ماهان شبکه ایرانیان

با سعدی در گلستان ؛ باب اول حکایت سی و نهم : کیمیاگر به غصّه مُرده و رنج / ابله اندر خرابه یافته گنج (+صدا)

سیاهی داشت نام او خَصِیب در غایتِ جهل. مُلکِ مصر به وی ارزانی داشت و گویند: عقل و درایتِ او تا به جایی بود که طایفه‌ای حُرّاثِ مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بارانِ بی‌وقت آمد و تلف شد. گفت: پشم بایستی کاشتن!

عصر ایران ــ هارون‌الرشید را چون مُلکِ دیارِ مصر مسلم شد گفت: به خلافِ آن طاغی که به غرورِ مُلکِ مصر دعویِ خدایی کرد، نبخشم این مملکت را مگر به خسیس‌ترینِ بندگان.

این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر این‌جا بشنوید

سیاهی داشت نام او خَصِیب در غایتِ جهل. مُلکِ مصر به وی ارزانی داشت و گویند: عقل و درایتِ او تا به جایی بود که طایفه‌ای حُرّاثِ مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بارانِ بی‌وقت آمد و تلف شد. گفت: پشم بایستی کاشتن!

 

اگر دانش به روزی در فزودی

ز نادان تنگ‌روزی‌تر نبودی

 

به نادانان چنان روزی رساند

که دانا اندر آن عاجز بماند

 

بخت و دولت به کاردانی نیست

جز به تأییدِ آسمانی نیست

 

اوفتاده‌ست در جهان بسیار

بی‌تمیز ارجمند و عاقلْ خوار

 

کیمیاگر به غصّه مُرده و رنج

ابله اندر خرابه یافته گنج

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی