خواندنی ها برچسب :

زینب

لباس‌هایی که خون شهدا در تار و پودشان تنیده شده بود. بعد چادرش را روی سکویی گذاشت مثل همیشه مانتوی گشاد و بلندی پوشیده بود. چفیه بلندی را که تا کمرش می‌رسید با سنجاق زیر گردنش محکم کرد و...
وقتی کار نویسندگی در حوزه جنگ را شروع کردم، آرزویم این بود درباره گمنام‌ترین‌ها بنویسم. دوست داشتم درباره آدم‌های معمولی جنگ بنویسم و علاقه‌ای نداشتم درباره فرماندهان، سرداران و آدم‌های شاخص بنویسم.
بابا در تمام سال‌های خدمتش مشتاقانه به دنبال شهادت بود. وقتی پدرم از بازنشستگی‌اش صحبت می‌کرد غمی در چهره‌اش نمایان می‌شد. دوست داشت این همه دویدن برای یک هدف والا باشد و اینکه آخرش ختم به خیر شود.
برعکس شب اول که تا آخر هیئت آرام و قرار نداشتم و توی خانه‌ی هیئت می‌چرخیدم، شب دوم حداقل تا پایان سخنرانی کنج یکی از اتاقهای خلوتِ خانه، خودم بودم و صدای سخنران و زنگی از صوت دسته ی دمام توی سرم.
سردار سلیمانی به خاطر روحیه‌ای که دارد هر رزمنده‌ای را ترغیب می‌کند تا در اولین ورودش، فرمانده غیورشان را ببینند و رفتار و کردار و روحیه شهادت‌طلبی وی را سرمشق زندگی‌اش قرار دهند.
غلامعلی حدادعادل اظهار داشت: همه ما با زندگی پرافتخار حضرت زینب آشنا هستیم. یکی از تحولاتی که در جامعه ما با انقلاب پدید آمد رواج نام زینب میان دختران بود. کسی را قبل از انقلاب نمی‌شناسم که در ایران قبل از انقلاب نام فرزندانشان را زینب را گذاشته باشد.
حدادعادل ، گفته بود: کسی را قبل از انقلاب نمی‌شناسم که در ایران قبل از انقلاب نام فرزندانشان را زینب را گذاشته باشد.
پاها خیس شدند و دامن پیراهن‌ها را بالا گرفتیم. مادر رسول بچه‌ها را چسباند به خودش. زینب دستش را گرفت به لبه‌دیگ و زل زد به چشم‌های مادر. مادرِ رسول سرتکان داد و لبخند محوی به زینب زد؛ که یعنی...
چند پرستار جوان و دکتری که مسن بود را به صورت تار می‌دیدم که دورم را گرفته بودند و خدا را شکر می‌کردند. روی صورتم ماسک اکسیژن بود. سرم را کمی بلند کردم تا بتوانم پاهایم را ببینم اما...
هر کجا پیکر شهیدی جا می‌ماند سروکله این بومی ها که با گرفتن پول شهدا را به دست رفقایشان می‌رساندند پیدا می‌شد. کاری به جنگ و درگیری یا حق و باطل نداشتند.
پیشخوان