ماهان شبکه ایرانیان

درد ترور خانوادگی تا ابد التیام نمی‌یابد

هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم آن دیدار آخرین دیداری باشد که داداشم را می‌بینم؛ خداحافظی تلفنی از مشهد، قربانی شدن در تهران و انتظار جانکاهی که با شناسایی پیکر همسر و دو فرزندش به پایان رسید

به گزارش مشرق، علی ذاکریان، دانشجوی پزشکی و برادر شهید محمدرضا ذاکریان، پس از شهادت برادر، همسر و فرزندانش در حمله موشکی در تهران، با انگیزه‌ای مضاعف مسیر خدمت به کشور را ادامه می‌دهد و تأکید می‌کند خون این شهیدان بیداری ایرانیان را رقم زده است اما درد ترور خانوادگی تا ابد در دل‌مان است.

هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم آن دیدار آخرین دیداری باشد که داداشم را می‌بینم؛ خداحافظی تلفنی از مشهد، قربانی شدن در تهران و انتظار جانکاهی که با شناسایی پیکر همسر و دو فرزندش به پایان رسید.» اینها بخشی از روایت علی ذاکریان، برادر شهید محمدرضا ذاکریان است؛ شهیدی که همراه با همسر و فرزندانش در حمله موشکی رژیم صهیونیستی به یکی از ساختمان‌های مسکونی در غرب تهران به شهادت رسید.علی ذاکریان، برادر شهید محمدرضا ذاکریان در گفت‌وگو با خبرنگار ما از روزی گفت که زندگی‌شان برای همیشه دگرگون شد: صبح جمعه بود، حوالی ساعت 6 صبح، حاج آقا نبی‌زاده پدر زن داداشم تماس گرفت. گفت مثل اینکه شهرک مورد اصابت موشک قرار گرفته، بلوکشون هم آسیب دیده. هنوز نمی‌دونستیم اون بلوک، همون واحد داداشی هست یا نه.

درد ترور خانوادگی تا ابد التیام نمی‌یابد

ما مشهد بودیم، اونا گفتن سریع‌تر راهی تهران می‌شوند. هر چقدر تماس می‌گرفتیم با داداشم و زن داداشم، کسی جواب نمی‌داد. دل تو دلمون نبود.«چند نفر رو فرستادیم ببینن چه خبره، اما به‌خاطر شرایط امنیتی هیچ‌کس نمی‌تونست وارد ساختمتن شود. فقط از دور معلوم بود که ساختمونی نابود شده. بالاخره حاج آقا تماس گرفت و گفت بلوک خودشونه… واحد داداشی بوده… کامل تخریب شده… و هیچ اثری از اونا نیست.»

خداحافظی با امام رضا(ع) و سفر تلخ به بابل

علی ذاکریان می‌گوید: «از همون لحظه فهمیدیم... دلمون طاقت نیاورد، یک خداحافظی زودهنگام با آقا امام رضا (ع) کردیم، مستقیم اومدیم بابل. شب رسیدیم، اما هنوز یه امیدی داشتیم. شاید اون شب تو واحدشون نبودن…»

ظهر شنبه؛ پایان امید

«صبح شنبه هم خبری نبود. نزدیک ظهر گفتن پیکر زن داداشم و بچه‌ها پیدا شده. پدرم رفت تهران برای شناسایی… دیگه اونجا مطمئن شدیم داداشم هم شهید شده.

هنوزم باور نمی‌کنم، هنوزم فکر می‌کنم می‌تونم صداشو بشنوم.»

روایتی از آخرین دیدار

«عید قربان بود. داداشم همیشه گوسفند قربونی رو می‌کشت،گفتم امسال نوبت منه. گفت باشه سال بعد بهت یاد می‌دم. ولی انگار دیگه قسمت نمی‌شود. آخرین قربانی را خودش انجام داد و رفت…خانواده‌ای که دیگر نیستبا صدایی بغض‌آلود درباره برادرزاده‌هایش می‌گوید: «زهرا کوچولو برادرزاده هفت‌ماهه‌ام را یادمه، صورتش پر از جای نیش پشه بود، بغلش کردم، آن روز آخرین بار بود. فاطمه کوچولومون، جیغ می‌زد، بلند بلند حرف می‌زد، درست مثل داداشم. موقع شام می‌فرستادنش دنبال من، در می‌زد، داد می‌زد: «عمو جون بیا شام!» حالا اون در هیچ‌وقت دیگه زده نمی‌شه…

درد ترور خانوادگی تا ابد التیام نمی‌یابد

از داغ شهادت تا انگیزه ادامه راه

علی ذاکریان که دانشجوی پزشکی است، تأکید می‌کند: «برادر بزرگ‌تر مثل پدره. انگار یه بال از من جدا شد. ولی این نقطه عطف زندگی منه. می‌خواهم راه داداشمو ادامه بدم. این خون‌ها، ایران رو بیدار کرد. تو کربلا هم 72 نفر رفتن، اما 1400 ساله که اسلام به‌خاطرشون پابرجاست.»

زینب خانم؛ همسر شهید، بانویی کامل

از علی‌آقای ذاکریان درباره زنداداش‌شان شهیده زینب نبی‌زاده می‌پرسم با احترام از زینب خانم یاد می‌کند: زن‌داداشم یه بانوی ایرانی کامل بود. مذهبی‌تر از داداشم. تو آشپزی، خیاطی، درس، همه چی درجه یک. کیک‌های خوشمزشو بین همسایه‌ها پخش می‌کرد. اونا با هم به اوج رسیدن…

درد ترور خانوادگی تا ابد التیام نمی‌یابد

درد ترور خانوادگی

وی می‌گوید؛ دشمنان علم و دانش می‌گوید« وقتی خانوادگی ترور می‌کنی، یعنی هدفت علمه، دانشه. اونا نه فقط دانشمند می‌کشن، زن و بچه هم می‌زنن.» دنیا بداند اسرائیل بدون آمریکا هیچی نیست.به گزارش فارس؛ این روایت، فقط روایت یک خانواده نیست؛ روایت یک ملت است. ملتی که فرزندان نخبه‌اش، نه به خاطر جبهه رفتن، بلکه در خانه، کنار سفره، با همسر و فرزندانشان، پرپر می‌شوند. روایت تلخ یک جنگ نابرابر و یک ایستادگی بی‌پایان.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان