ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

همسرکشی

من عاشقش بودم و می‌خواستم با ازدواج او را به یک زندگی سالم برگردانم، اما چند ماه پس از آن متوجه شدم که وی به رفتار‌های قبلی اش ادامه می‌دهد. چندبار به او تذکر دادم، ولی فایده‌ای نداشت و همانجا فهمیدم که مستحق مرگ است.
در غذای شوهرم قرص خواب‌آور ریختم و به همراه دختر و پسرم خانه را ترک کردم. طبق نقشه شوهر خواهرم به خانه ما آمد و شوهرم را با شلیک گلوله به سرش کشت.
بعد از برگشتن از آنجا فریبا دوباره ایرادگرفتن‌هایش را شروع کرد. او زندگی آن فامیل را با زندگی خودمان مقایسه می‌کرد و به من سرکوفت می‌زد. آن‌قدر به این کار ادامه داد که به‌شدت عصبانی شدم و از کوره در‌رفتم. دستانم را دور گلویش انداختم و فشار دادم.
در زندانِ زنانِ هرات، 20‌زن به جرمِ قتلِ شوهران خود زندانی هستند. با‌اینکه زندان بسیار شلوغ و پرجمعیت است، گفته‌اند در زندان در مقایسه با زمانی که در زندگی زناشویی بودند، احساسِ رهایی بیشتری می‌کنند. در میانِ زندانیان دختری 20‌ساله به نام پریسا هست. او 5 بار‌ها از سویِ شوهرش موردِ ضرب‌و‌شتم قرار گرفته و چاقو خورده بود.
من سوار ماشین شوهر دختر‌خاله‌ام شدم. ساعت حدود یک نیمه‌شب بود که در حوالی اتوبان با چاقو چند ضربه به او زدم. ترسیده بودم؛ به‌همین‌دلیل چندین ساعت با جنازه در خیابان‌ها گشتم و در‌نهایت در جاده ورامین ماشین و جسد را آتش زدم.
من از او خواستم تا از همسرش جدا شود، اما با هم درگیر شدیم و من چند ضربه چاقو به او زدم. می‌خواست فرار کند که دوستم هم چند ضربه به او زد و بلافاصله فرار کردیم. به دنبال اظهارات تکان دهنده این مرد، سیما نیز دستگیر شد، اما ادعا کرد از قتل شوهرش بی‌خبر بوده است.
من از او خواستم تا از همسرش جدا شود، اما با هم درگیر شدیم و من چند ضربه چاقو به او زدم. می‌خواست فرار کند که دوستم هم چند ضربه به او زد و بلافاصله فرار کردیم. به دنبال اظهارات تکان دهنده این مرد، سیما نیز دستگیر شد، اما ادعا کرد از قتل شوهرش بی‌خبر بوده است.
من از او خواستم تا از همسرش جدا شود، اما با هم درگیر شدیم و من چند ضربه چاقو به او زدم. می‌خواست فرار کند که دوستم هم چند ضربه به او زد و بلافاصله فرار کردیم. به دنبال اظهارات تکان دهنده این مرد، سیما نیز دستگیر شد، اما ادعا کرد از قتل شوهرش بی‌خبر بوده است.
سیروس بنزین را روی همسرش و داخل خانه ریخت و فندک را کشید. صدای انفجار شدیدی آمد، انفجاری که باعث شکسته شدن شیشه‌ها و پرتاب در شد. بعد از این حادثه، سیروس، خود را به خودرواش رساند و با بچه‌اش از محل متواری شد.
مینو شروع به داد و فریاد کرد، دستم را روی گلو و دهانش گذاشتم که فریاد نزند، اما به خودم که آمدم دیدم نفس نمی‌کشد. ترسیده بودم. با خودم گفتم نباید این راز برملا شود؛ بنابراین جسد او را داخل پتو پیچیده و در خودرویم قرار دادم.
پیشخوان