شناسه : ۲۹۳۴۷۸۳ - شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۵۱
با سعدی در گلستان ؛ باب اول حکایت سی و نهم : کیمیاگر به غصّه مُرده و رنج / ابله اندر خرابه یافته گنج (+صدا)
سیاهی داشت نام او خَصِیب در غایتِ جهل. مُلکِ مصر به وی ارزانی داشت و گویند: عقل و درایتِ او تا به جایی بود که طایفهای حُرّاثِ مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بارانِ بیوقت آمد و تلف شد. گفت: پشم بایستی کاشتن!
عصر ایران ــ هارونالرشید را چون مُلکِ دیارِ مصر مسلم شد گفت: به خلافِ آن طاغی که به غرورِ مُلکِ مصر دعویِ خدایی کرد، نبخشم این مملکت را مگر به خسیسترینِ بندگان.
این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر اینجا بشنوید
سیاهی داشت نام او خَصِیب در غایتِ جهل. مُلکِ مصر به وی ارزانی داشت و گویند: عقل و درایتِ او تا به جایی بود که طایفهای حُرّاثِ مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بارانِ بیوقت آمد و تلف شد. گفت: پشم بایستی کاشتن!
اگر دانش به روزی در فزودی
ز نادان تنگروزیتر نبودی
به نادانان چنان روزی رساند
که دانا اندر آن عاجز بماند
بخت و دولت به کاردانی نیست
بیتمیز ارجمند و عاقلْ خوار
کیمیاگر به غصّه مُرده و رنج
ابله اندر خرابه یافته گنج