ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

در-محضر-مدافعان-حرم

اصلا احساس نمی‌کردم برای پدرم اتفاقی افتاده باشد آن ها هم هیچ چیزی به من نگفتند و هیچ کلمه‌ای رد و بدل نشد. تنها چیزی که بود این بود که پدرت کمی مجروح شده. من هم با همین خبر گریه کردم.
قبلش بحث مبارزه با پژاک پیش می‌آید. وقتی که در شمالغرب کشور تحرکاتی اتفاق می‌افتد و بحث‌های امنیت ملی مطرح می‌شود، آنجا هم پدرم خیلی می‌رفت و من هم خیلی دنبال ارتباط با کسانی هستم همرزم پدرم بودند.
پدرم هم به نیشابور می رود و آزمون می دهد. از بین همه آنها فقط پدر من قبول می شود. سال 1373 مسیر زندگی پدرم عوض می‌شود و به سپاه نیشابور می رود و بعد از آموزش، در همانجا مشغول می شود.
همه عموهایم پایبند نظام جمهوری اسلامی و در مسیر اسلام و ولایتند. حتی یکی از عموها با پدرم در سوریه همزمان با هم بودند و علیه تکفیری‌ها می جنگیدند. این، شاخصه مهمی بود که در خانواده و تحت چه تربیتی بود
پسرخاله ام زنگ زد گفت محراب کجاست؟ مامانم می گفت ما همه می گفتیم محراب سر کار است، بعد به بهانه اینکه کارش داریم یک بهانه ای جور می کردند و بلافاصله گوشی را قطع می کردند.
خانمش را خیلی همراهی می کرد تا در دانشگاه شرکت کند. به تحصیلات و به پیشرفت علاقه خیلی زیادی داشت، اصلا دیدگاهش به زندگی یک طور دیگری بود، خیلی شوق زندگی داشت.
من حتی صحبتش را انجام داده بودم که می شود برای مادرهای شهدا بحث های مشاوره ای گذاشت؛ اما نمی دانم چرا پیگیری نکردند. اینها بوده که مثلا در سفر یکسری مطالب گفته شده، اما به صورت دائمی و مستمر نبوده.
الان همه زخم زبان می زنند، می گویند شما پسرتان را... نه از این بابت که بگویم مقایسه، اصلا این کار درست نیست، ولی خب وقتی می گویند الان پسرتان را روانه کردید و چرا به این فلاکت افتادید!
سید احمد و سید مهدی هم بودند در همان گروه پاکسازی، وارد یک ساختمانی می شوند و خب آن موقع ها تله های انفجاری زیاد بود و خیلی روی این مورد کار می کردند، بعد از اینکه چند تا خانه را گشتند وارد یکی از...
ما حتی یک عکس از آن دوران شهید نداریم، واقعا خانواده ها دلشان می‌گیرد. حداقل یک مصاحبه ای ازشان گرفته می شد یا نمی دانم یک مقدار این فضای رسانه ای باید قوی تر می بود. شاید هم بوده ما در جریان نیستیم.
پیشخوان