار کارگردانان اروپایی ذکر شده، هنرمندانه و پر از ظرافت است. اما نولان علیرغم دغدغههای تماتیک مشابه، هدف کلی دیگری را در سر میپروراند. او نمیخواهد هنرمندی تکافتاده و غریب باشد. او تمایلی ندارد که در کارنامهاش تنها نام 7 فیلم داستانی بلند به چشم بخورد. او دوست دارد در دل هالیوود به کارش ادامه دهد.
نولان کارگردانی به شدت کمالگرا و جاهطلب است. جدا از جنبههای دیگر، از این نظر هم نولان قابل مقایسه با استنلی کوبریک افسانهای است. سختگیری شدید کوبریک در فیلمهایش که نمونهایترین مثالش (که در تاریخ سینما هم ماندگار شده) بلایی است که او در حین فیلمبرداری «درخشش» بر سر بازیگرانش (به خصوص شلی دووال) آورد، حالا در کریستوفر نولان هم دیده میشود.
نولان دوست دارد ذرهذره اتمسفر فیلمهایش متعلق به او باشد؛ و واقعاً چنین هم هست. فیلمهای نولان اکثراً میزانسن و فضاسازی غولآسایی دارند؛ نه به خاطر هزینهای که بابت دکورها صرف شده است؛ بلکه به این دلیل که نولان با توجه شدید بر جزئیات صحنه، تلاش میکند تا تماشاگرش را به طور کامل تحت کنترل خودش دربیاورد و او را به همان سمتی هدایت کند که خودش میخواهد. (و باید اعتراف کرد که به طرز قابل تحسینی موفق میشود.) بنابراین میتوان نولان را به طیف کارگردانان دیکتاتور سینما منتسب دانست. کارگردانانی که اجازه گریز به تماشاگر نمیدهند و او را تحت اختیار خود درمیآورند. نولان هم مثل کوبریک یکی از دیکتاتورهای موفق تاریخ سینما است.
کریستوفر نولان روح متناقض دنیای امروز را به خوبی درک کرده است. بنابراین توانسته در فیلمهایش این تناقضات را به خوبی بازتاب دهد. یک نمونهاش کارکرد فناوری در آثار نولان است. تکنولوژی در فیلمی مثل «شوالیه سیاه»، همزمان که عاملی است برای شنود غیرقانونی مکالمات مردم، وسیلهای برای نجات آنان هم هست.
در اواخر فیلم که مردم شهر در دو کشتی گرفتار شدهاند، دوراهی عجیبی برایشان پیش میآید. آنها میتوانند با فشار دادن یک دکمه، کشتی دیگر را نابود کنند و از آن سو ممکن است اهالی کشتی دیگر همین کار را با آنان بکنند. فشار ندادن دکمه ممکن است باعث نابودی خودشان گردد و از آن سو فشار دادن دکمه هم ممکن است در آینده آنها را دچار مشکلات فراوانی در اجتماع کند. در «تلقین» هم توانایی کاب در نفوذ به رؤیاهای دیگران و دستکاری کردن آن، در آن واحد هم میتواند باعث نابودی شود و هم باعث ساختن. او میتواند باعث شود که رابرت فیشر با دست خودش، داشتههایش را از بین ببرد و همچنین میتواند کاری کند که سرانجام به فرزندانش برسد. درک درست نولان از جامعه پر از ابهام و تناقض امروز باعث شده تا او برترین آثارش را به گونهای بسازد که پایان آنها، خود شروعی دیگر است. بحث درباره فیلم «تعقیب» پس از پایان فیلم (و ناپدید شدن کاب در میان مردم)، تفکر درباره «شوالیه سیاه» در انتهای فیلم (و بعد از نمایش جوکر که انگار در حالت قرینه بتمن قرار گرفته است) و درک جهانبینی «تلقین» در آخرین نمای فیلم (و نمایش ادامه چرخش توتم) تازه آغاز میشوند. از اینگونه ابهامها و تناقضات در سینمای نولان باز هم میتوان یافت. همه اینها از درک درستی ناشی میشوند که نولان نسبت به دنیای پیچیده اطرافش دارد. به همین دلیل است که آثار نولان بر خلاف برخی فیلمهای پیچیدهنمای امروز، واقعاً پیچیدهاند. نه لزوماً به خاطر زمانشکنی و شکستن مرز واقعیت و رؤیا. بلکه به این دلیل که از طرز تفکری منطبق بر پیچیدگیهای انسان امروز سرچشمه گرفتهاند.
نولان ابایی ندارد که فیلم قهرمان محور بسازد. فیلم های وی همیشه استوار بر یک کاراکتر اساسی هستند که اتفاقا همین کاراکترها هستند که چنان ماهرانه ساخته و پرداخته شده اند که بیننده را مسحور حضور خود بر پرده می کنند. نولان به عنوان یک کارگردان توانسته است چالش های انسان مدرن را در غالب صف آرایی قهرمان ها و ضد قهرمان ها به تصویر بکشد. در هر فیلم موضوع متفاوتی را بر می گیزند، مضامین متفاوتی را به نمایش درمی آورد، اما بیننده هشیار می تواند در ورای این بازی های مهیج انسانی را ببیند که در ورطه انتخاب بین خوب و بد، خانواده و جامعه، حرفه و وجدان درگیر است. قهرمانانی که شاید همیشه درسترین انتخاب را نداشته اند قهرمانانی که اکنون با پیامد همین تصمیمات دست به گریبان هستند و فرسنگ ها از تصویر اسطوره بی عیب و نقص کلاسیک دور هستند. اما به اندازه قهرمان های کوچک زندگی ما آشنا هستند. انسان هایی از جنس خودمان که اشتباه می کنند، و باز هم اشتباه خواهند کرد اما می خواهند این یکبار تصمیم درست را بگیرند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
1,388
درباره نویسنده
لیسانس اقتصاد و فوق الیسانس سینما. ازبچگی با سینما یادگرفتم تنهایی مو جشن بگیرم و تو دنیای آدمهای فیلمها غرق بشم. یه جایی دیگه فقط فیلم دیدن کافی نبود. این شد که مسیرمو عوض کردم و تصمیم گرفتم تخصصی سینما رو بشناسم. چرخش روزگار هم انقدر مهربون بود که منو به گروه نماوا اضافه کنه.
مطالب مرتبط
-
-
-
-
تمامی حقوق این سایت متعلق به وبسایت نماوا است.