ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

گروه-جهاد-و-مقاومت-مشرق

نصرالله در سخنانی درباره این مجموعه که آن را به «ایمان» تقدیم کرده است، این سروده‌ها را تلاشی برای نوشتن حماسه انسان فلسطینی معرفی می‌کند.
ما هنوز جریان جاسوسی پیرمرد را به علی نگفته بودیم. رو به سعید چرخید و گفت: «برای هر خبر پولم پیشنهاد می‌ده؟» من و سعید بلافاصله منظور حامد را از کنایه‌ای که زده بود، گرفتیم.
حسین که رفت، در مغازه تا مدتها بسته بود. برای اینکه آنجا هم بدون استفاده نماند، وسایلش را بردیم زیرزمین خانه برادر شوهرم و مغازه را کردیم محل جمع‌آوری کمک به جبهه.
می‌دانست مسافری بیش نیست. نمی‌خواست از آینده‌ای بگویم که می‌دانست نخواهد بود. زبانش نرم بود. اصلاً به زبان نمی‌آورد. با چشم‌هایش حرف می‌زد. با نگاهش. تلخ بود. این رفتن تلخ بود و...
نباید ناگفته گذاشت که بخشی از مشکلات و ناهماهنگی‌ها، مواردی بودند که در همه عملیات‌های دیگر نیز خواه‌ناخواه پیش می‌آمدند و چاره‌اندیشی برای آنان به تصمیم فوری اما سنجیده فرماندهان وابسته بود.
خلخالی هم کم تهمت نزد به تو. بالای منبر گفت فرش قاچاق می‌کنی.... ماجراهای تو و خلخالی بماند به وقتش... چند روز بعد کاغذ را برگرداندی به خلخالی. با دیانتت آمده بودی سراغ سیاست.
در خیابان خسروی مشهد یک خانمی را با فرزند خردسالش به شهادت رسانده بودند که صحنه واقعاً تأثر برانگیزی به وجود آورده بود. این رفتار نابخردانه رژیم مردم را در هدف خویش مصمم‌تر کرد...
دست خط محمدحسین بود. همه را دعوت به پیروی از امام و ولایت فقیه کرده بود. سفارش کرده بود مواظب باشید تا دزدان سیاستمدار نتوانند این امت را از انقلاب و اسلام ناامید کنند...
یکی از بچه‌های غواص به نام قاسمی که اهل درچه استان اصفهان بود، شباهت زیادی به صدام حسین رئیس جمهور عراق داشت به همین دلیل «صدام» صدایش می‌کردیم.
در دل باتلاق‌های هور، وقتی امیدی به پیروزی نبود، نگاه مصمم حاج ابراهیم به رزمندگانش قوت می‌بخشید. صدای او که فریاد می‌زد: «پای کار بایستید، ما مأمور به تکلیفیم»، همه را به حرکت در مسیر ایمان و... .
پیشخوان