ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حکایت

اسکندرِ رومی را پرسیدند: «دیارِ مشرق و مغرب به چه گرفتی؟ که ملوک پیشین را خَزاین و عمر و مُلک و لشکر بیش از این بوده است ایشان را چنین فتحی میسّر نشده».
یکی را از مُلوک، کنیزکی چینی آوردند. خواست تا در حالتِ مستی با وی جمع آید. کنیزک ممانعت کرد. مَلِک در خشم رفت و مر او را به سیاهی بخشید که لبِ زِبَرینش از پَرّهِٔ بینی درگذشته بود و زیرینش به گریبان فرو هشته.
سیاهی داشت نام او خَصِیب در غایتِ جهل. مُلکِ مصر به وی ارزانی داشت و گویند: عقل و درایتِ او تا به جایی بود که طایفه‌ای حُرّاثِ مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بارانِ بی‌وقت آمد و تلف شد. گفت: پشم بایستی کاشتن!
وزرایِ نوشیروان در مهمّی از مَصالحِ مملکت اندیشه همی‌کردند و هر یکی از ایشان دگرگونه رای همی‌زدند و ملِک همچنین تدبیری اندیشه کرد.
پادشاهی به کشتنِ بی‌گناهی فرمان داد. گفت: ای ملِک! به موجبِ خشمی که تو را بر من است، آزارِ خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سر آید و بَزهِ آن بر تو جاوید بماند.
یکی از وزرا پیش ذوالنّون مصری رفت و همّت خواست؛ که روز و شب به خدمتِ سلطان مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت: اگر من خدای را، عَزَّ وَ جَلَّ، چنین پرستیدمی که تو سلطان را، از جملهٔ صِدّیقان بودمی.
احترام پرندگان به امام هادی علیه السلام
در قرآن کریم از 25 تن از انبیای عظام الهی نام برده شده است و شرح مفصل یا کوتاه دعوت آنان در میان قوم خود به توحید و نیکوکاری آمده است
ملک را خوش آمد صرّه ای هزار دینار از روزن برون داشت که دامن بدار ای درویش گفت دامن از کجا آرم که جامه ندارم.
یکی از ملوک عرب رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده که سواری از در درآمد و بشارت داد که فلان قلعه را به دولت خداوند گشادیم.
پیشخوان