ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

گروه-جهاد-و-مقاومت-مشرق

برگشتم و نگاهی انداختم پشت سرم. حسینی و مهرفرد دیده می‌شدند؛ فقط صدایشان می‌آمد. تا بلند شدم خودم را برسانم بالا و مسیر را نشان‌شان بدهم، کریمی فریاد زد: بیا بریم فرصتی نیست دیگه...
برادرش حسین موافق نبود گفت: «تو هنوز تجربه زیادی نداری تا همین حدی که کمک فکری می‌دی فعلاً کافیه. صبر کن تجربه ات بیشتر شه بعد برو.»
به لطف پروردگار متعال با سرعت بالا و ارتفاع پایین به نزدیکی پل رسیدیم و وقتی من فاصله نیم مایل را در رادیو برای جناب اسکندری خواندم ایشان گفتند: «دیدم! دارمش!»...
ناگهان در شرایط خاصی قرار گرفتیم. ما سمت چپ خیابان الرشید بودیم. نیروهای پدافندی عراق برای شکار ما دیوار آتش را پایین تر آورده بودند. نمی‌دانم در خیابانها مستقر بودند یا نه، اما...
حتی با محافظان حضرت آقا گفت‌وگو کردیم و عموم این افراد کسانی بودند که پیدا کردنشان راحت نبود. ولی اول با لطف خدا و بعد با همکاری خانواده شهدا توانستیم با این افراد ارتباط بگیریم.
از زمانی که ترورها آغاز شد پدر درگیر کارهای تخصصی و پزشکی بود. اول از همه ترور آقای‌ هاشمی رفسنجانی انجام شد که من و پدرم سریعا در بیمارستان حاضر شدیم.
تاریخ شفاهی فرصتی است برای ثبت و حفظ روایت‌هایی که در هیچ‌یک از اسناد رسمی یا نظامی موجود نیستند. این روایت‌ها شامل خاطرات و تجربیات شخصی افرادی است که به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم درگیر جنگ بوده‌اند.
سوسنگرد، واقع در استان خوزستان، دارای تاریخ و فرهنگی غنی است که به دوره‌های مختلف تاریخی بازمی‌گردد. این شهر به دلیل موقعیت جغرافیایی خود، به عنوان یکی از نقاط استراتژیک در طول تاریخ شناخته شده است.
با قطعی شدن فرار مرادی به عراق و پناهنده شدن وی از معاونت عملیات نیرو خطاب به همه گردان‌های عملیاتی "١٤-F" دستوری ابلاغ شد که در درگیریهای هوا به هوا، در پرتاب موشک فینیکس دقت فراوان به خرج دهند...
مادرم از درون اشک‌ می‌ریخت. ساعت یازده و نیم صبح بود جنازه شهناز را به بهشت شهدا بردیم. مادرم اصرار داشت که جنازه را به اهواز ببریم. اما بچه‌ها می‌گفتند که شهید مال ماست و بهتر است همینجا دفنش کنیم.
پیشخوان