ماهان شبکه ایرانیان

چرایی فاصله با حاشیه خلیج فارس

چرایی فاصله با حاشیه خلیج فارس

علی کرطلایی* درگذشته‌های نه چندان دور، وقتی صحبت از کشورهای حاشیه خلیج فارس می‌شد ذهن ما به سمت صحراهای سوزان، بادهای گرم و بادیه‌نشینانی سوار بر شتر می‌رفت. آن زمان‌ها ایران با تاریخ غنی و منابع طبیعی فراوان همچون نگینی در منطقه می‌درخشید و بسیاری باور داشتند که مسیر توسعه برای ما هموار است.

امروز اما تصویر کاملا متفاوت است. همان کشورهایی که زمانی نماینده زندگی سنتی و محدود بودند اکنون گوی سبقت را ربوده و به ‌هاب‌‌های مهم سرمایه‌گذاری در منطقه تبدیل شده‌اند. اگر همان سوال گذشته را دوباره مطرح کنیم، پاسخ امروزی بسیار متفاوت است. این کشورها اکنون با آسمان‌خراش‌های بلند، مراکز تفریحی و رفاهی مدرن، زیرساخت‌های پیشرفته و خودروهایی با آخرین فناوری روز تداعی می‌شوند. 

تغییرات قابل‌توجهی که نشان می‌دهد آنها نه‌تنها از لحاظ اقتصادی، بلکه از نظر شهری، فناوری و جذب سرمایه نیز توانسته‌اند مسیر توسعه را شتاب دهند.

اما چه شد؟ شاید این پرسشی باشد که هر از چندگاهی لازم است از خود بپرسیم. در دهه 40 شمسی، سیاست‌های توسعه صنعتی ایران باعث شد کشور با تورم تک‌رقمی و رشد اقتصادی دورقمی روبه‌رو شود. اگر آن سیاست‌ها ادامه پیدا می‌کرد شاید امروز ایران نه تنها با کشورهای حاشیه خلیج فارس، بلکه با کشورهای توسعه‌یافته دنیا در حال رقابت بود.

در این زمینه پیش‌تر و به‌صورت مفصل در یادداشتی با عنوان «چاه فقر» در نشریه تجارت فردا به بررسی این موضوع پرداخته‌ام؛ از نقش نفت در گروگان گرفتن اقتصاد ایران تا فرصت‌های ازدست‌رفته توسعه صنعتی و اقتصادی، واقعیت این است که صرف یادآوری گذشته پرافتخار، برای بازپس‌گیری جایگاه ایران کافی نیست. تنها با پذیرش واقعیت‌‌های امروز، اصلاحات ساختاری و راهبردی و ایجاد محیطی امن و جذاب برای سرمایه‌گذاری می‌توان فاصله با رقبا را کاهش داد و به مسیر توسعه بازگشت.

تحول چشم‌گیر کشورهای حاشیه خلیج فارس در دهه ‌های اخیر تصادفی یا حاصل یک دوره کوتاه موفقیت نیست، بلکه محصول مجموعه‌ای از تصمیمات آگاهانه و هماهنگ بوده است. کشورهایی نظیر امارات، قطر و عربستان از سال‌ها پیش فهمیدند که منابع طبیعی هرچند ارزشمند باشند اما نمی‌توانند زیربنای یک اقتصاد پایدار و رو به رشد باشند.

نخستین پایه این تحول، ثبات سیاسی بود. این کشورها به‌خوبی دریافتند که سرمایه -چه داخلی و چه خارجی - به محیط امن، قابل پیش‌بینی و بدون تنش نیاز دارد؛ بنابراین با ایجاد ساختارهای باثبات و کاهش تنش‌های داخلی توانستند زمینه‌ای فراهم کنند که طی آن برنامه‌های بلندمدت بدون وقفه اجرا شود. این ثبات برای سرمایه‌گذار همان چیزی است که مانند اکسیژن برای یک موجود زنده است.

گام دوم اما اصلاحات ساختاری بود اصلاحاتی که نه روی کاغذ، بلکه در عمل اجرا شد. کشورهای منطقه قوانین کسب ‌وکار را ساده کردند، فرآیندهای اداری را دیجیتالی ساختند، نظام مالیاتی را شفاف نمودند و با ایجاد مناطق آزاد متنوع، مسیر ورود سرمایه‌گذاران خارجی را هموار کردند. 

بسیاری از آنها به‌طور جدی در پی تنوع‌‌بخشی به اقتصاد خود از توسعه گردشگری و لجستیک تا سرمایه‌گذاری گسترده در فناوری، انرژی‌های تجدیدپذیر، خدمات مالی و صنایع پیشرفته برآمدند. هنگامی که یک اقتصاد از وابستگی شدید به منابع خام خارج می‌شود، ریسک سرمایه‌گذاری در آن به‌طور محسوس کاهش یافته و این دقیقا همان اتفاقی است که در کشورهای منطقه رخ داد.

گام سوم جذب هدفمند سرمایه داخلی و خارجی بود. این کشورها با ایجاد معافیت‌های مالیاتی، ارائه تسهیلات و تعریف پروژه‌های جذاب زیرساختی و مهم‌تر از همه با اعتمادسازی توانستند مسیر ورود سرمایه را هموار کنند. 

آنها نه‌تنها با سرمایه خارجی اقتصاد خود را گسترش دادند، بلکه از طریق تقویت بخش خصوصی داخلی، موجی از کارآفرینی و سرمایه‌گذاری بومی به راه انداختند. نتیجه روشن بود، سرمایه به سمتی رفت که بازدهی بالاتر و افق‌های روشن‌تری داشت.

اما در سمت دیگر، ایران گرفتار چرخه‌ای از چالش‌های ساختاری شد که مانع از تحقق ظرفیت‌های واقعی اقتصاد کشور شد. از سیاست‌های ناپایدار تا نبود نقشه راه بلندمدت و تغییرات مداوم در تصمیم‌گیری‌ها فضای اقتصاد ایران را برای سرمایه‌گذار - اعم از داخلی و خارجی - غیرقابل پیش‌بینی کرد. 

در شرایطی که کشورهای منطقه به دنبال بهبود و تسهیل فضای کسب‌وکار بودند، ایران با بوروکراسی پیچیده، مقررات متغیر و عدم شفافیت نهادی گسترده مواجه بود.

کندی در اصلاحات اقتصادی نیز یکی از نقاط ضعف اصلی ایران است. بسیاری از سیاست‌هایی که باید سال‌ها قبل اجرا می‌شد - از اصلاح ساختار بودجه و نظام بانکی گرفته تا کاهش مداخله دولت و تقویت بخش خصوصی - یا به تاخیر افتاده یا نیمه‌کاره رها شدند؛ در نتیجه، اقتصاد ایران به‌جای آنکه در مسیر رشد پایدار قرار گیرد، گرفتار چرخه رکود، تورم و بی‌ثباتی شد؛ چرخه‌ای که نه‌تنها سرمایه خارجی را دور نگه داشت، بلکه سرمایه داخلی را نیز تشویق به خروج کرد.

عامل مهم دیگر، مشکلات نهادی و حکمرانی اقتصادی است. نبود هماهنگی میان نهادهای تصمیم‌گیر، تناقض‌های سیاستی، فقدان شفافیت اطلاعات و طولانی بودن فرآیندهای اداری انگیزه سرمایه‌گذار را تضعیف می‌کند. 

هر موج کوچک بی‌ثباتی می‌تواند سرمایه‌گذار را از بازار ایران دور کند؛ به همین دلیل «فرار سرمایه» نه یک حادثه، بلکه نتیجه طبیعی عدم ثبات و نبود چشم‌انداز قابل اتکا بوده است.

در نهایت، ترکیب این عوامل باعث شده فاصله ایران با کشورهای منطقه روز به‌ روز بیشتر شود. درحالی‌که آنها در حال جذب سرمایه، فناوری و نیروی متخصص‌ هستند، ایران مشغول حفظ به ظاهر حداقل ثبات اقتصادی و کنترل خروج سرمایه است.

این شکاف شکل‌گرفته میان ایران و رقبای منطقه‌ای، محصول یک سال یا حتی یک دهه نیست، بلکه حاصل انباشتی از سال‌ها تاخیر در اصلاحات ساختاری و رویکرد ایدئولوژیک‌محور به مسائلی است که راه‌حل‌های آزموده‌‌شده و جهان‌شمول برای آنها وجود داشته است.

اما در آخر تنها در صورتی که با واقعیت‌ها روبه‌رو شویم و اصلاحات ساختاری را نه به‌عنوان گزینه، بلکه به‌عنوان ضرورت آغاز کنیم، می‌توان به آینده ایران امیدوار بود.

* پژوهشگر اقتصادی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان