امام، قلب و قطب عالم امکان، خلیفه خدا و حجت او بر روی زمین است که زمین هیچگاه از او خالی نیست؛ چرا که او مدار عالم وجود و محور چرخش کائنات است. ساحت قدسی امام مجرای فیض الهی و سرچشمه هدایت در جهان تکوین و تشریع است. بیگمان کمال جهان هستی بدون او محقق نمیشود، او همان انسان کاملی است که همه اشیاء تحت سیطره، سلطه و انقیاد اویند. چنین انسانی در حقیقت عالم کبیر است؛ در این نوشتار به شناخت امام و تطبیق انسان کامل به امام اهتمام شده و روشن گشته است که در عصر حاضر وجود مقدس حضرت بقیةالله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف مصداق اکمل و آن تجلی اعظمی است که جهان آفرینش از او بهرهمند است.
کلید واژهها: امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، امامت، خلافت، ولایت، انسان کامل.
اصطلاح «انسان کامل» که درعرفان وتصوف مطرح است، از نظرانسان شناسی و جهان بینی عرفانی مورد توجه ویژه شیعه امامیه وفرقه اسماعیلیه در مبحث امامت و ولایت است. شاید نتوان درباره این اصطلاح تعریف واحدی ارائه داد؛ ولی میتوان یک تعریف کلی از آن به دست داد وگفت: انسان کامل، انسانی است که متخلق به اخلاق الهی وعلت غایی آفرینش، سبب بقای عالم وجود، مظهر جامع اسمای الهی، واسطه میان خالق و مخلوق، واسطه فیض الهی و یگانه خلیفه خداوند در زمین است. او به طور یقین، به طریقت، شریعت و حقیقت آگاهی یافته، به ظاهر و باطن راهنمای انسانها است.
او را شیخ، پیشوا، هادی، مهدی، امام، خلیفه، قطب، صاحب الزمان، جام جهان نما، اکسیراعظم، عبدالله، مرآت الحق نامیدهاند. (جیلی، بیتا: ص 125-124و 206-208؛ نسفی، بیتا: ص 4-5؛گوهرین، 1376: ج 1و2 ص73) به هر روی، انسان کامل، انسانی است که همه ارزشهای انسانیاش، هماهنگ و متناسب به حد اعلا رشد کرده و در حقیقت تا حد قهرمان همه ارزشهای انسانی، ارتقا، عظمت و تکامل یافته باشد. بیتردید چنین گوهر نابی نمیتواند یک انسان خیالی و ذهنی باشد؛ بلکه او یک حقیقت صاحب نقش مسلم درجهان هستی است که نمونههای فراوانی از او در عالم وجود تحقق یافته و دارای مصداق آشکار میباشد.
بنا بر این میتوان گفت انسان کامل، کسی است که مراحل تجرد برزخی و عقلی را گذرانده و به تجرد تام عقلی برسد؛ به دلیل این که درطول علل قرارگرفته به همه مراتب پایینتر اشراف علمی و تسلط عینی دارد و در علم و عمل از آگاهی کامل برخوردار است (جوادی آملی، 1385: ص 301).
پیشینه تاریخی بحث انسان کامل
برخی محققان بر آنند که تعبیر «انسان کامل» در ادبیات اسلامی تا قبل از قرن هفتم وجود نداشت و نخستین کسی که مسأله انسان کامل را مطرح کرده محیی الدین عربی، پدر عرفان اسلامی است. پس از محیی الدین عربی، شاگرد برجسته او، صدرالدین قونوی که او هم پس از شیخ اکبر، از بزرگترین عارفان به شمار میرود، به شرح آثار عرفانی استادش همت گمارده است (مطهری، 1386: ص12).
بیتردید، کتابهای انسان کامل اثر ارزشمند عزیز الدین نسفی به زبان فارسی وکتاب انسان کامل تالیف عبدالکریم جیلی و جامع الاسرار و منبع الانوار علامه سید حیدر، از آثار گرانبهایی هستند که درباره انسان کامل به طور مشروح بحث کردهاند. سرانجام میتوان گفت عارفان مسلمان معاصر و برجسته ای همچون امام خمینی5، علامه حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی نیز در آثار عرفانی خویش به تفصیل از انسان کامل سخن به میان آورده و به تبیین آن پرداختهاند.
حقیقت و جایگاه انسان در جهان هستی
بررسی سرشت و حقیقت انسان و ابعاد وجودی او، از موضوعاتی است که همواره مورد توجه عالمان دین، فیلسوفان و روانشناسان بوده است. عالمان دین، اخلاق، عرفان و فلسفه به فراخور تخصص خود به بررسی جایگاه انسان همت گماشتهاند.
آنچه که بدون هیچ شکی میتوان درباره انسان گفت، این است که انسان، موجودی دو بعدی است که یک بعد، همان جنبه مادی آن و دیگری بعد معنوی او است. بیگمان انسان تنها با تقویت بعد مادی خویش و مهمل گذاشتن بعد معنوی اش، خویشتن را به سوی غفلت، پستی و ضلالت میکشاند؛ ولی اگر در کنار بعد مادی، به جنبه معنوی نیز توجه کامل کند و به تصفیه و تهذیب روح و نفس بپردازد و بالاخره به تکامل آن بیندیشد، به مرحله انسانیت حرکت کرده و راه کمال را طی میکند، تا جایی که میتواند انسان کامل شده و سلطان جهان زمینی وخلیفه خدا قرار گیرد.
صدرالمتألهین میگوید:
خداوند تبارک و تعالی موجودات را بر اساس شرافت و پستی طبق سنت ابداع به نحو مترتب خلق کرد؛ به طوری که در پستی به آخرین درجه خود که همان مواد عنصری به ویژه مواد زمینی که منبع پستی و کثرت و دوری از لطافتند رسید. سپس اراده کرد که موجودات را تا نهایت علو مرتبه و قله شرافت به سوی غایتش ارتقا دهد، تا جایی که موجودات با شرافت و صاحب منزلت را علت غایی و سبب کمال موجودات پستتر قرار داد و به همین جهت زمین را برای نبات و نبات را برای حیوان و حیوان را برای انسان و بالأخره آخرین درجه انسان که همان غایت (اکوان) که در مرتبه امامت؛ یعنی انسان کامل که سلطان جهان زمینی و خلیفه الله است در آن قرار داد. پس زمین و آنچه در آن است به خاطر همین انسان کامل خلق شده است.
وی جای دیگر میگوید:
زمانی که انسان از انگیزهها و عوامل ظلمت و تاریکی و از اشتغال به شهوت و غضب، وهم و خیال اعراض حاصل کرد و با تمام وجود به حضرت حق و عالم ملکوت اعلا توجه کرد، به سعادت نهایی دست یافته و سر ملکوت برای او آشکار و پاکی جهان لاهوت برای وی منعکس میشود. در این صورت، عجایب آیات بزرگ الهی را مشاهده خواهد کرد (صدر الدین شیرازی، 1981: ج1، ص 25).
از چشم انداز امام خمینی; سفر معنوی و روحانی از خانه دل و بیت تاریک نفس آغاز میشود. سپس با طی مراحل و مراتب آفاق و انفس به منازل آن راه پیدا کرده و سرانجام به غایت این سفر که همان ذات حق تعالی است نایل میشود.
پس از آن که سالک، قدم بر فرق إنیت و انانیت خود گذاشت و از این بیت خارج شد و در طلب مقصد اصلی و خداجویی، منازل و مراحل تعینات را سیر کرد و قدم بر فرق هر یک گذاشت و حجب ظلمانیه و نورانیه را خرق نمود و دل از همه موجودات وکائنات بر کند و بتها را از کعبه دل به ید ولایت مآبی فرو ریخت و کواکب و اقمار و شموس از افق قلبش افول کردند و وجهه دلش یک رو و یک جهت بیکدورت تعلق به غیر، الهی شد…و فانی در اسماء و ذات و افعال گردید، پس در این حال، از خود بیخود شود و محو کلی برایش حاصل شود و صعق مطلق رخ دهد؛ پس حق در وجود او کارگر شود و به سمع حق بشنود و به بصرش بیند… به حق نطق کند و به جز حق نطق نکند و از غیر حق کور و کر و لال شود و چشمش و گوشش جز به حق باز نشود. این مقام، حاصل نشود، مگر با جذبه الهیه (امام خمینی: 1378ص 590-591).
بنا بر این، انسان، همانگونه که میتواند به مرتبة پایینترین موجودات و در حد چارپایان، بلکه پستتر سقوط کند، همچنان میتواند به بالاترین مقامات بشری صعود کند، تا جایی که خلیفه الهی، انسان کامل و جام جهان نمای حق شود. چنین استعدادی، انسان را به اشرف مخلوقات عالم ارتقا داده و با فعلیت بخشیدن به این قوه و استعداد، جایگاه امامت و ولایت الهی را به خود اختصاص داده و ضمن رابط شدن میان حق و خلق واسطه فیض حق شود. چنین انسانی، بر اثر اعتلا و ترقی مراتب وجودیاش میتواند به جایی برسد که هدایت و راهنمایی جهان تکوین و تشریع را بر عهده گرفته و هر پدیده ای را به سر منزل مقصود رهنمون شود. خداوند، انسان را معلم فرشتگان قرار داده و آفرینش جهان و گردش فلک را به سبب وجود انسان کامل، توجیه پذیر میکند.
جایگاه و نقش محوری انسان کامل در جهان هستی
از مطالب پیشگفته روشن شد که انسان در مسیر ترقی و سعادت میتواند آنچنان صعود کند که در جایگاه انسان کامل، قلب تپنده جهان هستی و محور گردش کائنات شود. ساحت قدسی انسان کامل، مدار عالم وجود و محور چرخش کائنات است و حقیقت نورانی و لاهوتی انسان کامل همگان را تحت پرچم خویش با اذن الهی مدیریت میکند.
برای آشنایی با نقش محوری انسان کامل، ضروری است نخست به این پرسش پاسخ دهیم که راز آفرینش انسان کامل چیست؟
بی تردید هیچ کمالی وجود ندارد که خداوند متعال فاقد آن باشد. کمالات اکمل الهی، وابسته به غیر نمیباشند، وگرنه خداوند بینیاز، محتاج غیر خود میشد و این با ساحت منزه حق منافات دارد. از سوی دیگر، کمالات اسمائی نیز مطرح است که همگی اقتضای اکملیت او را دارند؛ از این رو ذات الهی سرشار از کمالات است. بنابراین، فیض علی الدوام، اقتضای پاسخ گویی به هر نیاز و استعدادی را دارد. اینجاست که آن کمالات متجلی میشوند. از طرفی انسان در عالم ثابت که بر گرفته از مقام علمی الهی است، تقاضای استعداد و دریافت چنین وجودی را دارد.
بدین ترتیب، حرکت حبی ایجابی، اقتضای آفرینش انسان کامل را به نمایش میگذارد و آفرینش او به غایت خود واصل میشود. پس از آن، انسان کاملی که دارای جمیع مظاهر تفصیلی و اجمالی و نیز جمیع حقایق سری اسمای ذاتی، صفاتی و فعلی است، پا به عرصه هستی میگذارد. او توحید را با بیانی که ناظر به این سه مرتبه است اظهار میکند و این است معنای ذکر «لا اله الا الله وحده وحده وحده»؛ زیرا عبارت «وحده» تکرار نیست؛ بلکه به ترتیب ناظر به توحید ذاتی، صفاتی و افعالی است (جوادی آملی، 1372: ص551؛ حسن زاده آملی، 1371: ص 54).
اساسا از دیدگاه عارفان در جهان هستی تنها یک وجود حکفرما است و دیگران هرچه هستند، تجلیات همان یک وجود حقیقیاند؛ لذا کلیات مراتب وجود که از یک وجود سرچشمه میگیرند، منحصر در پنج مرتبهاند که اهل معرفت، از آن به حضرات خمس یا به اعتباری ششگانه تعبیر کردهاند.
اول. حضرت ذات است که از آن، به غیب مطلق، عنقای مغرب و کنز مخفی تعبیر شده است.
دوم. حضرت اسما و صفات است که در آن مشهد حق متظاهر به اسمای مختلف است و کملین از آن به «الوهیت» و در ادعیه مأثوره به «الاسم الذی خلقتَ به کذا» تعبیر کردهاند.
سوم. حضرت افعال و عالم ارواح و عقول مجرده است ـ اعم از عقول طولیه و عرضیه و ملائکه مهیمنه ـ که واسطه در تسیطر و ترقی نیستند.
چهارم. عالم مثال است که حق در آن حضرت ظهور دارد به صورتهای مختلف دال بر حقایق.
پنجم. حضرت حس است. در این موطن، حق تعالی ظاهر است به صورت کونی متجدد خلقی.
ششم. کون جامع انسانی است که ضابط جمیع حضرات میباشدیا «حقیقة الإنسانیة عبارة عن معاد الوجود» (آشتیانی، بیتا: ص185-186).
عبد الکریم بن ابراهیم جیلی میگوید: « اعلم حفظک الله أن الإنسان الکامل هو القطب الذی تدور علیه أفلاک الوجود من أوله إلی آخره و هو واحد منذ کان الوجود إلی أبد الآبدین (جیلی، همان: ص121)؛ بدان ـ خداوند تو را حفظ کند ـ که انسان کامل، قطبی است که افلاک وجود از نخستین تا واپسین به دور محور او میگردند».