طی شد آن
شام سیه در قدم صبح ظفر وه که از شوق نه دستار شناسیم و نه سر آمد این مژده که
فریادرسی در راه است چه مبارک شب و روزی و چه فرخنده سحر در ره دوست سپر کرده وطن
سینه خود گرچه از پشت بسی خورده ز اعدا خنجر آن مبارز که نبد خواب به چشمش، داند
تو چه دانی که غنودی همه شب در بستر سرخ رو گشته وطن در طلب آزادی زانکه از خون
شهیدان شده بحر احمر خونبهای شه ...