ماهان شبکه ایرانیان

تحلیل شرایط پذیرش توبه در قرآن کریم

به بیان دیگر، اگر کسی از عمل زشت و ناهنجار خویش، اظهار پشیمانی نننماید و یا تصمیم بر ترک گناه نداشته باشد و یا طبق فرمان حق تعالی عمل ننماید، در حقیقت نسبت به گناه خود پشیمان هم نشده است

تحلیل شرایط پذیرش توبه در قرآن کریم

به بیان دیگر، اگر کسی از عمل زشت و ناهنجار خویش، اظهار پشیمانی نننماید و یا تصمیم بر ترک گناه نداشته باشد و یا طبق فرمان حق تعالی عمل ننماید، در حقیقت نسبت به گناه خود پشیمان هم نشده است.بنابراین، نمیتوان گفت: ارکان توبه، شرایط توبه هستند، بلکه توبه هیچ شرطی ندارد و آن ارکان، لازم و ملزوم توبه میباشند. حاصل سخن اینکه، اگر کسی -هرچند گناهان او بزرگ و فراوان باشد-، به راستی از گذشتة خود پشیمان شود و پشیمانی او با ترک گناه همراه باشد، به یقین باید بداند که خداوند تبارک و تعالی گناهان او را می آمرزد و بالاتر این که، سیّئات و بدی های او را به حسنات و نیکی ها مبدّل میسازد؛ چنانچه قرآن شریف می فرماید: إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِک یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ[1] هنگامی که خداوند رحمان و رحیم، توبۀ بندۀ خویش را میپذیرد، پروندۀ سیاه و پر از گناه او را به پروندۀ درخشانی تبدیل میکند که در صفحۀ اوّل آن، ثواب توبه نمایان است و درخشندگی دارد.

حال ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر توبه هیچ شرطی ندارد، چگونه در آیاتی از قرآن کریم، شرایطی برای توبه ذکر شده است؟ مثلاً در آیات 17 و 18 سورة نساء، چهار شرط برای پذیرش توبه از سوی حق تعالی بیان شده است: إنَّمَا التَّوبَةُ عَلَی اللهِ لِلَّذین یعْمَلُون السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم یتُوبُون مِن قَریب [. . . ] وَ لَیسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذین یعْمَلُون السَّیئاتِ حَتّی إذَا حَضَرَ اَحَدَهُم الْمَوت قَال إِنّی تُبْت الآن وَ لاَ الَّذین یمُوتُون وَ هُم کفّارٌ[2]توبه نزد خداوند، تنها برای کسانی است که از روی نادانی مرتکب گناه میشوند سپس به زودی توبه میکنند. . . و توبه کسانی که گناه میکنند تا وقتی که مرگ یکی از ایشان فرا میرسد، میگوید اکنون توبه کردم، پذیرفته نیست و (نیز توبه) کسانی که در حال کفر میمیرند، پذیرفته نخواهد شد.همان گونه که در ظاهر این دو آیة شریفه ملاحظه میشود، چهار شرط برای پذیرش توبه تعیین شده است:

1) گناه از روی جهالت و به خاطر نادانی باشد (نه از روی علم و عمد).

2) توبه را تأخیر نیندازد.

3) توبه قبل از دیدن مرگ باشد.

4) توبه بعد از مرگ نباشد.

پاسخ این سؤال به طور اختصار، آن است که: آنچه در ظاهر این دو آیة شریفه ملاحظه میشود، نیازمند توضیح و تفسیر است و این دو آیة شریفه، نکات ظریف و دقیق دیگری را در بر دارد که باید تبیین گردد.در واقع، ظاهر این آیات، علاوه بر این که خلاف آیات متعدّد دیگری است، خلاف سیرة پیامبر اکرم(ص) و ائمّة هدی( در برخورد با گناهکاران نیز میباشد.افزون بر این، دین اسلام مدّعی است که بن بست در آن وجود ندارد و نپذیرفتن توبه از سوی خداوند متعال، نوعی بن بست به شمار میرود. بنابر این با توجّه به آنچه از ظاهر این دو آیة شریفه فهمیده میشود که توبة چهار گروه پذیرفته نمیگردد، باید نکات مهمّی را که در توضیح و تفسیر این دو آیة شریفه وجود دارد، بیان نماییم:

الف ) لجاجت در ارتکاب گناه

گاهی گناه در اثر طغیان یکی از غرایز است و در نتیجه، تسلّط هوی و هوس و طغیان غریزه یا صفت رذیله موجب میشود که انسان، «معرفت » خود را تقریباً از دست بدهد؛ قرآن شریف این حالت را «جهالت » نامیده است و معلوم است که توبه از این نوع گناه پذیرفته است؛ امّا اگر ارتکاب گناه در اثر عناد و لجاج و از روی طغیان گری و انکار و دشمنی با حق و حقیقت باشد، طبیعی است که چنین گناهی، زمینه ساز عدم آمرزش الهی میشود. گناهی که از روی لجاجت و دشمنی با حق تعالی انجام میپذیرد، حکایت از کفر میکند و کسی که با خداوند لجاجت ورزد و در مقابل حق ایستادگی کند، موفّق به توبه نخواهد شد؛ زیرا وقتی حالت عناد و لجاج در وجود کسی مسلّط شود، مانع از آن است که از کردة خود پشیمان گردد و مسلّماً بدون پشیمانی، توبه محقّق نخواهد شد.بنابراین، این که قرآن شریف«جهالت » را در توبه، شرط فرموده است، حکایت از یک نکتة مهمِّ اخلاقی دارد و آن، این است که: اگر گناه و نافرمانی از سر عناد و لجاج صورت گرفت، توبه از آن ممکن نیست و در حقیقت، چنین انسان گناه کاری توبه نمیکند که توبة او پذیرفته شود.

ب ) تسویف در توبه

گاهی،«تَسویف »در توبه، یعنی به آینده واگذار کردن و بیاعتنایی به گناه و فراموشی آن، جای پشیمانی را در وجود انسان میگیرد و مانع از پدید آمدن حالت توبه میشود. در چنین وضعی معلوم است که این انسان، خود را گناه کار نمیداند تا توبه کند. پس اینکه قرآن شریف «فوریت » و «عدم تأخیر» را در توبه شرط دانسته، باز هم حاوی یک نکتة بااهمیت اخلاقی است و آن این که: بیاعتنایی به گناه، موجب عادت انسان به گناه میشود و در اثر عادت، اُبهّت گناه از دل میرود و در نتیجه گناه از ضمیر آگاه انسان به ضمیر ناآگاه وی منتقل شده و موجب میگردد تا انسان، خود را گناهکار نداند و در این صورت طبیعی است که توبه هم نمیکند.

این موضوع با ذکر یک مثال، قدری روشن تر میگردد:زنا، یک ناهنجاری اخلاقی بزرگ و گناه کبیره ای است که اثرات سوئی برای فرد و اجتماع دارد و نزد مردم، به خصوص متدینان، بسیار قبیح شمرده میشود. تا جایی که اگر یک زن عفیف، در اثر فریب شیطان، یا اجبار، یا هر علّت دیگری مورد تجاوز قرار گیرد، هشدارهای وجدان اخلاقی به او امان نمیدهد و حتّی ممکن است در اثر ملامت نفس لوّامه و عذاب وجدان، کارهای خطرناکی نیز انجام دهد و زندگی خود و اطرافیان را نابود کند. خجالت زدگی و شرمندگی، سراسر وجود او را فرا میگیرد و یک پارچه پشیمان میشود. امّا بسیار اتّفاق میافتد که همین خانم عفیف، به راحتی غیبت میکند و آبروی دیگران را میریزد و آن چنان نسبت به گناه خود بیتفاوت است که گویا هیچ گناهی مرتکب نشده است؛ در حالیکه ناهنجاری اخلاقی غیبت و کبیره بودن گناه آن نیز، امری کاملاً روشن و آشکار است. تکرار گناه غیبت، آن گناه را برای گنهکار، به صورت عادت درآورده و هشدارهای وجدان اخلاقی او را خاموش کرده است، از این رو ممکن است در شبانه روز، مکرّراً غیبت کند و دچار عذاب وجدان هم نشود؛ در حالیکه در فرهنگ دینی، اثر سوء غیبت، از اثر سوء زنا، بدتر شمرده شده است: «إِیاکمْ وَ الْغِیبَةَ، الْغِیبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا»[3]بپرهیزید از غیبت، زیرا غیبت از زنا بدتر است.

به بیان دیگر، غیبت های متعدّد، قبح گناه و زشتی آن را از دل و یاد او برده است و حالتی برای او پدید آورده که گناه خود را گناه نمیداند و یا چندان مهم نمیشمارد. چنین حالتی بسیار خطرناک است و انسان را در سراشیبی گناه و معصیت می اندازد. وقتی گناه، برای انسان عادت شود و گناه را تکرار نموده و بدان اصرار ورزد، مانند اتومبیل ترمز بریده ای می گردد که با سرعت، به اعماق درّه در حال سقوط است و هیچ عاملی نمی تواند مانع حرکت آن شود، یا لااقل از سرعت آن بکاهد. بدتر و خطرناک تر از این حالت، هنگامی است که آدمی، گناه و معصیت خود را توجیه کرده و قبح و زشتی گناه را نبیند.

اگر چنین شد، نفس لوّامه به نفس مُحَسّنه تبدیل می شود و به جای ملامت گناهکار از ارتکاب گناه، او را یه انجام آن تشویق می کند و معصیت و اعمال ناپسند را در نظر وی نیکو جلوه می دهد. چنانکه قرآن کریم می فرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالا، الَّذینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعا[4] بگو: آیا شما را از زیان کارترین مردم آگاه گردانم؟ آنان کسانی اند که کوشش شان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می پندارند که کار خوب انجام می دهند. بسیار واضح است که چنین انسانی به فکر توبه هم نمی افتد؛ زیرا تصوّر می کند اعمال و رفتارش، بهترین نوع اعمال است و از این رو، عنصری به نام پشیمانی در وجود او هیچ جایگاهی نخواهد داشت.

امام صادق (ع) در این زمینه، در یک بیان تحلیلی با ذکر یک تشبیه معقول به محسوس، میفرمایند: اگر کسی یک گناه مرتکب شود، یک نقطه سیاه در دل او پدیدار میشود. حال اگر توبه کند، آن سیاهی بر طرف میشود. ولی اگر توبه نکند و گناه دیگری انجام دهد، سیاهی دل او دو چندان میشود و به همین صورت ادامه پیدا میکند، تا سراسر دل او سیاه شود. و به این ترتیب، گناهِ روی گناه، دل انسان را سیاه میکند و میمیراند:«إِذَا أَذْنَبَ الْعَبْدُ کانَ نُقْطَةً سَوْدَاءَ عَلَی قَلْبِهِ فَإِنْ هُوَ تَابَ وَ أَقْلَعَ وَ اسْتَغْفَرَ صَفَا قَلْبُهُ مِنْهَا وَ إِنْ هُوَ لَمْ یتُبْ وَ لَمْ یسْتَغْفِرْ کانَ الذَّنْبُ عَلَی الذَّنْبِ وَ السَّوَادُ عَلَی السَّوَادِ حَتَّی یغْمُرَ الْقَلْبَ فَیمُوتَ بِکثْرَةِ غِطَاءِ الذُّنُوبِ عَلَیه»[5]

هنگامی که بنده گناه کند، نقطة سیاهی بر قلب او پیدا می شود، پس اگر توبه کرد و از گناه باز ایستاد و از خدا طلب آمرزش نمود، قلب او از آن نقطة سیاه صفا پیدا می کند. و اگر توبه نکرد و استغفار ننمود، گناه بر گناه واقع می گردد و سیاهی بر سیاهی می نشیند، تا اینکه قلب او را می پوشاند. پس قلب او در اثر زیادی گناه می میرد و پردة گناه آن را فرا می گیرد. پر واضح است که وقتی دل کسی سیاه شد، صاحب آن دل، هرگز رستگار نمیگردد. قرآن کریم در این باره میفرماید: کلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یکسِبُونَ[6] چنین نیست که آن ها می پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دل هایشان نشسته است.

مهم تر آن که وقتی سیاهی و تاریکی، در اثر گناهِ روی گناه، دل انسان را فرا گرفت، نه تنها توبه نمیکند، بلکه به استهزاء آیات الهی نیز میپردازد: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ[7]سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند.

چنین کسی نسبت به همه چیز و همه کس، معترض است و به هیچ روی زیر بار پذیرش حرف حق نمیرود؛ از این رو نه تنها به احکام اسلامی عمل نمیکند، بلکه دستورات دینی را مسخره مینماید. ابتدا در برخی از احکام شرعی و ظواهر دینی، تشکیک می کند و به جای آنکه با پرسش از اهل فن، شبهة خود را برطرف کند، به نفی آن احکام دینی میپردازد و سپس به تدریج مجموعة احکام شرعی و رسالة عملیة مراجع تقلید را کتابی محدود کننده و مجموعه ای غیر قابل اعتماد میخواند و کم کم نسبت به اهل بیت علیهم السلام و پیامبر اکرم(ص) و خداوند تبارک و تعالی نیز بدبین شده و بدین ترتیب دین خود را از دست میدهد.

باید توجّه داشته باشیم که شیطان در برخورد با انسان و بریا فریب او، همیشه از کم شروع میکند، ولی به کم قانع نیست؛ از این رو خصوصاً به جوانان عزیز توصیه میشود که مواظب باشند با تسویف و تأخیر انداختن در توبه، به شیطان فریبکار، میدان عمل ندهند.بنابر این، منظور قرآن کریم از شرط دوّم توبه (به تأخیر نیانداختن آن)، این است که اگر کسی توبه را به تأخیر بیندازد، گرفتار گناهِ روی گناه می شود و پس از آن، گناه خود را توجیه کرده و اصلاً توبه نمی کند که توبة او پذیرفته شود. در این مجال، تذکّر و توصیة همیشگی را تکرار کنیم که: «مراقب باشید گناه نکنید و اگر گناهی مرتکب شدید، فوراً توبه نمایید و اجازه ندهید گناه شما تکرار شود که گرفتار عادت به گناه و پس از آن توجیه گناه می شوید و این امر، بدبختی فراوانی به همراه خواهد داشت. »

ج ) توبة هنگام مرگ

گاه انسان پس از ارتکاب گناه، به دلیل برخورداری از ایمان، پشیمان میشود و از روی ایمان به خداوند و دستورات او، خجالت زده شده و از خدای متعال عذرخواهی میکند. ولی گاه پشیمان میشود، امّا نه در اثر ایمان، بلکه به دلیل کیفری که در مقابل خود میبیند؛ نظیر مجرمی که چوبة دار را در مقابل خود میبیند و از کردة خود پشیمان میشود، امّا ندامت او، از ترس کیفر است، نه به دلیل آن که عمل خود را زشت و ناپسند می داند! به تعبیر قرآن شریف، چنین کسی اگر رها شود، باز همان است که قبلاًبود: حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکتُ کلاَّ إِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یبْعَثُون[8]

تا آن گاه که مرگ یکی از آنان فرا رسد، میگوید: پروردگارا، مرا بازگردانید، شاید عمل صالحی در آنچه وانهاده ام، انجام دهم. چنین نیست، آن سخنی است که او گویندة آن است، و پیش روی آنان برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند. بنابراین اگر قرآن شریف در توبه، شرط فرموده است که قبل از مرگ باشد و نه به هنگام دیدن مرگ، مانند دو شرط پیشین، حاکی از یک نکتة مهمِّ اخلاقی است و آن این که: غالباً پشیمانی در هنگام فرا رسیدن مرگ، توبة از روی ایمان نیست، بلکه به دلیل ترس و اضطراب و ناراحتی از کیفر گناه است و اگر آن کیفر در کار نبود، آن شخص هم از کردة خود پشیمان نبود.امّا اگر در همان موقعیت و حتّی هنگام دیدن آثار مرگ هم کسی واقعاً پشیمان شده و از زشتی و ناهنجاری عمل خود در محضر پروردگار متعال شرمنده گردد و به بیان دیگر توبة او حقیقی و برخاسته از معرفت و ایمان باشد، بی شکّ خداوند سبحان توبة او را میپذیرد.

نقل میکنند که در زمان حضرت موسی(ع)، جوانی لاابالی در شهر زندگی میکرد. او یکی از اراذل و اوباش بود و به هیچ وجه هدایت نمیشد؛ تا این که او را از شهر بیرون کردند. پس از مدّتی به شدّت بیمار شد و تا دم مرگ پیش رفت. در آن هنگام از کردار خود پشیمان شد و در اعمال خود نظر افکند و دریافت که چه پروندة شومی دارد و امیدی برای نجات ندارد. و از این رو با حالت پشیمانی در مقابل خداوند تعالی، از اعماق دل و جان خویش آهی کشید و به جانب آسمان نگریست و در محضر خدای تعالی، اظهار ندامت و شرمندگی کرد و گفت:«یا من له الدنیا و الآخرة، ارحم من لیس له الدنیا و الآخرة»؛ این جملات را تکرار کرد و با یک تلاطم درونی و با خجالت زدگی در مقابل پروردگار از دنیا رفت.

به حضرت موسی(ع)خطاب شد: یکی از اولیای من در فلان مکان از دنیا رفته است؛ برو او را تجهیز کن و دفن نما. حضرت موسی(ع)با مردم به آن مکان رفتند و دیدند همان جوان است! حضرت موسی(ع)جریان را از خداوند سؤال کرد. خداوند فرمود: هنگام مرگ، با جدیت توبه کرد و گفت:«یا مَن لَهُ الدُّنیا وَ الآخِرَة، إرحَم مَن لَیسَ لَهُ الدُّنیا وَ الآخِرَة»؛ پس گناهان او آمرزیده شد و از دوستان خداوند گردید.بنابراین، توبة هنگام مرگ نیز اگر حقیقی باشد، مورد پذیرش حق تعالی واقع میشود؛ زیرا معنا ندارد خداوند تعالی ندامت قلبی و پشیمانی واقعی از کسی ببیند و او را نیامرزد.

مثال مهم تر و معتبرتر برای پذیرش توبة هنگام مرگ که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است، داستان قوم حضرت یونس (ع)است:إِلاَّ قَوْمَ یونُسَ لَمَّا آمَنُوا کشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ[9]مگر قوم یونس نبود که چون ایمان آوردند، عذاب خفّت بار و رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برداشتیم و آنها را تا دم مرگ، زندگی رفاهی دادیم.

آن قوم، به ندای توحیدی پیامبر خویش پاسخ ندادند و به قدری ظلم و بدی کردند که مستحقّ عذاب شدند. حضرت یونس (ع)به آنان هشدار داد که اگر توبه نکنند و ایمان نیاورند، عذاب خداوند بر آنان فرود خواهد آمد. آنان که حضرت یونس (ع)را صادق میدانستند، با یکدیگر گفتند: اگر یونس شهر را ترک کرد، بدانید که عذاب خواهد آمد. نیمه های شب بود که حضرت یونس (ع)از میان آن مردم رفت و بامداد آن شب، عذاب الهی به سراغ آنان آمد. هنگامی که مردم، فرود عذاب را آشکارا دیدند و به نابودی خویش یقین کردند، به سراغ پیامبرشان آمدند، ولی او را نیافتند. با مطّلع شدن از خروج حضرت یونس (ع)از شهر و مشاهدة آثار عذاب، به مرگ و نابودی همراه با ذلّت خود اطمینان پیدا کردند، از این رو مستأصل و بیچاره شدند.

در برخی روایات آمده است که به توصیة یکی از علمای قوم، همگی به همراه همة موجودات زنده و دام های خویش شهر را ترک نمودند و در دشت و صحرا به تضرّع و زاری به بارگاه خداوند متعال پرداختند. در حقیقت آنان به واقع پشیمان شدند و ضمن اظهار ندامت از کفر و بیداد خویش، خالصانه به خداوند متعال ایمان آوردند. حتّی به جهت تحریک عواطف، میان مادران و کودکان و نیز بین دام ها و بچه های آن ها جدایی افکندند. بیابان از صدای گریه و ضجّه و شیون مادران و صدای حیوانات، آکنده شد و آن گناه کاران و با گریه و زاری و چشمان اشکبار، رو به درگاه خداوند متعال آوردند و توبه کردند. خداوند رئوف و مهربان نیز آنان را مورد رحمت خویش قرار داد و از عذاب حتمی آن قوم، منصرف شد.[10]

توبة حقیقی و ندامت قلبی قوم حضرت یونس (ع)، موجب آمرزش آنان شد، و این در حالی بود که آنان به تصریح قرآن کریم، آثار مرگ و عذاب را آشکارا دیده بودند. بنابراین قاطعانه میتوان گفت: اگر توبة هنگام مرگ و پس از مشاهدة آثار مرگ هم، حقیقی باشد، خداوند متعال حتماً آن را میپذیرد. ولی از آنجا که خداوند متعال عالم به احوال بندگان خویش است، توبه ای که از روی حقّه بازی و نیرنگ و فریب سرچشمه گرفته باشد را نمیپذیرد؛ چنین انسانی به جای آنکه بتواند خداوند عالمِ قادر را فریب دهد، خود را فریفته است.

بنابر این، صداقت و اخلاص، در پذیرش توبه تأثیر به سزائی دارد. اساساً راستی و صداقت، در همة زمینه ها، حلاّل مشکلات و رافع گرفتاریهاست. از این رو به همگان توصیه میشود که در زندگی صادق باشند؛ زیرا نجات انسان، در گرو صداقت است و از این رو در روایات آمده است:«النّجاة مَعَ الصِّدْق»[11]نجات همراه با راستگویی است.انسانی که در مدّت عمر، حیله گری و حقّه بازی کرده و زندگی خود را با دروغ و نیرنگ سپری کرده است، هنگام مرگ نیز قصد مکّاری با خداوند متعال را دارد:إِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها؛ غافل از آن که خداوند سبحان مکر او را به خودش بر میگرداند:وَ لا یحیقُ الْمَکرُ السَّیئُ إِلاَّ بِأَهْلِه[12]و مکر بد، جز سازندة آن را فرا نمیگیرد.صفا، صمیمیت و صداقت، زندگی افراد را زیبا و شیرین می کند و آخرتِ آباد و خوبی را برای آدمی فراهم میآورد. هم چنان که نفاق، دوروئی و نیرنگ، دنیا و آخرت انسان را آغشته به شقاوت و بدبختی میسازد و توفیق توبه و بازگشت را از وی سلب مینماید.

د) توبة پس از مرگ

چنان که گفتیم در آیات شریفة 17 و 18 سورة نساء، شرط «بعد از مرگ نبودن»توبه نیز ذکر شده است. در این خصوص نیز باید به طور کلّی بگوییم که کافران و مشرکان، زمینه برای عفو و مغفرت و شفاعت و نجات ندارند:إِن اللهَ لایغْفرُ اَن یشْرَک بِهِ وَ یغْفرُ مادُون ذلک لِمَن یشاءُ[13] بی تردید خداوند این را که برای او شریک قرار داده شود نمی آمرزد و غیر آن را برای هر کس که بخواهد، می آمرزد.

بنابراین در روز قیامت گرچه عفو و مغفرت، زمینه ساز برای نجات است، ولی برای مؤمن نه برای کافر؛ زیرا کافر زمینه ای برای نجات ندارد: إنَّکم وَ مَا تَعْبُدُون مِن دُونِ الله حَصَب جَهَنَّم[14] همانا شما و آنچه به جای خدا می پرستید، هیزم جهنّمید. جالب آن که همان کافران و جهنّمیان، هنگامی که آتش جهنّم را درک میکنند، ملکة دروغ گویی و حقّه بازی آنان بروز و ظهور مییابد و نظیر وقتی که در بن بست های دنیوی دغل بازی میکردند، در سرای آخرت نیز مکّارانه التماس میکنند و فرصت مجدّد میطلبند: رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ[15]پروردگارا! ما را از این(دوزخ) بیرون آر، اگر بار دیگر تکرار کردیم، قطعاً ستمگریم (و مستحقّ عذاب)!در این جا نیز نظیر هنگام مرگ، پروردگار عالم با علم به احوال آنان، نه تنها درخواست و تقاضای مطرح شده را اجابت نمی کند، بلکه پاسخی به آنان میدهد و واژه ای را برای آن به کار میگیرد که در زبان عربی، در پاسخ به سر و صدای بیجای سگان، به کار گرفته میشود.[16] قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکلِّمُونِ[17]می گوید: «دور شوید در دوزخ، و با من سخن مگویید. »

در واقع خداوند متعال، با این سخنان، بر خفّت و خواری آنان میافزاید و این بدان جهت است که توبة این افراد حقیقی نبوده و در واقع حقّه بازی میکنند. چنان که در آیة دیگری میفرماید:وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ[18]و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند بازمی گردند؛ آنها دروغ گویانند.بنابر این، دلیل اصلی عدم پذیرش توبة پس از مرگ، صادقانه نبودن آن پشیمانی است. خداوند متعال در ادامة آیاتی که بیان شد، و پس از ارائة پاسخی قاطع مبنی بر عدم اجابت تقاضای جهنّمیان، عدم حقّانیت کافران را به خودشان میفهماند و نحوة توبة صحیح را به آنها نشان میدهد:إِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِنْ عِبادی یقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیرُ الرَّاحِمینَ[19] (فراموش کرده اید) گروهی از بندگانم می گفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم؛ ما را ببخش و بر ما رحم کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی!

پروردگار متعال به جهنّمیان میفهماند که اگر شما نیز در دنیا مانند بندگان صالح و نیکوکار، توبه میکردید و در توبة خود صداقت داشتید، اکنون اهل نجات بودید؛ امّا شما به جای همراهی با حق و عدالت و پذیرش آیات روشن و روشن گر، پیامبران و دعوت آنان را به استهزاء و تمسخر گرفتید: فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیا حَتَّی أَنْسَوْکمْ ذِکری وَ کنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکونَ[20]امّا شما آنها را به باد مسخره گرفتید تا شما را از یاد من غافل کردند؛ و شما به آنان می خندیدید.واضح است که چنین افرادی در قیامت، زمینة نجات ندارند؛ همان گونه که در دنیا زمینة هدایت نداشتند.

در مورد کفّار و مشرکین نیز باید گفت: اگر واقعاً پشیمان شوند و دست از عقیده و کردار زشت خود بردارند، بخشیده میشوند. چنان که برخی از کفّار و مشرکین صدر اسلام که علاوه بر کفر و شرک، ظلم فراوانی نسبت به پیامبر اکرم$ و مسلمانان روا داشته بودند، پس از توبه بخشیده شدند. بنابراین، مهم آن است که انسان به حالت توبه که حالت نورانی و مقدّسی است، دست یابد. حتّی اگر در آخرت هم این حالت برای آدمی  اعمّ از گناه کار یا کافر یا مشرک  پدید آید، خداوند تبارک و تعالی توبة او را میپذیرد. ولی نکته در این جاست که برخی در اثر لجاجت و عناد خود، در سرای آخرت به چنین حالتی دست نمییابند. به قول قرآن کریم، گویا برخی انسان ها برای جهنّم خلق شده اند:وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها أُولئِک کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ[21]

به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلهایی دارند که با آن نمی فهمند؛ و چشمانی که با آن نمی بینند؛ و گوش هایی که با آن نمی شنوند؛ آن ها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراه تر! اینان همان غافلانند.

چنین افرادی در قیامت نیز با خداوند به لجاجت میپردازند و قصد فریب آن ذات مقدّس را دارند، غافل از آنکه خداوند سبحان آنان را رسوا میکند:یوْمَ یبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیحْلِفُونَ لَهُ کما یحْلِفُونَ لَکمْ وَ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلی شَی ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ[22]روزی که خداوند همه آنها را برمی انگیزد، همان گونه که برای شما سوگند یاد می کردند، برای او سوگند یاد می کنند و گمان می کنند بر پایه چیزی هستند، آگاه باش که آنها همان دروغگویانند. حتّی نقل شده است که در قیامت، گاهی پیامبر اکرم$ وارد جهنّم میشوند تا اگر کسی از اهل جهنّم قابلیت رفتن به بهشت را پیدا نموده است، او را مورد شفاعت خویش قرار دهند و از جهنّم خارج سازند. ولی بعضی از جهنّمیان لجوج، هنگامی که نسیم رحمت حضور پیامبر گرامی$ را درک میکنند، به جایگاه دوزخی خود میروند و آنجا مخفی می شوند تا آن نبی مکرم$ را نبینند.وقتی عناد و لجاجت بر کسی حکم فرما شود، چنین میشود که وساطت و شفاعت پیامبران الهی را نیز برای نجات خود نمیپذیرد.

نقل شده است که روزی حضرت عیسی(ع) تصمیم گرفت که بین خداوند متعال و شیطان رجیم، آشتی برقرار کند. به خداوند گفت: خدایا، شیطان مرتکب خطای بزرگی شد که به آدم سجده نکرد، ولی او سابقة طولانی در عبادت تو دارد. از این رو تقاضا دارم او را ببخشی و از گناه او در گذری! پروردگار عالم به حضرت عیسی(ع) خطاب فرمود که اگر شیطان به اشتباه خود اقرار نماید و توبه و طلب بخشش کند، او را میبخشم. حضرت عیسی(ع) بسیار خوشحال شد و با دل پاکی که داشت، به نزد ابلیس آمده و با خرسندی، به او بشارت رحمت و مغفرت الهی را داد و گفت: اگر توبه کنی، خداوند سبحان تو را میبخشد و از آنچه بین تو و او گذشته است، میگذرد. شیطان، به جای استفاده از این فرصت رحمانی، عصبانی و خشمگین شد و با اعتراض از وساطت حضرت عیسی(ع) گفت: تو چه کاره بودی که این واسطه گری را انجام دادی و قصد آشتی دادن بین من و خدا را داشتی؟ خدا باید از من عذرخواهی کند که مرا از درگاه خود رانده است و تا وقتی عذرخواهی نکند، من تن به این آشتی نمیدهم!

اعوذ بالله من النّفس اذا طغی: پناه به خدا از نفس هنگامی که طغیان میکند و سرکش میشود. این همه گستاخی و سرکشی به خاطر این است که خودخواهی و تکبّر در قلب شیطان ریشه دوانیده و دیگر جایی برای ورود فضائل اخلاقی باقی نگذاشته است.انسان نیز اگر نفس خود را مهار نکند و به آن اجازة سرکشی دهد، نفس با طغیان گری او را بدبخت و بیچاره مینماید. اگر کسی در دنیا نتواند رذائل اخلاقی را ریشه کن یا لااقل سرکوب کند، در آخرت نیز به همان رذائل و صفات ناپسند اخلاقی مبتلا خواهد بود: وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبیلا[23] امّا کسی که در این جهان(از دیدن چهرة حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراه تر است.

به عبارت رساتر، اگر کسی در دنیا لجوج باشد و زیر بار پذیرش حرف حق نرود، در آخرت نیز با آنکه مغفرت الهی را میبیند و دلسوزی و مهربانی پیامبر رحمت را برای نجات او از جهنّم درک میکند، باز هم لجاجت میکند و عناد میورزد و عمداً خود را از عفو و مغفرت پروردگار متعال محروم میسازد. به بیان دیگر براساس قاعدۀ لطف، هرکس به واسطۀ توبۀ واقعی در معرض نسیم رحمت الهی واقع شود، از رحمت حق تعالی بهرة کافی خواهد برد، حتّی اگر در جهنّم باشد و گرچه کافر باشد. ولی کافر نمیتواند خود را در معرض این نسیم قرار دهد تا از آن بهره ببرد.

این که گفته میشود: جهنّم از الطاف خفیة خداوند متعال است، برای آن است که در جهنّم، کدورت های وجود انسان رفع میشود و هویت حیوانی و شیطانی او که در اثر اعمال زشت و ناهنجار پیدا شده است، به هویت انسانی تبدیل میشود. وقتی هویت های شیطانی رفع شد و فطرت انسانی هویدا گردید و بروز و ظهور پیدا کرد، خواه ناخواه، آتش جهنّم نابود میشود؛ زیرا آتش جهنّم و عذاب های گوناگون آن، اعمال خود اهل جهنّم است: ذلِک بِما قَدَّمَتْ أَیدیکمْ[24]این (عذاب) به خاطر کارهایی است که به دست خود از پیش فرستادید.و در نهایت، انسان جهنّمی که به جهنّم وارد شده، مورد عفو و شفاعت واقع خواهند شد. خلود در آتش و ماندن جاودان در جهنّم، برای شیعه، معنا ندارد و بالأخره همة شیعیان به بهشت وارد میشوند، حتّی اگر به واسطة اعمال خود مدّت زیادی را در جهنّم سپری کرده باشند که عرفآً در مورد آنان گفته میشود «مُخلَّد» در جهنّم هستند.

از آنچه بیان شد، این نتیجه حاصل می شود که توبه، یعنی حالت پشیمانی و تلاطم درونی که هیچ شرطی ندارد و اگر در قرآن کریم، شرایطی برای توبه بیان شده است، حاوی یک سلسله نکات مهمِّ اخلاقی میباشد. از جمله این که: انسان گنه کار، در اثر عادت به گناه، موفّق به توبة از گناه نمیشود و یا در برخی از موارد، خود را گناه کار نمیشمارد که پشیمان شده و توبه کند و در مواردی نیز پشیمانی واقعی برای گناه کار رخ نمیدهد و ندامت او در اثر کیفری است که در مقابل راه خود مشاهده میکند و چنان چه رها شود، مجدّداً مرتکب همان گناهان خواهد شد و به دروغ، اظهار پشیمانی و ندامت میکند؛ بنابراین، توبه هیچ شرطی ندارد و صِرف پشیمانی حقیقی، تحقّق مییابد.

پی نوشت

[1] فرقان / 70؛ ر. ک: طه / 82، فرقان / 71، قصص / 67

[2] نساء / 18  17

[3] الخصال، ج 1، ص 62

[4] کهف / 104-103

[5] إرشاد القلوب إلی الصواب، ج 1، ص 46

[6] مطففین / 14

[7] روم / 10

[8] مؤمنون / 100  99

[9] یونس / 98

[10] تفسیر القمی، ج 1، ص 317

[11] غرر الحکم، ص 218

[12] فاطر / 43

[13] نساء / 48

[14] انبیاء / 98

[15] مؤمنون / 107

[16] لسان العرب، ج 1، ص 65

[17] مؤمنون / 108

[18] انعام / 28

[19] مؤمنون / 109

[20] مؤمنون / 110

[21] اعراف / 179

[22] مجادله / 18

[23] اسراء / 72

[24] آل عمران / 182

 

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان