سرویس فرهنگ و هنر مشرق - سینمای ایران در طولهای سالهای اخیر ثابت کرده دارای ظرفیتهای فراوانی است. یکی از این ظرفیتهای قابل بررسی، ساخت ضعیفترین آثار سینمایی و معرفی آن به عنوان اثری متفاوت است.
ساختن آثاری که به سادگی در سینماها اکران میشوند، به فروش قابل قبولی دست پیدا نمیکنند اما این محصولات بسیار ضعیف با چهرههای شاخص سینمایی بزک میشوند.
ژستهای بسیار روشنفکرانه وقتی چاشنی محصول ضعیف میشوند، با القاب و عناوین پرطمطراق ژنریک و چند تحلیل فرامتنی با واژگان سینمایی آگراندیسمان میشوند و در نهایت در لیست ویکیپدیای سازنده قرار میگیرند.

فیلم عینکقرمز محصول سینمای ورشکستهای است که با هدفگذاری گیشه، مخاطبان خاص و منتقدان ساخته نشده است، اما سازنده اورریتد آن به دلیل فعالیت در جبهه منتقدان و نظریهپردازان و ملاحظات طیفی از منتقدان برای ساختن چنین اثر ضعیفی مورد پرسش قرار نمیگیرد. پرسشی صریح مطرح نمیشود که این اثر برای چه و با چه مقاصدی ساخته شده است.
در کمترین حالت به یک محصول ورشکسته تبدیل میشود، اما تعریضی نسبت به این ورشکستی وجود ندارد و در تحلیل و بررسیهای رسانهای سویههای انتقادی قائل به اثر نیست و سازنده را بزرگ میپندارد.
حسین مهکام سازنده فیلم سطحی، نازل و مبتذل عینک قرمز سالهای تلاش کرده به عنوان یک فیلمساز آلترناتیو شناخته شود و در کنار فعالیتهای نوشتاری در مقام فیلمساز و نگارش آثار مشترک با عبدالرضا کاهانی تلاش شده در رسانههای رسمی به عنوان یک فیلمساز خاص معرفی شود.
سینمای ایران همچون سایر مشاغلی که فعال در آن حرفه را تبدیل به سلبریتی میکند، کارخانهای برای تولید بیقفه «اور ریتید» ها (over rated) است.
فیلم دارای شخصیتهای اغراق شدهای است که نویسنده و کارگردان با قصد ابزورد سازی، طیفی از شخصیتها با مشخصات سندورم دان را خلق کرده و در نتیجه مجموعهای از ژانرها سینمایی، بدون تقاطع مشخص را در هم ترکیب کرده تا از یک کاراکتر اوررتید فیلمی گنده گو و توخالی تولید شود و کارگردانش به دلیل سابقه فعالیت در حوزه نقد در مقابل مسعود فراستی بنشیند و این ملغمه ناشناخته ژنریک – سینمایی را فیلمی ابزورد توصیف کند.

زمانی که حسین مهکام این ابزورد را در مقابل مسعود فراستی به کار برد، این منتقد سختگیر در مقابل او کمتر اعتراض کرد و گفت و گو به صورت مصلحانهای توام با دوستی ادامه پیدا کرد.
اما واقعیت این است که فیلم عینک قرمز یکی از بدترین فیلمهای سینمایی است بر پایه ابزورد خودساخته وطنی با شخصیتهایی اغراق شده ساخته است و این ادعا زمانی قابل نقض است که جهانی فانتزی به آن متصل شده است. ابزورد و فانتزی در حوزه ژانر، گونههایی هستند که نسبتشان باهم مثل کارد و پنیر است.
فیلم «عینک قرمز» با سکانسی عروسی آغاز میشود و مشخص نیست که عروس و داماد کیستند و ناگهان بدون هیچ پیش فرضی و راهنمایی دراماتیکی فیلم به زمان حال منتقل میشود و با شخصیت محمودآشنا میشویم که به دنبال وصیتنامه پدرش میگردد.
با مرگ دوست صمیمی ابی در آرایشگاه محمود، وصیتنامه پدر پیدا میشود. مخاطب تصور میکند که روایت فیلم از این نقطه آغاز میشود اما هیچ اتفاقی رخ نمیدهد، قصه پیش نمیرود و خط اصلی روایت معلق است و تماشاگر صرفا با شخصیتهایی آشنا میشوند که همه آنان مجنون هستند.

گنجی در این وصیت پدر محمود نهفته است و زن کهن سالی ابی پدر محمود را میشناسند که با دیدن او از روی ویلچر برخواسته و ناگهان از نظر قدرت جسمانی ریکاوری میشود و در همراهی این شخصیتها، تا پایان فیلم مخاطب از تماشای اثر رنج میبرد.
جنون ورزی و دیوانگی ویژگی همه شخصیتها است و آغاز و پایان روایت بر تماشاگر پوشیده است مخاطب هم فریب حضور حامد بهداد، الناز حبیبی و هادی کاظمی و رضا ناجی را در فیلم میخورد.
عینک قرمز را نمیتوان با هیچ عینکی تماشا کرد، چون قصهگویی در نقطه آستیگمات قرار دارد و با عینک ریزبینی نمیتوان ظرافتی را در این فیلم جستجو کرد و با عینک دوربین هم نمیتوان دلایل ساخت این اثر باسمهای و بسیار سطح پایین را درک کرد.