ماهان شبکه ایرانیان

مهر از فضای این روزهای جامعه ایران گزارش می‌دهد

«فقط با فوتبال است که این‌قدر زود به آرزوهایمان می‌رسیم؟»

به در و دیوار زدن برای اثبات سیاسی نبودن فوتبال، نه تنها به سوءتفاهم‌های بزرگی ختم شده، بلکه به سر زیر برف کردن در میانه دنیای سیاسی ما هم منجر شده است. «من سیاسی نیستم» مد این سالهای ماست.

«فقط با فوتبال است که این‌قدر زود به آرزوهایمان می‌رسیم؟»

خبرگزاری مهر – سرویس فرهنگ

1

دو سال پیش در آغاز و حین برگزاری مسابقات فوتبال یورو 2016 فرانسه، کارگران پاریس این رویداد ورزشی را به بستری برای اعتراضات گسترده نسبت به قوانین تبعیض‌آمیز کار در این کشور تبدیل کردند. عکسی که با دوربین «توماس سامسون» اعتراضات خیابانی پاریسی‌ها و سرکوب آن‌ها توسط پلیس را در کنار نمایش فوتبال در محوطه برج ایفل و تماشای آن توسط هزاران پاریسی هیجانی در یک قاب گرد آورد، توانست این رویداد دراماتیک را جاودانه کند و در عین حال به دو وجه سیاسی و سیاست‌زدای فوتبال اشاره کند. یک نماد فوق‌العاده برای ترسیم وضعیت روزگار ما.روبروی برج ایفل یک صفحه نمایش بسیار بزرگ نصب شده بود که مردم عادی مشغول مشاهده بازی‌های فوتبال بودند و درست به فاصله چند متر در پشت برج ایفل، پلیس به زدوخورد با معترضان به وضعیت اجتماعی و سیاسی فرانسه بود و گاز اشک‌آور، تلاش معمول نیروهای انتظامی برای برهم زدن هر نوع تجمع اعتراضی فضا را برداشته بود. گرد آمدن همزمان این دو صحنه در کنار هم و به فاصله چندین متر، یک شانس فوق‌العاده بزرگ برای همه آنهایی بود که مترصد فرصتی برای حرف زدن از فوتبال، ورای فوتبال بودند. 

پیش از آن رویداد اجتماعی، در ژوئن 2013 (خردادماه 92) هنگامی که دولت برزیل در حال تدارک میزبانی جام جهانی فوتبال سال 2014 بود، صدها هزار نفر از مردم برزیل در اعتراض سیاست‌های غیردموکراتیک، فساد، نابرابری اقتصادی و وضعیت بد رفاه عمومی این کشور به خیابانها ریختند و بسیاری از آنها مخالفت صریحشان را با میزبانی برزیل برای جام جهانی 2014، در شرایط موجود اقتصادی آن کشور اعلام کردند. این نخستین بار نبود که فوتبال و سیاست شانه به شانه هم حرکت می‌کردند. چند دهه قبل در همان کشور برزیل وقتی مردم به تنگ آمده از سیاست‌های اقتصادی نابرابری‌ساز در حال اعتراض و شورش خیابانی بودند، تیم ملی برزیل یک بازی سرنوشت‌ساز را برد و علاقه‌مندان به فوتبال به خیابان‌ها ریختند و کنش سیاسی و اعتراضی مردم کشورشان را به کلی محو و نابود کردند!

دیالکتیک سیاستی بودن و سیاست‌زدایی، امروزه نه تنها در فوتبال، بلکه در بسیاری از عرصه‌ها، از جمله فرهنگ و هنر شدیدتر از هر زمانی شده و عرصه‌ی کنش سیاسی را با کش و قوس‌های تازه‌ و در عین حال پیچیده‌ای مواجه کرده است. تحلیل فوتبال از یک سو جز با تاکید بر وجه سیاست‌زدای آن غیرممکن است و در عین حال به دلیل همین سیاست‌زدایی، به کنشی عمیقا سیاسی تبدیل شده است. فوتبال سیاست‌زدایی می‌کند تا دست مهمترین عاملان سیاسی جهان برای کار سیاسی‌شان باز باشد. البته در اینجا باید متذکر شد که هر معنایی از سیاسی بودن در اینجا ارتباط تنگاتنگی با اقتصاد سیاسی دارد، نه نظامات و حکومتهای سلطه‌گر و چه و چه. ساماندهی فوتبال آن هم در گستره‌ای جهانی در قالب یک جام جهانی، به هیچ وجه خالی از برنامه‌های مبتنی بر اقتصاد سیاسی توسط جریان حاکم بر اقتصاد و سیاست نبوده و نیست و در نتیجه سرگرمی سیاست‌زدای آن هم شدیدا امری سیاسی است.

2

«جف گارمانی» (Jeff Garmany)، استاد جغرافیای سیاسی کالج لندن، پس از اعتراضات برزیلی‌ها در سال 2013 در یادداشتی نوشت: «معترضین روشن کردند که پیام آن‌ها به هیچ وجه علیه ‌برزیل (یا حتی علیه فوتبال) نیست. بلکه بدون تردید کنشی میهن‌پرستانه و سیاسی است: عشقی باورنکردنی برای این کشور وجود دارد و آنانی که در خیابان هستند اعتقاد دارند که آموزش عمومی، بهداشت و دموکراسی، باید کاملاً و به همان اندازه‌ی تیم ملی ستودنی باشد». گارمانی ادامه داد: «در گفت‌وگو درباره‌ی سیاست و فوتبال، این پیامی است که میلیون‌ها تن از برزیلی‌ها را گرد هم آورد و حسی رو به رشد از عشق و شور سیاسی و هیجان اجتماعی برانگیخت. ماه ژوئن 2013 ماهی نخواهد بود که به‌زودی در برزیل فراموش شود: تیم فوتبال در زمین برنده می‌شد، مردم در خیابان‌ها!»

گارمانی لااقل در این بند ذکر شده، بر حقیقتی دست می‌گذارد که برای توده و «مردم در خیابان» بسیار مهم و حتی رهایی‌بخش است؛ اگر پیروزی نهادی که فوتبال حرفه‌ای را در سطح جهانی مدیریت می‌کند «با» فوتبال در قالبی سیاست‌زدا، بر روی زمین رقم می‌خورد، پیروزی مردم و کنش سیاسی آنها هم می‌تواند «در کنار» فوتبال، اما در خیابان به عنوان انضمامی‌ترین و عینی‌ترین بستر سیاست، اقتصاد و جامعه رقم بخورد؛ به شرط آنکه آگاهی و نسبت اصیل «سوژه» با «حقیقت» و «امر کلی» که افق آن در دوران ما تنها در سیاست قابل رویت است دچار اعوجاج نشود و بر هم نخورد.

3

در زمان اعتراض برزیلی‌ها به برگزاری فوتبال در کشورشان؛ هنرمندان زیرزمینی گرافیتی‌کار دست به کار شدند و شکلی جدید از اعتراض به وضعیت موجود را به خیابان‌های برزیل آوردند.

هر چیزی به نوعی واجد امر ضد خویش است و فوتبال از این نظر هم سیاسی است، هم سیاست‌زدا و اتفاقا چون سیاست‌زداست، سیاسی است. فقط باید دید از کدام منظر به آن نگریسته می‌شود؛ از منظر طبقه سرمایه‌دارها و بورژواهای محافظه‌کار؟ یا از منظر طبقات محذوف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و توده‌هایی که هر چه سرشان به کار خودشان و سرگرمی‌هایشان گرمتر باشد، وضعیت موجود بیشتر و بهتر حفظ خواهد شد!

4.

این برچسبی است که در دانشگاه‌ برلین در آلمان به وفور دیده می‌شود. برچسبی که با بازی با حروف فیفا، آن را تبدیل به «دزدان» کرده است و زیر آن هم این‌ عبارات به چشم می خورد: از فقیر می‌گیرند و به پولدار می‌دهند.

انتشار این گونه نمونه‌های خارجی در رسانه‌های ایرانی فقط یک کارکرد دارد: این ماجرا، فقط به بازی‌های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی مربوط نمی‌شود. مقاومت در برابر ورود به نگاه جدی‌تر به مقولات سرگرمی‌ساز دقیقا نه فرار از سیاست که عین سیاست است.

5.

 وضعیت در ایران چگونه است؟‌ از یک سو عادل فردوسی‌پوری وجود دارد که مدواما در حال مستند کردن گزاره کلیدی گزارشش از فوتبال ایران و مراکش است: «فقط با فوتبال است که آن‌قدر زود به آرزوهای‌مان می‌رسیم»؛ کارشناسان نود و ویژه‌برنامه‌هایی مثل جام جهانی و جام ملت‌های اروپا، دائما بر ایجاد یک پیوستگی میان فوتبال و زندگی به عنوان یگانه جلوه حضور مردمی در سطح اول رسانه‌ای تاکید می‌کنند و اصرار زیادی دارند که فوتبال نباید سیاسی شود و به شدت از حضور دست های دولتی در فوتبال نگرانند. یک ضلع دیگر ماجرا را دولتمردانی می‌سازند که به آسانی؛ فرصت به دست آمده از فوتبال برای فراموش کردن غم‌های معیشتی و ناکامی‌های اجتماع را از دست نمی‌دهند و ضلع سوم نیز متوهمانی هستند که فوتبال و جام جهانی را اساسا توطئه‌ای طراحی شده از سوی غرب می‌دانند برای اینکه جهان سومی‌ها سرشان به بازی گرم شود و غرب از این واقعیت استفاده‌های عریان کند: مثلا اسرائیل حملاتش را به فلسطین تشدید کند.

این سه ضلع منحرف‌کننده فوتبال از ماهیت ذاتا سیاسی آن هستند.اما در واقع به نظر می‌رسد در ایران به عنوان یک جامعه کاملاً مصرفی، وضعیت از جهاتی ناامیدانه‌ و تراژیک‌تر از جوامع دیگر باشد؛ «سرگرمی» یکی از معانی همبسته و پیوسته با «مصرف» است و از این نظر یک جامعه مصرفی حاد، به شیوه‌ای حادتر اهل سرگرمی مصرفی و در نتیجه اهل سیاست‌زدایی است. در این روزها هر گونه انتقاد به وضعیتی که در شهرهای عموما مرفه توسط طبقات متوسط رو به بالای شهری در شب به ثمر نشستن «گل به خوبی» مراکش در بازی‌اش با ایران رخ داد، با شعارهایی پاسخ داده شد که منطق مصرفی و سیاست‌زدایی را نمایندگی می‌کردند. یکی از تحلیلها این بود که مردم فاقد شادی هستند و این بهانه‌ها را باید قدر دانست و غیره؛ هرگز هم پرسیده نمی‌شود که در شرایطی که وضعیت تلخ و دردناکی بر کلیت فضای اقتصادی و فرهنگی جامعه حاکم است و در آن بسیاری از بی‌خانمان‌ها، کودکان کار، در حاشیه‌مانده‌ها، فقرا و غیره اصلاً خانه و تلویزیون ندارند تا بتوانند فوتبال کشورشان را ببیند، این کدام بخش جامعه است که به شادی‌ای چنین کاذب نیاز دارد؟ و اساسا این شادی چطور می‌تواند یک شادی اصیل باشد؟ آیا جز این است که این شادی و سرگرمی یک امر مصرفی تخدیری است تا در هپروت آن بتوان نداشتن خانه و تلویزیون و شادی و... دیگران را فراموش کرد یا برای همیشه از آن غافل گشت؟

از سوی دیگر وقتی به اینان درباره وضعیت کنونی جامعه و ضرورت توجه به غم‌های بیشماری که در اثر برنامه‌های اقتصاد سیاسی همان نظامی بر ما تحمیل شده است که فوتبال را به عنوان امری مصرفی و سیاست‌زدا به خوردمان داده تا اتفاقا سرمان گرم سرگرمی‌اش باشد تا آن برنامه‌ها بیشتر و بیشتر به بی‌خانمانی و فقر و تبعیض و... دامن بزند؛ جواب‌ها در فضایی آکنده از سیاست‌زدایی چیزهایی از این قرار است: «ای بابا، سخت نگیر!»، «دنیا دو روز است، خوش باش»، «ما را وارد سیاست نکن!» و... . تازه اینها برای زمانی است که از پیش شما را به «توهم توطئه» متهم نکرده باشند!

در چنین جامعه‌ای نه تنها سیاست‌زدایی از طریق اَشکال اغواگرانه سرگرمی‌های مصرفی روز به روز عمق بیشتری پیدا می‌کند، بلکه هیچ‌گاه به امکانات و وجوه سیاسی رویدادها، عناصر، برنامه‌ها، سرگرمی‌ها، کالاها و... کوچکترین اندیشه‌ای هم نمی‌شود و نسبت آگاهی سوژه با حقیقت امر، همواره مخدوش و مبهم باقی می‌ماند.

به همین دلیل در جوامعی که هنوز آگاهی، امید  و آرمانهای نسبی، نسبت به کنش اجتماعی برای نیل به رهایی وجود دارد، رویدادهای مهم فوتبالی گاه و بی‌گاه تبدیل به بسترهایی برای اعتراضات بر علیه تبعیض و سیاست‌های سرمایه‌دارانه و نئولیبرالی می‌شود، ولی برای جامعه‌ای که «غیرسیاسی بودن»، «غیر آرمانخواه بودن» و «غیر انقلابی بودن» حالا دیگر  ارزش تلقی می‌شود و چهره‌های شناخته شده آن در عرصه‌های مختلف فرهنگی و هنری و ورزشی و غیره، با افتخار اعلام می‌کنند «منِ فرهنگی/منِ هنرمند/ منِ ورزشکار و... سیاسی نیستم» راهی باقی نمی‌ماند، جز مصرف تام و تمام سرگرمی‌های سیاست‌زدا و خوشحال بودن افراطی از همین مصرف‌ها.

فوتبال می‌بینیم و لذت می‌بریم. از برد ایران به شدت هیجان‌زده می‌شویم؛ اما اگر خیال کنیم ماجرا به همین سادگی است به بیراهه رفته‌ایم. شاید راه درست‌تر تاکید بیشتر بر همین گزاره مشهور فردوسی پور است؛ با کمی تغییر کوچک: «فقط با فوتبال است که آن‌قدر زود به آرزوهای‌مان می‌رسیم» و از آن بازمی‌مانیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان