آنچه به طور صریح از آیات قرآن مجید و معارف حقّه اهل بیت و کتاب هاى علمى مورد اعتماد در زمینه خلقت آدم و حوا استفاده مى شود، این است که خداوند، با اراده و قدرت و علم و حکمت بى نهایتش از خاک زمین پیکرى را صورت گرى کرد، و به او شکل لازم را مرحمت فرمود، و با نفخه الهى اش در آن پیکر روح دمید، و از همان خاک همسرش را به وجود آورد و مرد و زنى به نام آدم و حوا با خلقتى آراسته و متعادل و ظاهر و باطنى در گردونه احسن تقویم در این جهان هستى در روى زمین ظهور کردند، و هر دو مبدء و منشأ همه مردان و زنان تا قیامت شدند، و این مسئله هیچ اعجابى در کنار قدرت حضرت حق ندارد، زیرا هر نوعى از موجودات زنده و هر نوعى از گیاهان به همین صورت منشأ و مبدء اولیه اى از یک نر و ماده داشتند که به دست قدرت حق آفریده شدند و موجب تکثیر نوع خود در خیمه حیات شدند.
پس از به وجود آمدن نر و ماده اولیه که بدون سابقه نر و ماده دیگر بودند و مستقیماً به قدرت حق به وجود آمدند نسلشان بعد از ازدواج آن دو با نطفه یا تخم گذارى یا رسیدن گرده ماده به نر به وجود آمدند و صحنه شگفت انگیز انواع موجودات را تشکیل دادند.
این که خداوند قدیر در آیه 59 سوره مبارکه آل عمران مى فرماید:
إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.
یقیناً داستان چگونگى آفرینش عیسى نزد خدا مانند داستان آدم است که پیکر او را ابتدا از خاک آفرید سپس به او فرمود: موجود زنده باش پس بى درنگ موجود زنده شد، براى این است که به همه مردم بفهماند قدرت من این اقتضا را دارد که فردى مانند عیسى را بدون وجود پدر بیافرینم و این تعجبى ندارد، که آدم را بى سابقه داشتن پدر و مادر از خاک به صورتى آراسته ساختم سپس با فرمان وجودى کن او را به شکل موجودى زنده درآوردم، این که به وجود آمدن عیسى را بدون پدر مثل به آدم زده بسیار بسیار روشن است که آدم اولین نوع از جنس ما انسان هاست که بدون تکیه به یک نر و ماده و بلکه به صورت مستقیم از خاک صورت گرى شده و سپس با دمیده شدن روح در او به گردونه حیات درآمده است، و بنابر جمله ملکوتى و خلق منها زوجها همسر او حوا نیز مانند او از خاک پاک یعنى همان خاک و گوهرى که آدم از او به وجود آمد به وجود آمده است، نهایتاًباید به قول امیرمؤمنان گفت: «1» عنصر اولیه وجود مرد و زن یک عنصر مرکب است که خداوند در قرآن مجید از آن تعبیر به طین نموده است.
إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ: «2»
یاد کن هنگامى که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشرى از گل خواهم آفرید، پس زمانى که اندامش را درست و نیکو قرار دادم و از روح خود در او دمیدم براى او سجده کنید.
در سوره مبارکه آل عمران آیه 49 مى خوانیم که عیسى از قدرت معنوى خود به بنى اسرائیل جهت تصدیق نبوتش خبر مى دهد و در بخشى از گفتارش اعلام مى کند.
أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ ....
من از گل زمین براى شما پیکرى مانند پرنده نظام مى دهم و در آن مى دمم که به اراده و مشیت خدا پرنده اى زنده و قادر به پرواز مى شود.
جائى که به راحتى مى توان از طریق قرآن که کتابى سراسر حق است و هیچ ریب و باطلى در آن راه ندارد پذیرفت که انسانى والا و پیامبرى ملکوتى در سایه اذن خدا این قدرت را دارد که گل را به صورت مجسمه اى در شکل یک پرنده درآورد سپس با دم خود او را با همه اعضاى لازم زنده کند و به پرواز دهد، چه جاى حرف و رد و ایراد و اشکال در خلقت آدم به قدرت بى نهایت خدا است؟!
آرى اراده و علم و حکمت و بصیرت و قدرتش اقتضا نمود که از خاک زمین و از عنصر واحده مرد و زنى را بى سابقه داشتن پدر و مادر بیافریند و آنان را مبدء و منشأ به وجود آمدن میلیاردها مرد و زن قرار دهد.
این که بعضى از مذهبى هاى درس خوانده جمله إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ «3» را به این صورت معنا کرده اند که پیش از آدم ابوالبشر آدمیانى دیگر بودند که از نظر عقل و خرد به شدت در ضعف به سر مى بردند، و شایسته تکلیف و مسئولیت نبودند و آدم به عنوانى موجودى عاقل و شایسته مسئولیت از میان آنان برگزیده شد حرفى نادرست و خلاف قرآن و چیزى شبیه نظریه تبدل انواع داروین یهودى است، و نشان از خودباختگى در برابر فرهنگ مادى غرب است، شما اگر لغت اصْطَفاکِ* را در آیات قرآن مجید دقت کنید داراى معناى معنوى و گزیدن بر اساس ارزش هاى عقلى و دینى است.
به ویژه این که در آیه ى شریفه از نوح و آل ابراهیم و آل عمران نام برده شده، که ما را بیشتر به این حقیقت توجه مى دهد که مقام اصطفاء مقامى صد در صد معنوى است و قطعاً نوح و آل ابراهیم و آل عمران از میان موجوداتى بى عقل شبیه به انسانها برگزیده نشده اند.
اى کاش بعضى از دانشمندان چه در شرق چه در غرب که متکى به آراء خود و دیگران اند زحمت تحصیل معرفت به خدا را به خود هموار مى کردند، و سپس به کتاب سالم و دست نخورده او قرآن که هدایت گر به سوى حقایق آفرینش و امور معنوى است مراجعه مى نمودند و با بکار گرفتن عقل و انصاف امور مربوط به هستى و آفرینش و مسائل مربوط به تربیت و ادب را از این کتاب به دست مى آوردند، و به آسانى و روشنى واقعیات را تحصیل مى نمودند.
اینک نگاه دریاى علم و بینش، نخبه ى آفرینش، حکمت محض، بصیرت خالص، روح و جان پیامبر، محبوب محبان، چراغ قلب عارفان، مولاى موحدان حضرت امیرمؤمنان را به آفرینش انسان در خطبه ى اول نهج البلاغه ملاحظه کنید:
«ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْاءَرْضِ وَ سَهْلِها، وَ عَذْبِها وَ سَبَخِها، تُرْبَهً سَنَّها بِالْماءِ حَتّى خَلَصَتْ، وَ لا طَها بِالْبَلَّهِ حَتّى لَزُبَتْ، فَجَبَلَ مِنْها صُورَهً ذاتَ اءحْناءٍ وَ وُصُولٍ وَ اءعضاءٍ وَ فُصُولٍ. اءجْمَدَها حَتّى اسْتَمْسَکَتْ، وَ اءَصْلَدَها حَتّى صَلْصَلَتْ، لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ، وَ اءَجَل مَعْلُومٍ.
ثُمَّ نَفَخَ فِیها مِن رُوحِهِ فَمَثْلَتْ انْسانا ذا اءَذْهانٍ یُجِیلُها، وَ فِکْرٍ یَتَصَرَّفُ بِها، وَ جَوارِحِ یَخْتَدِمُها، وَ اءَدَواتٍ یُقَلَّبُها، وَ مَعْرِفَهٍ یَفْرُقُ بِها بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَالْاءَذْواقِ وَالْمَشامِّ وَالالْوانِ وَالْاءَجْناسِ، مَعْجُونا بِطِینَهِ الالْوانِ الْمُخْتَلِفَهِ، وَالْاءَشْباهِ الْمُؤ تَلِفَهِ، وَالاضْدادِ الْمُتَعادِیَهِ وَالاخْلاطِ الْمُتَبایِنَهِ، مِنَ الْحَرِّ وَالْبَرْدِ، وَالْبِلَّهِ وَالْجُمُودِ، وَالْمَساءَةِ وَالسُّرُورِ ...»
سپس خداوند سبحان از قسمت هاى سخت و نرم، و شیرین و شور زمین خاکى را جمع کرد و بر آن آب پاشید تا پاک و خالص گردید، آنگاه آن ماده ى خالص را با رطوبت آب به صورت گل چسبنده در آورد، سپس از آن گل صورتى پدید کرد داراى جوانب گوناگون و پیوستگى ها، و اعضاى مختلفه و گسیختگى ها، آن صورت را خشکانید تا خود را گرفت و محکم و نرم ساخت تا محکم و سفالین شد، و آن را تا زمان معین و وقت مقرر به حال خود گذاشت سپس از نفخه خود بر آن ماده شکل گرفته دمید تا به صورت انسانى زنده در آمد، داراى اذهان و افکارى که در جهت نظام حیاتش بکار گیرد و اعضائى که به خدمت در آورد، و ابزارى که زندگى را بگرداند، و معرفت و شناختى که میان حق و باطل را تمیز دهد، و مزه ها و بوها و رنگ ها و جنس هاى گوناگون را از هم بشناسد، در حالى که این موجود معجونى بود از طینت رنگ هاى مختلف و همسان هائى نظیر هم، و اضدادى مخالف یکدیگر و اخلاطى متفاوت با هم، از گرمى و سردى و رطوبت و خشکى و ناخوشى و خوشى.
حوا همسر آدم هم بنا بر جمله وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها به صورتى که آدم آفریده شد به وجود آمد، این حقیقتى است که در روایات هم به طور صریح به آن اشاره شده است:
«عن الباقر (ع) انها خلقت من فضل طینة آدم عند دخوله الجنة:» «4»
از حضرت باقر (ع) روایت شده: حوا از اضافه ى گلى که آدم از آن آفریده شد ساخته شد و این هنگام ورود آدم به بهشت بود.
روایاتى هم در برخى از کتاب ها آمده که حوا از دنده چپ آدم آفریده شده که اینگونه روایات مخالف با متن آیه شریفه و در تضاد با روایات استوارى است که آفرینش حوا را از اضافه ى گل آدم مى داند، بنابراین روایات مقبولى نیست و چه بسا ساخته ى بازرگانان حدیث و برگرفته از افسانه هاى یهود باشد، یک بار دیگر به متن آیه دقت کنید: خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها شما را از عنصر واحده آفرید و زوج را نیز از همان عنصر پدید آورد.
در تأیید این معنا و این برداشت درستى که از آیه ى شریفه مى شود به روایت زیر دقت کامل بنمائید:
عمرو بن ابى المقدام از پدرش روایت مى کند که گفته است از حضرت باقر (ع) پرسیدم خداوند حوا را از چه چیز آفرید؟ فرمود این مردم در این مسئله چه مى گویند؟ گفتم: مى گویند خداوند او را از دنده اى از دنده هاى آدم آفرید، فرمود: دروغ مى گویند، آیا خداوند از آفریدن حوا از غیر دنده آدم ناتوان بود؟!
گفتم پسر پیامبر فدایت شوم حوا را از چه چیز آفرید فرمود پدرم زین العابدین از پدرش روایت کرد که رسول خدا فرمود: خداوند مشتى خاک برگرفت، و آن را با دست قدرتش به هم آمیخت و آدم را از آن آفرید، بخشى از آن اضافه آمد پس حوا را از آن وجود به وجود آورد.
نسل آدم و حوا
اراده حضرت حق در تولید نسل از یک نر و ماده به وسیله ى نطفه تحقق مى یابد، ولى باید دانست که این آفرینش از نطفه ى پس از آن صورت گرفت که یک مرد و یک زن از این نوع را بى سابقه نر و ماده اى از گل آفرید و آن آدم و بعد از او حوا بود.
بر اساس آیه مورد بحث نسل انسان به آدم و همسرش برمى گردد، و واسطه اى میان نسل و آدم و همسرش نبوده، سخن در این است که این نسل میلیاردى چگونه و به چه صورت از آن یک مرد و یک زن به وجود آمد؟
المیزان مى گوید: تناسل طبقه ى اول انسان یعنى آدم و همسرش از راه ازدواج بوده است که نتیجه اش متولد شدن پسران و دخترانى و به عبارت دیگر خواهران و برادرانى گردیده است و در این باره بحثى نیست، بحث در این است که طبقه ى دوم بشر یعنى همین خواهران و برادران چگونه و با چه کسى ازدواج کرده اند؟ آیا ازدواج در میان خود آنان بوده، و یا به طریقى دیگر صورت گرفته است؟
از ظاهر اطلاق آیه شریفه که مى فرماید: وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً برمى آید که در انتشار نسل بشر غیر از آدم و همسرش هیچ کس دیگرى دخالت نداشته، و نسل موجود بشر منتهى به این دو تن بوده و بس، نه هیچ زنى از غیر بشر دخالت داشته و نه هیچ مردى، چون قرآن مجید در انتشار این نسل فقط آدم و حوا را مبدء دانسته است و اگر غیر از آدم و حوا مردى یا زنى غیر از بشر دخالت مى داشت مى فرمود: «وَ بَثَّ مِنْهُما و من غیرهما» و یا عبارتى دیگر نظیر این را ذکر مى کرد تا بفهماند که غیر از آدم و حوا موجودى دیگر نیز دخالت داشته است و معلوم است که منحصر بودن آدم و حوا در مبدئیت انتشار نسل اقتضا مى کند که در طبقه ى دوم ازدواج میان خواهر و برادر صورت گرفته باشد.
و اما این که چنین ازدواجى در اسلام حرام است و به طورى که حکایت شده در دیگر شرایع نیز حرام و ممنوع بوده ضررى به این نظریه نمى زند، چون که تحریم حکم تشریعى است که تابع مصالح و مفاسد است، نه حکمى تکوینى و غیر قابل تغییر، و زمام تشریع هم به دست خداى سبحان است، او هر چه بخواهد مى کند و هر حکمى بخواهد میراند، چه مانعى دارد که یک عمل را در روزى و روزگارى جایز و مباح کند و در روزگار دیگر حرام نماید، در روزى که جز تجویزش چاره اى نیست تجویز کند، و در روزگار دیگرى که این ضرورت در کار نیست تحریم نماید، ازدواج خواهر و برادر را در روزگارى که مصلحت و لازم باشد، مانند زمان آدم که موضوع انتشار نسل در میان بوده و تجویزش سبب شیوع فحشا و جریحه دار شدن عفت عمومى نمى شده تجویز کند و با پایان گرفتن زمان مصلحت که باعث این محذور مى شود تحریم کند.
در کتاب ارزشمند احتجاج از حضرت سجاد (ع) آمده که در گفتگوئى که با مردى قرشى داشته سخن به اینجا رسانیده که هابیل با «لوزا» خواهر هم زاى قابیل ازدواج کرد و قابیل با «اقلیما» همزاى هابیل، راوى مى گوید: مرد قرشى پرسید: آیا هابیل و قابیل خواهران خود را حامله کردند؟ فرمود آرى مرد عرضه داشت: این که عمل مجوسیان امروز است، راوى مى گوید: حضرت فرمود: مجوسیان اگر این کار را مى کنند و ما آن را باطل مى دانیم براى این است که پى از تحریم خدا آن را انجام مى دهند، آنگاه اضافه نمود: منکر این مطلب مباش، براى این که درستى این عمل در آن روز و نادرستى اش در امروز حکم خداست که چنین جارى شده است، مگر خداى تعالى همسر آدم را از خود او خلق نکرد؟ در عین حال مى بینیم که او را بر وى حلال نمود، پس این حکم، دین و شریعت آن روز فرزندان آدم و خاص آنان بوده، و بعد از آن خداى تعالى حکم حرمتش را نازل فرمود.
المیزان در نگاهش به این روایت مى گوید: مطلبى که در این حدیث آمده موافق با ظاهر قرآن کریم و هم موافق با اعتبار عقلى است، ولى در این میان روایات دیگرى است که معارض با آن است و دلالت دارد بر این که اولاد آدم با افرادى از جن و حور که برایشان نازل شده ازدواج کردند [و این روایات با اعتبار عقلى درست در نمى آید زیرا آفرینش جن و حورى بهشتى مادى نیست و غیر مادى نمى تواند فرزند مادى بزاید]
اینجانب نمى دانم که مطلب در گیومه از صاحب المیزان یا مترجم محترم آن است، اشکالى که نسبت به آن دارم این نیست که قرآن به گونه اى که اوصاف حور را بیان کرده از زیبائى چشم آنان و همسال بودنشان با اهل بهشت و تشبیه آنان به لؤلؤ مکنون استفاده مى شود که حوران بهشتى که همسران و ازدواج مردان بهشتى هستند مادى مى باشند، و اگر مادى نباشند چه سودى از نظر همسرى براى مردان بهشتى دارند، به نظر اینجانب براى رد روایات معارض نیازى به این
توضیح که در المیزان آمده نیست، بلکه باید به اطلاق آیه تکیه کرد که مى فرماید: وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً و پرونده این مسئله را بست.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- خطبه اول نهج البلاغه.
(2)- ص 71- 72.
(3)- آل عمران 33.
(4)- تفسیر برهان ج 3 ص 8.
مطالب فوق برگرفته شده از:
کتاب: تفسیر حکیم جلد هشتم نوشته: استاد حسین انصاریان