به گزارش مشرق؛ در روزهای گذشته به واسطه خبرسازی ها و شایعات در فضای مجازی رضاشاه از گور خود به وسط میدان کشیده شد و عده ای به مدد کمک رسانه ای ارگان های خبری از جمله «بی بی سی» و «من و تو» به تطهیر پهلوی پرداختند.
بی شک عده ای درصدد هستند که از هر چیزی برای بر هم ریختن امنیت روانی و اجتماعی جامعه استفاده کنند، همان ها که در دی ماه گذشته با سوار شدن بر روی موج اعتراضات به حق مردم به وضعیت معیشتی شعارهایی در حمایت از رضاشاه سردادند این روزها نیز وارد میدان شده و برای دیکتاتور مقبور نوحه سرایی می کنند.
حافظه تاریخی ملت ایران از سوی این عده اندک بسیار ضعیف پنداشته می شود، آن ها گمان می کنند که مردم مسلمان ایران یا مطالعه نکرده اند و یا آنان که سنشان به دوره پهلوی می رسد آن دوران را از یاد برده اند!
عملکرد رضاشاه را می توان ملغمه ای از استبداد و دیکتاتوری عریان و دین ستیزی آشکار دانست، افرادی که در فضای مجازی برای دیکتاتور پهلوی نوحه سرایی می کنند و او را پدر ایران نوین می خوانند نیازی به مطالعه کارنامه پهلوی اول نمی بینند.
در ادامه و تنها به اختصار به گوشه ای از خدمات دیکتاتوری می پردازیم که عده ای او را بنیانگذار ایران نوین می خوانند، پادشاهی که بدون جنگ و خونریزی بخش هایی از کشور را به بیگانگان سپرد و خود به تبعید رفت!
خسرو معتضد در گفتگو با مشرق، این ماجرا را اینگونه توضیح میدهد: «جریان شطالعرب و اروندرود این بود که تمام دنیا و جوامع جهانی رای دادند که این رودخانه دو قسمت است: یک قسمت برای عراق است و یک قسمت برای ایران. یعنی براساس خط تالوگ یعنی میانالقعر. ولی انگلیسیها به رضاشاه فشار آوردند برای اینکه عراق عضو پیمان سعدآباد بشود شما باید در مورد اروند کوتاه بیایید. باقر کاظمی وزیر وقت امورخارجه ایران در خاطراتش میگویند: ما نزد رضاشاه رفتیم، نوریسعید وزیر عراق آمد و گریه و زاری کرد که بگذارید این رودخانه مال ما بشود. شما دریای فارس و دریای مکران (عمان) را دارید، اما ما هیچ چیز نداریم.
رضاشاه گفت: خُب اروند را به اینها بدهیم.
به اینها داد چون انگلیسیها به رضاخان فشار آورده بودند. خود باقر کاظمی(وزیر خارجه ایران) میگوید: به نظرم از جایی به رضاخان فشار آورده بودند.
درباره ترکیه هم، پیمانی که ما بستیم به نام پیمان سعدآباد، این پیمان را انگلیسیها، ظاهرا برای مبارزه با آلمان نازی، ایتالیاییها و شوروی درست کرده بودند. چرا آلمان نازی؟ برای اینکه آلمان نازی خیلی نفوذ داشت. در مشرقزمین همه طرفدار آلمان بودند، در ایران طرفدار آلمان زیاد بودند. ایتالیا هم بانفوذ بود برای اینکه در سومالی و شاخ آفریقا مستعمره داشت. ایتالیاییها بحرین را در جنگ جهانی دوم بمباران کردند. بنابراین در 1316 که دوسال به جنگ جهانی اول مانده بود انگلیسی ها فشار آوردند و ما ارتفاعات آرارات را به دولت ترکیه دادیم برای اینکه دولت ترکیه ادعا داشت که ایران نمی تواند از آرارات مراقبت کند. از سوی دیگر رضاشاه در 1313 به ترکیه رفته بود و خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود و به زیان ایران این کار را کرد.
در این بین قرار شد روابط ایران و افغانستان هم با حکمیت ترکها درست شود و افغانستان هم به عضویت پیمان سعدآباد درآید. افغانستان کشور دورافتادهای بود و البته در کنار هندوستان. هندوستان آن موقع مستعمره انگلستان بود. آنطور که من از مرحوم مسعود کیهان استاد جغرافیا دانشگاه که استاد من بود شنیدم، او قسم میخورد که «دشت ناامید» را هم ما به افغانستان دادیم. حدود 3-4 هزار کیلومتر مربع بود که در پیمان سعدآباد ما اینها را هم دادیم.»
پس از کودتای انگلیسی اسفند 1299، سلسلهای از ترورها و آشوبهای هدفمند و برنامهریزیشده طراحی شد که تا پایان عصر رضاشاهی و پس از آن، در دوران حکومت پهلوی دوم ادامه یافت.
سردار سپه در این هنگام، به تجدید نفوذ و قدرت حاکمان محلی اقدام نمود و شماری از آنان را به مرکز جلب کرد یا از میان برداشت تا در آینده، نیروی مخالفی در داخل کشور نداشته باشد. سرکوبهای وحشیانهی قیامهای مردمی، بخش مهمی از تاریخ دوران سردارسپهی رضاخان است که همگی با کمک انگلیسیها و برای تحقق اهداف آنها صورت پذیرفت. سرکوب قیام کلنل پسیان در خراسان، قیام خیابانی در تبریز و همچنین نهضت ضدانگلیسی جنگل به رهبری میرزا کوچکخان، بهواسطهی برخورداری از نیروی ارتش وابستهی رضاخانی میسر شد. ارتشی تا بن دندان وابسته به بیگانگان و عامل زور و اجحاف به عموم مردم که علیرغم سالها هزینه و تبلیغات و رعبافکنی، بیست سال بعد از این در جنگ جهانی دوم، حتی 24 ساعت نتوانست در برابر قشون متفقین مقاومت کند.
قلعوقمع عشایر ایران که یکی از مهمترین ارکان مبارزه با بیگانگان در طول تاریخ در کشور بودهاند، از دیگر اقدامات سرکوبگرانه و رعبانگیز رضاخان بوده است. ایلات در طول تاریخ اثبات کردهاند که پاسداران واقعی مرزوبوم ایران بودهاند. سلحشورانی که در تاریخ معاصر ایران، بدون چشمداشت از حکومتهای مرکزی، در جنوب کشور بارها با بیگانگان علیالخصوص انگلیسیها جنگیدهاند و دارای چنان قدرتی بودند که انگلیسیها از آنان به شدت بیم و وحشت داشتند.
رضاخان در دوران سلطنت خود، براساس مأموریتی که داشت، تلاش فراوانی کرد تا در راستای تأمین منافع و مطامع اربابان قدرت خود حرکت کند. از همین رو، علاوه بر سیاست تخته قاپو کردن (یکجانشینی اجباری) و خلع سلاح عشایر، به کشتار دستهجمعی عشایر و قتل و ترور سران ایلیاتی بهویژه بختیاریها و قشقاییها پرداخت. قتل 25 تن از دلیرترین سران قشقایی و بویراحمدی و ممسنی از این جملهاند. روایت رفتارهای غیرانسانی و کشتارهای وحشیانهی ارتش خشن و بیرحم رضاخانی در برخورد با عشایر، روایتی بسیار تلخ و دردآور است...(ادامه مطلب)
رضاشاه که با کمک انگلیس و البته نیروی نظامی توانست حکومت پهلوی را تأسیس کند، از همان ابتدا به دنبال ایجاد نخستین دولت مدرن در ایران بود. از این رو پس از تثبیت قدرت خود و فرونشاندن اعتراضات داخلی، به دنبال "اصلاحات اجتماعی" حرکت کرد. آنچه مسلم است وی هیچگاه یک طرح تفصیلی و علمی برای انجام این اصلاحات ارائه نداده بود، از این رو اصلاحات وی به صورت ناقص و نامنظم انجام شد.
با توجه به اقداماتی که از سوی مؤسس سلسله پهلوی رخ داد، وی از دو اصل اساسی پیروی میکرد؛ نخست مبارزه با روحانیت و نیروهای مذهبی و دوم تقلید و کپیبرداری از غرب. این تقلید به حدی بود که در حوزه پوشاک نیز روی داد. در محورهای اساسی اصلاحات رضاشاهی، تغییر جایگاه زنان، آن هم با استفاده از زور و نمادهای غربی، مسئلهای بود که بیشترین مخالفتها را به همراه داشت.
رضاشاه در سال 1313 و پس از بازدید از ترکیه کمال مصطفی آتاتورک، بر این تصور بود که توسعه و پیشرفت در گرو حرکت در راهی است که جهان غرب در پیش گرفت. از این رو در یک اقدام بسیار حساس و خطرناک دستور کشف حجاب را صادر و پوشیدن چادر را در سرتاسر ایران ممنوع کرد. وی در سال 1314، حضور محجبه زنان مقامات در مجالس و میمانیهای رسمی را قدغن کرد و چنانچه مقامی با همسر محجبه خود به این مراسم راه مییافت، به از دست دادن سمتش منجر میشد. (ادامه مطلب و مطالعه بیشتر از اینجا و اینجا)
بر اساس پیمان آخال که بین ایران و روسیه بسته شده و مرزهای شمال شرقی ایران را با روسیه تزاری و ترکمنستان امروز مشخص می کرد، دهکده ای به نام فیروزه که بر اساس تقسیم بندی جزو ایران بود، به دست روسها افتاد و الان هم جزو ترکمنستان است. البته حالا کسی در نظام جمهوری اسلامی ایران، ادعای ارضی نسبت به هیچ یک از کشورهای همسایه ندارد، اما اینها بخشی از تاریخ ماست... (ادامه توضیحات دکتر ولایتی را از اینجا بخوانید)
در 17 تیر 1316 وزرای خارجه چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و افغانستان پیمان عدم تعرضی را در کاخ سعدآباد امضا کردندکه بسترهای آن از سالها قبل به واسطه فعالیتهای پشت پرده زمامداران لندن فراهم شده بود.این پیمان که به «پیمان سعدآباد» مشهور شد،وحدت نظر چهار کشور را در سیاست عمومی و حمایت متقابل در صورت بروز خطر نسبت به یکی از دولتهای عضو پیش بینی میکرد و دول چهارگانه را متعهد میکرد که ضمن محترم شمردن حدود مرزی مشترک، سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را دنبال کنند. متعاهدین همچنین توافق کردند که در کلیه اختلافات بینالمللی که به منافع آنها مربوط است با هم مشورت نمایند و عملیات تجاوزکارانه علیه یکدیگر نداشته باشند.1گفتنی است که پس از امضای پیمان سعدآباد، رضاشاه طی نطق خود به مناسبت افتتاح مجلس دوره یازدهم، ضمن بیسابقه خواندن این پیمان در مشرق زمین، آن را مدد بزرگی به بقای صلح در جهان دانست. (ادامه مطلب)
حال نکته شگفت انگیز در اینجاست، زمانی که رضاشاه به سریر قدرت نشد و مدعی حفظ حاکمیت ایران گردید کمتر کسی فکر میکرد که در روزگار او نیز خاک ایران به تاراج برود. رضاشاه مدعی بود ارتش منظم و با علم روز دنیا ایجاد کرده است. اما این قوای نظامی تنها برای سرکوبی خود مردم ایران استفاده شد و در برابر تجاوزات خارجی فرار را برقرار ترجیح دادند... ادامه مطلب را در
گفتگوی مشرق با دکتر
محمدعلی بهمنی قاجار نویسنده کتاب «
تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی» بخوانید.
اما سیاهه خیانتهای رضاخان به اینجا ختم نمیشود... در ادامه موارد دیگری از این اقدامات فهرست شده است که میتوانید برای مطالعه جزئیات هریک، بر روی آن کلیک کنید:
**جدایی مناطق «بولاغباشی»، «جوزر»، «قوریگل» ایران توسط ترکیه در زمان رضاشاه
**جدایی روستاهای «سیرو» و «سرتیک» و برخی مراتع متعلق به کردهای «جیکانلو»ایران توسط ترکیه رضاشاه
** جدایی دشت ناامید در سیستان به مساحت 3 هزار کیلومتر در سال 1317
** اعطای امکانات به باستان شناسان امریکایی برای کاوش در تخت جمشید و تاراج آثار تخت جمشید توسط این باستان شناسان
** غاصب 2167 از روستاهای کشور و صدور سند این روستاها به نام خود
** ممنوعیت عزاداری امام حسین علیه السلام در ماه محر و صفر(درحالی که قبل از سلطنت، در عزاداری ها شرکت و گل عزا بر سر و تن خود میزد!)
** شهادت روحانیون به نام ایرانی به مانند شهید مدرس به جرم مخالفت با فعالیت های ضد انسانی رضاشاه
** کشتن شعرا، روشنفکران ،و ادیبانی همچون فرخی یزدی ، میرزاده عشقی ، واعظ قزوینی و بسیاری از نویسندگان ایرانی توسط رضاشاه
** تبعید نقاش نامی ایرانی کمال االملک به بیابان های نیشابور
** قتل عام و مجروح شدن بیش از 1500 تن از مردم عادی مشهد در مسجد گوهرشاد به جرم اعتراض به بخشنامهی اجباری شدن کلاهفرنگی برای ایرانیان (کلاهشاپوی فرانسوی)
** کشتن سردار اسعد بختیاری(وزیر جنگ در دوران نخستوزیری محمدعلی فروغی)
** قتل نصرتالدوله فیروز از مشاوران رضاشاه و ازنزدیکان شاه
** قتل علیاکبر داور که پروژه های مهم مانند تأسیس «ادارهی ثبت احوال»، تدوین «قانون ثبت اسناد»، «قانون ثبت املاک»، «قانون ازدواج و طلاق» و تأسیس بیمهی ایران را در کارنامه داشت
** اشغال ایران در مدت سه روز توسط متفقین و مقاومت نکردن حتی یک روز در برابر لشکر متفقین!
** لغو تبلیغاتی قرارداد استعماری نفتی دارسی و سپس امضای سی ساله قرارداد آن با انگلیسی ها
** قلع و قمع کردن عشایر ایران و تبعید بسیاری از آنان
و دهها مورد دیگر نشان می دهد که رضاشاه نه پدر ایران نوین که بانی تخریب کشور و سپردن آن به بیگانگان شدیدتر از آنی که پیش از او توسط سلاطین بی کفایت در جریان بوده می باشد.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران