نامه امام علی علیه السلام به سران لشکری و مسئولان نظامی

اخلاق نظیر عمل نیست که یک حرکتِ بدنی باشد یک امر درونی است چون امر درونی است زشتی و زیبایی آن خیلی روشن نیست خود شخص می داند ولی گاهی برای خود شخص هم مستور می شود و همان طوری که بیماری ناشناخته در حدّ ابتدایی نمی ماند رشد می کند اخلاقِ بد هم رشد می کند و همان طوری که بیمار اگر به طبیب مراجعه کند، آن بیماری درمان می شود اخلاق بد هم درمان می شود و ه ...

اخلاق نظیر عمل نیست که یک حرکتِ بدنی باشد یک امر درونی است چون امر درونی است زشتی و زیبایی آن خیلی روشن نیست خود شخص می داند ولی گاهی برای خود شخص هم مستور می شود و همان طوری که بیماری ناشناخته در حدّ ابتدایی نمی ماند رشد می کند اخلاقِ بد هم رشد می کند و همان طوری که بیمار اگر به طبیب مراجعه کند، آن بیماری درمان می شود اخلاق بد هم درمان می شود و همان طوری که بیماری یا سلامت، جزء عوارض بدن اند اخلاقِ بد و اخلاق خوب هم جزء عوارض نفس اند پایگاهی دارند منشأ اخلاق بد و اخلاق خوب، عقیده بد و عقیده خوب است عقیده خوب باعث پیدایش اخلاق خوب است عقیده بد باعث پیدایش اخلاق بد است اگر کسی عقیده خوب داشت احیاناً گرفتار برخی از رذایل اخلاقی شد ذات اقدس الهی درمان می کند ولی اگر دارای عقیده بد بود و مبتلا به اخلاق زشت شد خدا مدتی مهلت می دهد تا او خود را اصلاح کند اگر اصلاح نکرد افزایش پیدا می کند حالا این چند مطلب را باید از آیات قرآن کریم استفاده کنیم. در قرآن کریم فرمود برخی ها نهادشان، بنیادشان بر تقوا و فضیلت است برخی ها نهاد و بنیادشان بر رذیلت است ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلَی تَقْوَی مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَیرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلَی شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾فرمود برخی ها موحّدانه معتقدند نظامی هست، خدایی هست، آفریدگار انسان هست، آفریدگار جهان هست، آفریننده پیوند انسان و جهان هست این جهان را با همه آ نچه در آن هست به مقصد می رساند نه تنها انسان کاروانی است که به مقصد می رسد بلکه هر موجودی که در این جهان هست به مقصد می رسد و به عالَم دیگر برمی گردد این آسمان و زمین این طور است این اجرام و اجسام این طور است اینکه گفتند بسیاری از این اجرام شهادت می دهند یا شکایت می کنند برای اینکه اینها به مقصد رسیده اند به کمال بار یافتند مسجد نسبت به همسایه های خود یا شفاعت دارد یا شهادت دارد یا شکایت دارد برای آن است که این زمین به مرحله کمال خود رسیده است این طور نیست که این زمین معدوم بشود ﴿یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ پس این چنین نیست که فقط ﴿یا أَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ بلکه در حشر اکبر همه این اعضای سه گانه مثلث یاد شده یعنی جهان، انسان، پیوند انسان و جهان این مجموعه به صحنه قیامت خواهند آمد و به کمال خود می رسند. اگر کسی چنین عقیده ای داشت و موحّدانه نظام را نگاه کرد این سعی می کند تا آنجایی که ممکن است وارسته زندگی کند نه بیراهه برود نه راه کسی را ببندد و اگر احیاناً ـ خدای ناکرده ـ لغزید خدای سبحان که مورد اعتقاد اوست لطفی می کند و او را درمان می کند درباره این گروه فرمود: ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ اگر در درون دل اینها مشکلی بود شبهه ای بود شکی بود رِیبی بود که مسائل اندیشه ای اند یا حَسَدی بود، کبری بود، رذیلت های دیگری بود که انگیزه ای اند ما اینها را جرّاحی می کنیم عمل می کنیم صاف می کنیم قلب اینها شفاف می شود آن گاه وارد بهشت خواهند شد چون هیچ کس با قلب آلوده به بهشت نمی رود حتماً تطهیر خواهد شد ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ و در بهشت ﴿إِخْوَاناً عَلَی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ﴾ و اما اگر کسی ملحدانه زندگی کرد یعنی عقیده باطل داشت فرمود: ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلَی تَقْوَی مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَیرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلَی شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ فرمود کسی که برای نظام مبدأ فاعلی قائل نبود مبدأ غایی قائل نبود نه جهان را، نه انسان را، نه پیوند انسان و جهان را در تحت تدبیر خدا ندانست همه را با شانس و بخت و اتفاق گذراند این مثل کسی است که جایی تنور مشتعلی باشد (یک) بالای آن لایهٴ نازکی از خاک باشد که زیرش خالی است (دو) وقتی او پا گذاشت بدون تردید در آن شعله می افتد و می سوزد (سه) شما این رودخانه های مهم را دیدید این رودخانه ها بخشی از اینها یک شیار نرم دارند که به آن گدار می گویند اینکه می گویند در کربلا شریعه فرات را فلان مقدار نظامی های اموی بستند شریعه یعنی «مورد الشاربه» آن نهرهای بزرگ که نظیر استخر لبهٴ تیز دارند نه از هر جای آن می شود عبور کرد نه از هر جای آن می شود آب گرفت ولی آن بخش هایی که شیب نرم دارد باز است آن گُدار است یعنی می شود از آنجا عبور کرد چون هم عبور آبش نرم است هم برای گرفتن آب آسان است در آن فرات یک قسمت های آن شریعه بود یعنی مورد الشاربه بود مورد کسانی بود که می خواستند آب بگیرند یک شیب نرمی داشت که اینجا می رفتند آب می گرفتند همه تیراندازان آمدند اینجا را نگهداری کردند که آب به خیام حسینی(علیه السلام) نرسد. غرض آن است که این نهرهای بزرگ را که شما دیدید در بعضی از موارد وقتی آب زیاد می شود بخشی از دو طرف را آب می برد این آب بُرد است آن بقیه که مانده پایه ای ندارد که اگر کسی روی آن بقیه پا گذاشت می افتد در آب چون زیرش خالی است آن قسمت آب برد را می گویند «شفا جُرُف» حالا یا زیرش آتش است یا زیرش رود روان، اگر کسی روی آن لبه پا بگذارد که زیرش خالی است این زود سقوط می کند فرمود: ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلَی تَقْوَی مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَیرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلَی شَفا جُرُفٍ﴾ یعنی بر لبهٴ چیزی که زیرش خالی است اگر کسی پا بگذارد خب می افتد فرمود خیلی ها که گرفتار رذایل اخلاقی اند برای اینکه بنیان مرصوصی ندارند بنیان محکمی ندارند که عقیده توحید است، با خرافات زندگی می کنند با شانس زندگی می کنند با بخت و اتفاق زندگی می کنند کسی که موحد نباشد که برهانی است و مُتقن است، ناچار به خرافات نظیر شانس و امثال شانس تن در می دهد فرمود آن که ملحد است و عقیده ندارد زندگی اش و پا و پایه اش را روی لبه ای گذاشت که زیرش خالی است ﴿عَلَی شَفا جُرُفٍ﴾ که این در حال ریزش است ﴿فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ پس آن عقیده بد، این عقیده خوب، اگر کسی دارای چنین عقیده بد بود این باید بداند که بیماری خطرناکی در درون او سرایت کرده و هر روز دارد افزایش پیدا می کند رو به زیادی است خدای سبحان فرمود ما اوایل به او مهلت می دهیم راه درمان را به او نشان می دهیم نه تنها طبیب می فرستیم نه تنها دارو می فرستیم بلکه شفا می فرستیم; نفرمود قرآن، دواست نفرمود «و ننزّل من القرآن ما هو دواء» فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ ممکن است کسی دارو مصرف کند و شفا پیدا نکند اما ممکن نیست شفا باشد و او شفا پیدا نکند فرمود ما شفابخشیم اگر شفابخشیم این قرآن هر جا وارد شد شفا داد نه دارویی است که گاهی اثر می کند گاهی اثر نمی کند ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ اما ﴿لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ خدای سبحان این شفا را این عنایت را این لطف را عطا کرد آنها عمداً ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ طبیب فرستاده، شفا فرستاده او نیامده استفاده کند چنین گروهی را فرمود او مطمئن باشد که ما او را به حال خود رها نمی کنیم این بیماری او را مرتب در درون او سرایت می دهیم که کلّ هستی او را فرا می گیرد و فرو می برد ﴿کذلِک نَسْلُکهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ حجر است فرمود ما راه سازی می کنیم. چطور راه های صحیح را دوراهه، سه راهه، چهارراهه، ورود ممنوع، خروج ممنوع همه اینها را در تحت الأرض خدا انجام می دهد; فرمود ما باران را می فرستیم به اندازه کافی، همه اینها را در زمین ذخیره می کنیم اما این آب ها در زمین کجا بروند کجا را به صورت چاه سیراب کنند از کجا به صورت چشمه سر در بیاورند این یک چهارراه می خواهد یک سه راه می خواهد یک ورود ممنوع می خواهد یک راهنما می خواهد فرمود: ﴿فَسَلَکهُ ینَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ یعنی باران را می فرستیم اما این طور نیست که باران را در اختیار زمین قرار بدهیم خودمان این باران را به زمین فرو می بریم جاسازی می کنیم راهنمایی می کنیم چهارراه و سه راه و دوراه و یک راه داریم ورود ممنوع داریم خروج ممنوع داریم کجا برود کجا نرود کجا سر در بیاورد چاه بشود کجا سر در بیاورد چشمه بشود همه این کارها را ما می کنیم ﴿فَسَلَکهُ ینَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ این راه ها، چشمه ها را ما هدایت می کنیم. درباره بیماری هم همین کار را کرد فرمود: ﴿نَسْلُکهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾ مَسلک یعنی مسیر، ما هم مسیر درست می کنیم هم این را سیر می دهیم که از کجا به کجا سر در بیاورد دفعتاً می بینید بیماری فراگیر شده ممکن است از نظر بدن سالم باشد اما از نظر رذایل اخلاقی به جایی می رسند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ﴾ انسان به جایی می رسد که آن مجاری ادراکی را خفه می کند وقتی مجاری ادراکی را تَدسیس کرد به تعبیر قرآن تَدسیه کرد این جایی را نمی بیند انسان وقتی خاک ها را کنار می برد چیزی در درون خاک می گذارد بعد رویش خاک می گذارد می گویند دسیسه کرده آن شیء مدسوس فی الأرض است ﴿أَمْ یدُسُّهُ فِی التُّرَابِ﴾ این است همین «دَسَّ» که ثلاثی مجرّد است اگر برای مبالغه و کثرت بخواهیم استفاده کنیم به باب تفعیل می رود می شود «دسَّسَ» چون سه سین دارد یکی از این سین ها تبدیل به یاء می شود، می شود «دسّی» فرمود: ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ یعنی «دسّسها» یعنی خیلی با نفس خود دسیسه کرده اغراض و غرایز را روی آن ریخته آن را در درون دفن کرده آن الآن زنده به گور شده و دیگر صدایش در نمی آید اما آنچه الآن حرف می زند و عمل می کند همین غرایز و اغراض پلید اوست این کسی که تدسیس کرده تدسیه کرده آن فطرت را زنده به گور کرده حرف او به جایی نمی رسد اینها همان کسانی اند که به انبیایشان می گویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَینَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ چه بگویی چه نگویی برای ما بی تفاوت است و ذات اقدس الهی هم به رسولش(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) می فرماید: ﴿سَوَاءٌ عَلَیهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ﴾ چنین خطری هست بنابراین این طور نیست که رذایل اخلاقی اگر یک گوشه ظهور کرد همان جا بماند بلکه اگر مبنا طیب و طاهر و توحیدی بود ذات اقدس الهی توفیقی می دهد که انسان در همان اوایل امر این را ریشه کن کند می شود ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ و اگر ـ خدای ناکرده ـ مبنا الحادی بود که ﴿عَلَی شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ خانه ساخت و راه توبه را عمداً به روی خود بست طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه که عرض می کند خدایا «أنت الذی فتحتَ لعبادک باباً إلی عفوک و سمّیته التوبة» خدایا تو در را باز گذاشتی هر دو لنگه در را باز گذاشتی و فرمودی بیایید این در رحمت است اما عدّه ای وارد این در توبه و انابه نشدند اگر این چنین شد فرمود: ﴿کذلِک نَسْلُکهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾ بنابراین اخلاق، تکیه گاهش اعتقاد است اگر ـ ان شاءالله ـ عقیده طیب و طاهر و توحیدی بود امید نجات است و اگر ـ خدای ناکرده ـ الحادی بود امید نجات نیست این است که خود ما باید در هر لحظه ای محاسب و رقیب خودمان باشیم «چرا بایدت دیگری محتسب»گفتند حساب خویشتن را خودت محاسبه کن خودت رقیب خود باش «چرا بایدت دیگری محتسب».

اما آن بیانات نوارنی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج البلاغه طبق بحث های ترتیبی که ما شروع کردیم از اول فعلاً رسیدیم به نامه پنجاهمِ حضرت. وجود مبارک حضرت در نامه پنجاه که به مسئولان نظامی خود مرقوم می فرماید اول نامه این است « مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ إِلَی أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ» آنها که با سلاح های نظامی همراه اند به آنها این دستور را داد فرمود من حقّی دارم شما حقّی دارید من وظیفه ای دارم شما وظیفه ای دارید آن مسائل اخلاقی بین ما مشترک است و من اگر به وظیفه ام عمل کردم شما هم باید به وظیفه خودتان عمل بکنید من هیچ چیزی را از شما پنهان نمی کنم شما هم همچنین، لکن باید بدانید بعضی از امور، امور رسمی و محرمانه نظام است نباید توقّع داشته باشید آن اسرار رسمی و محرمانه مرزها را، بیگانه ها را، جنگ و صلح را ما علنی با شما در میان بگذاریم زیرا تنها شما که نیستید ممکن است زیر مجموعه شما این را به دیگری منتقل کند به استثنای اسناد نظامی و محرمانه بقیه همه کارها را ما با شما در میان می گذاریم فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ حَقّاً عَلَی الْوَالِی أَنْ لاَ یغَیرَهُ عَلَی رَعِیتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ وَ لاَ طَوْلٌ خُصَّ بِهِ» فرمود حقّ مردم بر والی این است که خدا نعمتی به والی داد برکتی داد اوج و ارجی داد این باعث نشود که ـ خدای ناکرده ـ او از مردم فاصله بگیرد (یک) و اگر طَوْلی به او رسید طول زندگی او را عوض نکند (دو) «طَوْل» به آن فایده ای می گویند که زودگذر نباشد گرچه «طَوْل» و «طول» فرق دارد اما بی ارتباط با هم نیستند هر برکت هر نعمتی را «طَوْل» نمی گویند آن برکت و نعمتی که در درازمدت می ماند را می گویند «طَوْل» اینکه در برخی کتاب ها می بینید که می نویسند این حرفی که فلان کس زد «لا طائل تحته» یعنی مطلب مهم و پربرکتی در آن نیست و اینکه فرمود خدا ﴿ذِی الطَّوْلِ﴾است یعنی برکاتی عطا می کند که در درازمدت می ماند این را می گویند «طَوْل» فرمود اگر طَوْلی به والی رسید برکت ماندنی به او رسید مبادا او از این برکت بهره خوب نبرد و ـ خدای ناکرده ـ وضعش با دیگران فرق بکند «وَ لاَ طَوْلٌ خُصَّ بِهِ» مبادا با این از دیگران جدا بشود « وَ أَنْ یزِیدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ» یکی از حقوق مردم بر والی این است وقتی نعمتی خدا به او داد باعث بشود که او متواضع تر، مردمی تر، ارتباطش با دیگران بیشتر باشد «وَ عَطْفاً عَلَی إِخْوَانِهِ» عطوف باشد مهربان باشد نسبت به دیگران توجّه بیشتر داشته باشد این اصل کلی بود که حضرت در صدر نامه این چند جمله را مرقوم فرمود، اگر به تمام نهج البلاغه مراجعه بفرمایید می بینید که به استثنای چند جمله همه نامه همین مقدار است بعد فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّ لَکمْ عِنْدِی أَنْ لاَ أَحْتَجِزَ» حاجز یعنی مانع یعنی من هیچ چیزی را از شما منع نمی کنم بین شما و جریان مملکت حاجز و مانع نمی شوم «إِلاَّ فِی حَرْبٍ» مگر در مسائل جنگ و صلح و مسائل نظامی این طور نیست که همه تصمیم ها را که فرمانده کل قوا می گیرد باید زیر دستانش بدانند فرمود قانون اسلام این نیست برای اینکه اگر شما بدانید خب ممکن است دیگران هم بدانند و بیگانه و دشمن بفهمد. « وَ لاَ أَطْوِی دُونَکمْ أَمْراً إِلاَّ فِی حُکمٍ» در احکام شرعی هم که با شما مشورت نمی کنیم برای اینکه حکم شرعی را خدا بیان کرده موضوعات جای مشورت است ولی احکام خدا که جای مشورت نیست و قوانین نظامی هم محرمانه است « وَ لاَ أُؤَخِّرَ لَکمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ» از این دو امر که بگذریم یعنی از حکم خدا که بگذریم که مشورتی نیست حکم خدا در اختیار کسی نیست در اختیار وحی الهی است که صادر کرده و از مسائل مهمّ نظامی هم که بگذریم از این دو بگذریم هیچ حقّی از حقوق شما را ما تأخیر نمی اندازیم در انجام دادن وظیفه مان کوتاهی نمی کنیم در رساندن حقّ طِلق شما هم قصوری نداریم «وَ لاَ أُؤَخِّرَ لَکمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ وَ لاَ أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ» نه اصلِ حق را نه تتمیم حق را ما کم نمی آییم اصلِ حق را ندهیم این چنین نیست، بقیه حق را ندهیم این چنین هم نیست تا به پایان برسانیم و انقطاعش را هم اعلام کنیم «وَ أَنْ تَکونُوا عِنْدِی فِی الْحَقِّ سَوَاءً» همه شما نزد من از نظر حق یکسانید حالا هر کدام فضایلی دارید آنها سر جایش محفوظ است « فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِک» اگر من که والی شما هستم این کارها را انجام دادم یعنی در حکم خدا قصور نکردم، در مسائل نظامی تقصیری روا نداشتم، در تأدیه حقوق شما و مزایای شما و کارهای شما کوتاهی نکردم این وظایفم را انجام دادم « فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِک وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَیکمُ النِّعْمَةُ وَلِی عَلَیکمُ الطَّاعَةُ» بارها به عرضتان رسید که ما یک بندگی داریم و یک زندگی، متأسفانه بندگی ما از زندگی ما جداست شما ببینید از مرحوم آیت الله قاضی و امثال آقای قاضی فضایل زیاد نقل می شود قسمت مهم یا همه فضایلشان در این است که بندگی اینها در زندگی اینهاست این طور نیست که مثلاً ما یک نماز و روزه داریم یک حج و زکات و عمره داریم یک زندگی هم داریم آنها بندگی شان در زندگی شان بود آن مثال هایی که قبلاً می زدیم این بود که اگر یک سبد میوه ای برای ما کسی بیاورد می گوییم این چیست ـ این رسم همه ماست ـ می گویند این میوه است، می گوییم چه کسی داد می گویند فلان باغبان، این طرز رفتار ماست اما مرحوم آقای قاضی و امثال آقای قاضی این طور حرف نمی زدند می گفتند این چیست می گفتند میوه است، می گفتند چه کسی آورد می گفتند فلان باغبان، چه کسی داد خدا; هرگز نمی گفتند چه کسی داد، چون معلوم است چه کسی داد یک موحد می داند در این آیه سورهٴ مبارکهٴ ذاریات آمدن ضمیر فصل (یک) و الف و لام در خبر (دو) مفید حصر است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ نه اینکه خدا رازق است دیگران هم; اول خدا دوم فلان! خدا اوّلی نیست که دیگری دومش باشد گاهی ما عادت کردیم بگوییم اگر فلان کس نبود مشکل ما حل نمی شد یا اول خدا دوم فلان، وجود مبارک معصوم(سلام الله علیه) درباره این آیه که دارد: ﴿وَمَا یؤْمِنُ أَکثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکونَ﴾ یعنی اکثر مؤمنین، مشرک اند فرمود خیلی ها مواظب زبانشان نیستند می گویند: «لولا فلان لهلکتُ» اگر فلان کس نبود کار ما حل نمی شد، فرمود بگویید خدا را شکر که از این راه مشکل ما را حل کرد اگر همه مشکلات به وسیله خدا حل می شود اینها می شوند وسیله اینها آورنده اند نه اینها بخشنده. بندگی را در زندگی آوردن یعنی این، باید مَلکه بشود که انسان هرگز نگوید اگر فلان کس نبود مشکل حل نمی شد یا اول خدا دوم فلان کس، خدا اوّلی نیست که دومی داشته باشد خدا کسی نیست که دیگری در قبال او سِمتی داشته باشد باید شاکر باشیم که خدای سبحان به وسیله اشخاص مشکل ما را حل کرد اگر کسی مشکل ما را حل کرد فرستادهٴ خداست، اگر کسی آمده که ما مشکل او را حل کنیم او هم فرستادهٴ خداست این از بیانات نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه است فرمود: «إنّ الْمِسْکینَ رَسُولُ اللَّهِ» یعنی این نیازمندی که آمد به شما مراجعه کرد او را خدا فرستاده خدا از یک طرف به شما نعمت داد از یک طرف به فلان شخص گفت برو در خانه فلان کس ببینم چه کار می کند این از غرر فرمایشات حضرت است در نهج البلاغه «إنّ الْمِسْکینَ رَسُولُ اللَّهِ» چرا وقتی وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) صدقه ای را به سائل می داد دستش را می بوسیدچون این طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ توبه باور کرده که خدای سبحان ﴿یقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ او می گیرد گاهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ﴾تو بگیر، گاهی می فرمود من خودم می گیرم ﴿یأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ لذا وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) این را باور کرده از آن طرف گفتند که تَکدّی جزء مکاسب محرّمه است کسی شغلش را گدایی قرار بدهد سر چهار راه بایستد گدایی کند خب این یکی از مکاسب محرّمه است باید اینها را تأمین کرد ولی بالأخره عمداً آدم به سراغ گدایی برود حرام است اما اگر کسی واقعاً نیازمند بود که ﴿یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ فرمود خیلی ها هستند آبرومندند دیگران که از وضع آنها بی خبرند خیال می کنند که وضع اینها خوب است ﴿یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ چون فرد عفیفی است خیال می کنند وضع مالی اش خوب است اگر کسی مشکل او را حل کند الله می گیرد نشان می دهد حضرت نفرمود این کارها را ما کردیم نفرمود ما زحمت کشیدیم حقوق شما را دادیم نه، فرمود وقتی این کارها را شما دیدید انجام شد «فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِک» معلوم می شود که «وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَیکمُ النِّعْمَةُ» یعنی «ثَبَتَتْ» که این نعمت ها برای اوست منتها از دست ما انجام شده که ما مأموریم حالا که این شد « وَلِی عَلَیکمُ الطَّاعَةُ وَ أَنْ لاَ تَنْکصُوا عَنْ دَعْوَةٍ وَ لاَ تُفَرِّطُوا فِی صَلاَحٍ» در اصل نامه «فی صلاح دینکم من دنیاکم» هست منتها اینجا نیامده «فی صلاحٍ» گفته شده «وَ أَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ إِلَی الْحَقِّ» شداید را تحمل کنید در این شداید شنا کنید تا دشمن را از کشورتان طرد کنید و بیگانه هوس حمله به کشور شما را نکند می بینید این بیان نورانی قرآن کریم هم قبلاً بحث شد فرمود شما که قصد حمله به جایی را ندارید اما شما مثل سلسله جبال باشید ﴿وَلْیجِدُوا فِیکمْ غِلْظَةً﴾ این امر غایب است فرمود طرزی زندگی کنید که دشمن بداند به شما نمی تواند حمله کند این امر غایب است نه «اغلظوا علیهم» فرمود آن قدر باید از نظر علمی قوی، عملاً قوی، ارادتاً قوی، از حیث اندیشه قوی باشید که بیگانه طمع نکند مثل اینکه کسی چهارتا کلنگ دستش است می خواهد برود به جنگ قلّه دماوند خب این می فهمد که نمی تواند با دماوند بجنگد این قلّه دماوند سرفراز است تمام برکات در سلسله جبال البرز به وسیله همین کوه هاست تمام باران ها و برف ها و تگرگ ها را به سینه می خرند به دل می سپارند می شود چشمه، بهار و تابستان تحویل مردم می دهند، هوای لطیف هم که دارند، آب فراوان دارند منتها کسی نمی تواند به جنگ قلّه دماوند برود فرمود شما منشأ برکت باشید طرزی در داخل خودتان بر اساس آن وحدت و انسجام زندگی کنید که بیگانه حتماً بفهمد نمی تواند با شما در بیفتد یعنی به قدری قوی باشید که الاّ ولابد بیگانه باید بفهمد نمی تواند به شما حمله کند ﴿وَلْیجِدُوا فِیکمْ غِلْظَةً﴾ خود شما هم که بین خود ﴿رُحَمَاءُ بَینَهُمْ﴾ هستید مهربانید، نرمید اما در برابر بیگانه مثل سلسله جبال محکم و استوار باشید خب چه حرفی از این لطیف تر چه حرفی از این زیباتر وجود مبارک حضرت امیر فرمود شما این کار را بکنید که این آیات محقَّق بشود آیات باید به وسیله شما موحّدان محقّق بشود. «فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِیمُوا لِی عَلَی ذلِک» اگر ـ خدای ناکرده ـ با همه این حرف هایی که من گفتم شما نظامیان این مسائل را رعایت نکردید آن وقت هیچ کسی نزد من از شما پَست تر نیست برای اینکه شما باید کشور را حفظ کنید ما هم همه خدمات را به شما دادیم آن وقت شما می خواهید با بیگانه رابطه داشته باشید یا مثلاً ـ خدای ناکرده ـ کوتاه بیایید اینکه نمی شود «فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِیمُوا لِی عَلَی ذلِک لَمْ یکنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَی مِمَّنِ اعْوَجَّ مِنْکمْ» خیلی ها ممکن است بلغزند اما شما که بلغزید نزد من أهون از دیگرانید هیچ کسی از این لغزنده ها از شما اهون نیست «ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ وَ لاَ یجِدُ عِنْدِی فِیهَا رُخْصَةً» اگر کسی در مسائل نظامی با نظام ما با کشور ما با دین ما با مملکت ما بد رفتاری کرد ما کوتاه نمی آییم «فَخُذُوا هذَا مِنْ أُمَرَائِکمْ وَ أَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ مَا یصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أَمْرَکمْ» شما این را بدانید به زیرمجموعه تان بگویید ما هم مطابق همین نظام عمل می کنیم این پایان نامه پنجاه وجود مبارک حضرت امیر است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان