داستان فیلمهای روانشناسانه بر روانشناسی شخصیت کاراکترها و حالات هیجانی بی ثبات آنها تکیه دارد، فیلمهای این مجموعه معیارهایی برای آنچه هیجان انگیز روانی خوانده میشود را پیش میکشند. به جای نمایش خیل مردگان از قبر برخواسته یا خشونت، هدف اصلی این فیلمها در بازی با ذهن شما خوابیده است و اینگونه است که تنشها محملی برای نشان دادن ذهنیت هایی میشوند که در اطراف ما وجود دارند. ما میخواهیم این 10 فیلم را در قالب سهگانه برای شما معرفی کنیم. لطفا برای شروع این ماجرای هیجان انگیز با بنیتا همراه باشید.
ارول موریس وجههای درخشان از خود پس از فیلم "خط آبی باریک" برجای گذاشت، فیلمی مستند گونه که در سال 1988 منتشر شد. این فیلم داستان رندل دیل آدامز، مردی که به جرم قتلی که مرتکب نشده، متهم به حبس ابد است را به تصویر میکشد. جال اینجاست که پروندۀ آدامز بازبینی شد و حدود یک سال پس از توزیع فیلم از زندان آزاد شد. وی پسازآن دست به تولید یک فیلم جدید درباره یکی از فیزیکدانهای مشهور قرن به نام استفهان هاوکینگ زد. وی کتاب «تاریخچهٔ زمان» یا تاریخ مختصر زمان با عنوان فرعی «از مهبانگ تا سیاهچالهها» را در قالب یک فیلم مستند گونه در سال 1991 به تصویر کشید، که فیلمی کاربرپسند و پربازدید هم از آب درآمد. البته دربارهی کتاب هم باید بگوییم که این کتاب بهعنوان پر خوانندهترین کتاب کیهانشناسی شهرت یافته است و به بیش از 33 زبان زندهٔ دنیا تا سال 1993 ترجمه و چاپشده است. همچنین در یکصد و هشتاد و چهارمین هفتهٔ چاپ آن، به دلیل طولانیترین حضور در فهرست پرفروشترین کتابهای نشریه ساندی تایمز، در کتاب رکوردهای گینس ثبتشده است. هاوکینگ در این کتاب با زبانی ساده به بازگویی داستان جهان پرداخته است. این فیلم هنوز هم باکیفیت بلوری و دیویدی در دسترس است. بااینکه فیلم بهصورت عمقی درباره کوانتومی و سیاهچالهها و تئوری بیگ بنگ بحث میکند ولی بهگونهای باورنکردنی هر کاربری را جذب میکند.
بعضی فیلمها هم وجود دارند که با داستانهای پیچیده و یا تصاویر تخیلی و یا موضوع فکری خود صرفا منعکسکننده کاستیهای معنوی ما هستند. در اینجا میخواهیم ماجرای خود را در بررسی این چند فیلم شروع کنیم؛
20- مظنون همیشگی (The Usual Suspects)
نام یک فیلم نوار جنایی به کارگردانی برایان سینگر محصول سال 1995 است. از بازیگران این فیلم میتوان به کوین اسپیسی اشاره کرد. این فیلم در زمان خود برنده جوایز متعددی ازجمله دو جایزهٔ اسکار شد. موضوع کلی داستان فیلم بهصورت موازی و فلش بک بین گذشته و زمان حال میگذرد. پنج خلافکار حرفهای به نامهای دین کیتون (یک رستوراندار که درگذشته پلیس بوده ولی اخراج شده)، وربال کیتز (یک چلاغ حقیر)، تاد هاکنی (یک تعمیرکار اتومبیل)، مک منیس و فنستر، بهصورت یک باند جنایی دورهم جمع میشوند و جنایات متعددی انجام میدهند. جنایات آنها را شخصی به نام کایزر شوزه طراحی میکند و از طریق وکیلی به نام کوبایاشی، به آنها منتقل میکند. آنها در حین سرقت از یک کشتی، به دلیل وجود مواد منفجره، کشته میشوند و فقط وربال و یک ملوان اهل مجارستان زنده میمانند. ملوان مجاری را به بیمارستان میبرند و پلیس وربال را دستگیر میکند و از او میخواهد که بگوید داستان چیست. تمام فیلم بازجویی پلیس از وربال است که متوجه میشود کایزر شوزه یکی از همان پنج نفر است و نقشهٔ کشتن آنها کاملاً از قبل طراحیشده است. مثل آنکه کایزر شوزه از آنها استفاده کرده است و حالا میخواهد آنها را از بین ببرد. این فیلم مانند دیگر فیلمها است که خیلی سخت میتوان با جریان اتفاقات آن حرکت کرد و مانند بعضی فیلمهای داستانی بهگونهای است که نمیتوانیم مقاومت کنیم و آن را چندین بار نگاه کنیم. اما اگر مانند یکی از تماشاگران اصلی فیلم باشید و با دیدن آن احساس احمق بودن به شما دست میدهد و با خود میگویید من که تمام فیلم را با دقت دیدم چطور ممکنه این حقیقت و ازدستداده باشم؟چطور نفهمیدم که او گناهکار است؟دیگر ممکن نیست که چیزی را در این فیلم باور کنم.
19- خواب ابدی (The Big Sleep)
خواب ابدی، خواب بزرگ یا خواب گران یک فیلم در سبک جنایی به کارگردانی هاوارد هاکس است که در سال 1946 منتشر شد. این فیلم بر پایهٔ رمانی به همین نام اثرِ ریموند چندلر ساختهشده است. در سال 1997، کتابخانه کنگره این فیلم را «به لحاظِ فرهنگی، تاریخی و زیباییشناختی پراهمیت» قلمداد کرد و آن را به فهرست ملی ثبت فیلم افزود. یکی از دلایل شهرت این فیلم، موضوع بغرنج و پیچیدهٔ داستان آن است. در هنگام فیلمبرداری، نه کارگردان و نه فیلمنامهنویس، هیچیک نمیدانستند که آیا «اوون تیلور» رانندهٔ شخصی «ویویَن» (با بازی لورن باکال) "خودکشی کرده" و یا "به قتل رسیده" است؛ بهنحویکه به نویسندهٔ رمان یعنی ریموند چندتر تلگراف زدند تا از او بپرسند که ماجرا چیست. چندتر بعدها در نامهای به یکی از دوستانش نوشت: "آنها تلگراف زدند... تا از من بپرسند، اما لعنت بر شیطون، خودِ من هم نمیدانستم!".
جالب آنکه ریموند چندلر متوجه شد، بازیِ مارتا ویکرز (در نقش کارمن) آن چنان چشمگیر است که در صحنهٔ دوتایی او با لورن باکال (در نقش ویویَن، شخصیت اصلی زن فیلم)، بازیِ باکال را تحتالشعاعِ خود قرار داده و در نتیجه، تهیهکنندگان فیلم مجبور شدند قسمتِ اعظمِ بازیِ ویکرز را حذف کنند تا شخصیت ویویَن اهمیت و جلوهٔ خود را از دست ندهد.
خب وقتی که نه نویسنده کتاب و نه کارگردان نمیدانند که خودکشی بوده و یا قتل رخ داده است چرا ما باید بر سر دانستن این موضوع و ذهنیت خودمان خودزنی کنیم؟
18- بندزن، خیاط، سرباز، جاسوس (Tinker Tailor Soldier Spy)
این فیلم جاسوسی محصول 2011 بریتانیا و فرانسه به کارگردانی توماس آلفردسون است که بر اساس رمانی اثر ژان لو کره و بازیگری گری الدمن در نقش جرج اسمایلی تولیدشده است. شرح داستان این فیلم به اینگونه است که در حال حاضر جنگ سرد باعث شده تا کشورها چهارچشمی حواسشان به حرکات مشکوک و غیرمنتظره یکدیگر است تا مبادا کشوری دست از پا خطا کند و شعله جنگ دیگری برافروخته شود. سرویس اطلاعات جاسوسی بریتانیا (که در این فیلم بانام ساختگی «Circus» شناخته میشود) نیز بهنوبه خود سعی در کنترل اوضاع دارد و به دنبال راهی برای کاهش تنش میان کشورهاست. در جدیدترین مأموریت این سازمان، یکی از افراد ارشد سازمان به نام کنترل (جان هارت) تصمیم میگیرد جاسوسی را به شهر بوداپست مجارستان بفرستد تا در آنجا سروگوشی آب دهد، اما این ماموریت بنا به دلایل نامعلومی با شکست مواجه میشود و به همین جهت، کنترل اجبارا از کار کنار گذاشته میشود. اما این شکست برای بریتانیا چندان خوشایند نیست چراکه به حیثیت این سازمان در جهان خدشه واردشده است. ازاینرو تصمیم گرفته میشود تا یک جاسوس کارکشته به نام جورج اسمایلی (گری اولدمن) که در حال حاضر در بازنشستگی به سر میبرد را به کار برگردانند تا از خیانتهای انجامگرفته پرده بردارد. اسمایلی با قبول درخواست سازمان، بار دیگر بر سرکار خود بازمیگردد اما متوجه میشود که اوضاع بسیار پیچیدهتر از آن است که سازمان فکر میکرده است و ... . در اینجا ما کاملاً مطمئنیم که رمانی که آقای اثر ژان لو کره نوشته است، کاملا واضح است و تمام اتفاقاتی که برای شخصیت اصلی این رمان یعنی جرج اسمایلی میافتد خیلی عجیبوغریب نیست، ولی ظاهرا آقای آلفردسون و دو فیلمنامه نویس همراهشان بریدجت لوکانر و پیتر استراگان به گونهای اتفاقات را روایت کردهاند که باوجود روایتهای تودرتو و خیانتهای زیاد، خیلی سخت میتوان در مسیر اصلی فیلم پیش رفت و چیزی را فهمید. اغلب بینندهها باید چندین بار فیلم را ببینند تا بتوانند تکههای فیلم را کنار هم قرار دهند و بفهمند که چه اتفاقی افتاده و چه کسی چه بلایی به سر بقیه آورده است. منظور کلی ما این است که راههای بدتری هم وجود دارد که بهجای دیدن دوباره این فیلم زمان خود را تلف کنیم.
مقالات مرتبط
|