اکثر افرادی که در شبکه های اجتماعی فعالیت دارند به دنبال اشعار ناب در مورد موضوعات مختلف هستند که یکی از موضوعات ناب فصل بهار است بنابراین، اگر شما نیز به دنبال شعر درباره فصل بهار هستید به شما دوستان عزیز پیشنهاد می کنیم تا پایان مطلب همراه ما باشید.
مجموعه ای از متن درباره فصل بهار
فصل بهار یکی از فصل های زیبا می باشد که در مورد این فصل متن و اشعار نابی گفته شده است به همین خاطر، در ادامه مطلب مجموعه ای از شعر درباره فصل بهار را گردآوری کرده ایم و در اختیار شما عزیزان قرار داده ایم تا بتوانید از بین آن ها اشعار نابی را انتخاب کنید.
اشعار در مورد فصل بهار با مقاهیم ناب
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
حافظ
******
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
…
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
حافظ
******
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
مولانا
******
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم
سعدی
******
وقتِ آنست که مردم رَهِ صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین شد
سعدی
******
درون خانه خزان و بهار یکرنگ است
ز خویش خیمه برون زن، بهار را دریاب
صائب تبریزی
******
شبنم در این بهار، دلیلِ نشاط نیست
صبحی ست کز وداعِ چمن گریه میکند
بیدل دهلوی
******
با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز
سنایی
******
اشعار ناب در مورد فضل بهار
ور ز دیده آب بارد بر رخ من گو ببار
نوبهاران آب باران باغ را زیبا کند
منوچهری
******
نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز
می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز
منوچهری
******
صد فصلِ بهار آید و بیرون ننهم گام
ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم
وحشی بافقی
******
این سان که با هوای تو در خویش رفتهام
گویی بهار در نفسِ مهربانِ توست
حسین منزوی
******
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
قیصر امینپور
******
ای بهارِ مهربان! در مسیرِ کاروان
گل بپاش و گل بپاش، گل بکار و گل بکار
علیرضا قزوه
******
دراین هوایِ بهاری، شدم دوباره هوایی
بهار میرسد، اما… بهارِ من! تو کجایی؟!
قاسم صرافان
******
بهار گوشه قلب تمام آدمهاست
همان نفس که پُری از هوای کسی
معصومه صابر
******
چیزی از این بهار در آغوشِ من کم است
تو نیستی و یکسره اُردی جهنم است…
فاطمه شمس
******
بوی مطبوعِ گل و منظرهای رو به بهار
پنجره پشت ِ خودش یک من و تو کم دارد
علیرضا صادقی
******
نهال بودم و در حسرتِ بهار! ولی
درخت میشوم و شوق برگ و بارم نیست
فاضل نظری
******
چنان که یخ زده تقویمها اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار، کافی نیست
فاضل نظری
******
خانه از بوی بهار و پَر ِ پروانه پُر است
به گمانم گره از روسریات وا کردی
محمدرضا وحیدزاده
******
چرا تو جلوه سازِ این بهار من نمیشوی؟
چه بوده این گناهِ من که یار من نمیشوی؟
حسین معینی کرمانشاهی
******
بهار گلدان ِ پشت ِ پنجره را سبز کرده است
بی تو بهار آن طرف شیشه مانده است
احسان پرسا
******
در باد کمی پیرهنت را بتکان
من مطمئنم بهار میریزد از آن
هادی محمدزاده
*******
اشعار در مورد فصل بهار
یک رباعی بهاری
با پیرهن گل انار آمده است
با مخمل سبز سبزهزار آمده است
برخیز هوای نم نم نوروزی ست
وا کن در خانه را بهار آمده است
شهراد میدری
******
بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخههای شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمهها و دشتها
خوش به حال دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچههای نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشی به کام
باده رنگین نمینوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکویی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
فریدون مشیری
******
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است…
باز کن پنجرهها را
و بهاران را
باور کن!
فریدون مشیری
******
شکوهها را بنه، خیز و بنگر
که چگونه زمستان سر آمد
جنگل و کوه در رستخیز است
عالم از تیره رویی در آمد
چهره بگشاد و چون برق خندید
توده برف از هم شکافید
قله کوه شد یکسر ابلق
مرد چوپان در آمد ز دخمه
خنده زد شادمان و موفق
که دگر وقت سبزه چرانی است
عاشقا! خیز کآمد بهاران
چشمه کوچک از کوه جوشید
گل به صحرا در آمد چو آتش
رود تیره چو توفان خروشید
دشت از گل شده هفت رنگه
آن پرنده پی لانه سازی
بر سر شاخهها میسراید
خار و خاشاک دارد به منقار
شاخه سبز هر لحظه زاید
بچگانی همه خرد و زیبا
عاشق: در سریها به راه ورازون
گرگ، دزدیده سر مینماید
افسانه: عاشق! اینها چه حرفی است؟ کنون
گرگ کهاو دیری آنجا نپاید
از بهار است آنگونه رقصان
آفتاب طلایی بتابید
بر سر ژاله صبحگاهی
ژالهها دانه دانه درخشند
همچو الماس و در آب، ماهی
بر سر موجها زد معلق
تو هم ای بینوا! شاد بخرام
که ز هر سو نشاط بهار است
که به هر جا زمانه به رقص است
تا به کی دیدهات اشکبار است؟
بوسهای زن که دوران رونده است
دور گردان گذشته ز خاطر
روی دامان این کوه، بنگر
برههای سفید و سیه را
نغمه زنگها را، که یکسر
چون دل عاشق، آوازه خوان اند
بر سر سبزه بیشل اینک
نازنینی است خندان نشسته
از همه رنگ، گلهای کوچک
گرد آورده و دسته بسته
تا کند هدیه عشقبازان…
نیما یوشیج
*******
در پایان به شما دوستان عزیز پیشنها می کنیم در صورت تمایل با کلیک بر روی متن زیبا درباره زمستان و شعر درباره فصل پاییز می توانید جملات نابی را مطالعه کنید و در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده کنید.