انواع استضعاف در اندیشه دینی روحیه استکباری چگونه شکل می گیرد

بحث در توضیح این فرازها از دعای شریف افتتاح بود که خدای متعال را به این جهت که این عنایات و کمالات را برای زندگانی فردی و اجتماعی انسان ظهور و بروز می دهد و می خواهد خودش را به بشر نشان بدهد، به طور مطلق ستایش می کنیم. هر یک از این کمالات خدای متعال آیاتی از پروردگار متعال در آفاق و انفس هست.

انواع استضعاف در اندیشه دینی روحیه استکباری چگونه شکل می گیرد

وَ یرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَ یضَعُ الْمُتَکبِّرِینَ [الْمُسْتَکبِرِینَ ]

ظهور کمالات الهی در آفاق و انفس

بحث در توضیح این فرازها از دعای شریف افتتاح بود که خدای متعال را به این جهت که این عنایات و کمالات را برای زندگانی فردی و اجتماعی انسان ظهور و بروز می دهد و می خواهد خودش را به بشر نشان بدهد، به طور مطلق ستایش می کنیم. هر یک از این کمالات خدای متعال آیاتی از پروردگار متعال در آفاق و انفس هست.

 آیات انفسی ابعاد گوناگونی دارد. آن دسته از اموری که به نفس انسانی متقوم است و خدای متعال خواسته است از طریق نفس انسانی ظهور پیدا کنند آیات انفسی هستند. یکی از آن آیات یا کمالات الهی همین است که می فرماید: «وَ یرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِینَ» خدای متعال انسان های به استضعاف کشیده را بالا می برد.

توضیحی بر معنای استضعاف و انواع آن

استضعاف دو گونه است.

الف- استضعاف مادی:

این نوع استضعاف که به لحاظ محروم نگه داشتن عده ای از امکانات و وسایل مادی و وسایلی که انسان در حد زندگانی متعارف دنیایی به آن نیاز دارد می باشد و اگر کسانی به جهت استکبار و غلبه کردن بر دیگران بخواهند از امکانات کسانی که با آن ها مرتبط هستند یا زیردست آن ها هستند جلوگیری کنند، یا از جهت فکری مانع آن ها بشوند تا حق قیام برای ایفاء حقوقشان برای خودشان قائل نباشند، این یک نوع استضعاف مادی است که از طریق فکر می آید وعده ای از مستکبرین از این طریق وارد می شوند قرآن کریم راجع به فرعون می فرماید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»[1] فرعون قومش را استخفاف کرد و به آن ها گفت شما عرضه ندارید که خودتان را اداره کنید، مستکبرین عالم نوعاً از این طریق وارد می شوند و باعث استضعاف دنیایی افراد می شوند، این نحوه استضعاف تنها منحصر برای مستکبرین خیلی ظاهر و بارز نیست، هرکسی در ارتباط با دیگران ممکن است یک نوع مسئولیتی نسبت به دیگران داشته باشد یا خیر مسئولیتی ندارد و بعداً می خواهد از این طریق بر آن ها مستولی بشود، گاهی هم این طور نیست و استکبار جنبه های گونانی دارد، شخصی می خواهد فقط خودش دیده شود و شخص دیگری بالا نیاید، بنابراین شروع به تحقیر دیگران می کند، اگرچه به حسب ظاهر ارتباطی باهم نداشته باشند اما برخی افراد در برخورد با دیگران این گونه هستند، هر سه نحوه استضعاف برای انسان ها مذموم است و برای انسان حالت استکبار پیش می آورد، این استضعاف به گونه ای به جنبه های مادی بازگشت می کند، که شخص از جهت استفاده از مواهب مادی که خدای متعال برای او مقرر کرده است محروم بماند.

 ب- استضعاف فکری و معنوی:

استضعاف دوم از جهت ایمانی و فکری است، عده ای یک اعتقاد باطلی دارند که می خواهند به گونه ای این اعتقاد باطلشان حاکم بشود و لذا افرادی را که با آن ها مرتبط هستند را در ناآگاهی قرار می دهند، به این استضعاف، استضعاف فکری و معنوی می گویند، وقتی انسان ها نسبت به عنایاتی که خداوند از جهت فکری و قوای جسمانی به آن ها داده است درکی پیدا کردند، حق ندارند تحت تبلیغات مستکبرین قرار بگیرند و نباید به برنامه هایی که آن ها برای به استضعاف کشاندن آن ها آماده کرده اند تن بدهند که این کار به گونه ای اعانه بر ظلم است.

 استضعاف ظلم است و اگر کسی اختیاراً تحت این ظلم برود، اهل انظلام می شود، و انظلام این افراد به این خاطر است که خواسته اند خودشان را تحت سایه دیگران قرار می دهند تا به خیال خودشان به راحتی زندگی کنند یا خودشان هم در استکبار و ظلم کردن به دیگران با آن ظالم شریک بشوند، به هر صورت که باشد چنین کسانی در خط مستکبرین هستند؛ لذا در روایات فرموده اند: اگر کسانی نبودند که قلم و دوات برای بنی امیه بیاورند و چیزهایی که آن ها خواستند تدوین و تثبیت کنند، هیچ گاه حق ما اهل بیت (ع) غصب نمی شد. یکی از علل غصب شدن حق انبیاء و اولیاء (ع) از جانب ظالمین، همین کسانی بودند که ظلم ظالمین را پذیرفتند، این استضعاف نه تنها هیچ مدحی ندارد بلکه نکوهش هم می شود.

فلسفه بیان وقایع مستکبرین در قرآن

قرآن کریم در آیاتی سخن مستضعفین با مستکبرین را بیان می کند و این ها همان مستضعفینی هستند که به استکبار مستکبرین کمک می کردند و به مستکبرین می گویند: اگر شما نبودید ما راه حق را پیدا می کردیم و مستکبرین می گویند: ما چه کاره هستیم، شما اختیار داشتید، این ها در جهنم باهم درگیر می شوند و آیاتی سخن این ها را بیان می کند. اساساً قرآن کریم وقایع مستکبرین را برای بیدار کردن انسان ها بیان می کند و این طور نیست که قصه نقل کند.

 نحوه شکل گیری روحیه استکباری در انسان

 در هر کتاب آسمانی به این مطالب توجه داده شده است چراکه یکی از راه های مسدود شدن هدایت بر انسان ها، سلطه مستکبرین است. به هرحال حالت استکبار در انسان وجود دارد، وقتی انسان به خودش توجه می کند و می خواهد به مواهبی برسد، قهراً اگر دقت نکند کم کم حالت استکبار در برابر دیگران برایش پیش می آید و استکبار اول از تکبر پیش می آید که انسان خودش را به گونه ای بر دیگران ترجیح می دهد و بزرگ تخیل و تلقی می کند و کم کم به اینجا می کشد که این بزرگی خیالی خود را به رخ دیگران بکشد، «استکبار» یعنی «طلب کبر کردن» شیطان برای خودش بزرگی ای خیال می کرد که مخفی بود، زمینه ای پیش نیامده بود وقتی زمینه اش پیش آمد، آن امر مخفی ظاهر شد که بر فرمان خدای متعال استکبار کرد، «قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَک أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیدَی أَسْتَکبَرْتَ أَمْ کنْتَ مِنَ الْعالینَ»[2] [خدا] فرمود: ای ابلیس! تو را چه چیزی از سجده کردن بر آنچه با دستان قدرت خود آفریدم بازداشت؟ آیا تکبّر کردی یا از بلند مرتبه گانی؟

استکبرت، یعنی این فرمانی که به تو داده شد و تو تحت این فرمان قرار نگرفتی، این تحت فرمان قرار نگرفتن دو جهت دارد یکی اینکه فرمان شاملش نمی شود که راجع به شیطان این طور نبود «أَمْ کنْتَ مِنَ الْعالینَ» آیا تو از موجوداتی بودی که برتر از این بودی که این فرمان شامل تو بشود؟! که این گونه نبود در روایت «عالین» را عده ای از ملائک می گویند که این ها اصلاً متوجه فرمان الهی نشدند یعنی این ها جدای از این فرمان غرق در توجه به حق و خضوع در برابر ذات مقدس الهی بودند و ملائکه ای که فرمان را فهمیدند، از فرمان اطاعت کردند «فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ * فَسَجَدَ الْمَلائِکةُ کلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[3]

عبارت «إِلاَّ إِبْلیسَ» استثناء منقطع است، که او جزو ملائکه نبوده است اما تحت فرمانی بوده است که ملائکه هم به آ ن امر شده بودند و خودش را بین این ملائکه جا داده بوده است شاید برای ملائکه هم قبل از اینکه این فرمان بیاید شبهه افتاده بوده است که این هم شاید از ملائکه است چون شیطان از جن است و جن یک موجود جسمانی رقیقی است و به گونه ای به ملائکه شبیه است، گر چه مادی است و ملائکه مجرد هستد، تفاوت بین این ها خیلی لطیف است.

چگونه ریشه روحیه مستکبرانه را در خود قطع کنیم؟

به هرحال غرض این است که ریشه استکبار تکبر است، ما باید دقت داشته باشیم که هر چیزی که برای ما تکبر می آورد و توجه متکبرانه به آن را قطع کنیم، اگر مال است توجه متکبرانه به مال را قطع کنیم، اگر علم است همین طور، برخی از تکبرها خیلی مخفی و رقیق است و علم این چنین است، چون «علم» موجود مجرد و لطیفی است و وابستگی به موجود مجرد و لطیف و دیدن آن و جلو چشم آمدن آن، خیلی لطیف است و لذا انسان در اوایل طلبگی خیال می کند خیلی چیز می فهمد، استاد ما می فرمودند: طلبه اوایل کار ادعای خدایی می کند، یعنی خیلی طالب علم است، در دانشگاه هم شاید همین طور باشد، همین طور که جلوتر می آید می فهمد که خیلی از مسائل را نمی داند، به پیامبری تنزل پیدا می کند و بعد امامت تا درنهایت بعد از سی سالگی می فهمد فقط یک طلبه است، به هرحال انسان باید همواره توجه داشته باشد که باتربیت نفسانی همراه باشد.

خدای متعال مستضعفین را بالا می آورد، مستضعف مادی و مستضعف فکری دو گونه هست و این بیانگر این است که خدای متعال این کار را به گونه ای در دنیا انجام می دهد، اساس این کار در عالم آخرت است، کمال ظهور این صفات در عالم آخرت است، اما به هرحال این صفات را در دنیا ظهور می دهد و داده است و انسان ها همواره باید از ظهور دادن آن ها درس بگیرند و اینکه در جهت رفع استضعاف اقدام کنند چراکه «إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[4] خدای متعال مظاهر جامعه ای را تغییر نمی دهد مگر اینکه افراد جامعه بخواهند تغییری در آن سیستم حاصل کنند که مهم ترین مظهر جامعه حکومت است، حالا هر نوع تغییری را که جامعه خواستار آن باشد به همان نحو عمل می شود، مثلاً اگر مردم در جامعه کمونیستی طالب کمونیسم باشند حکومت کمونیستی ایجاد می شود، مگر اینکه این مسئله با استکبار بیاید و این حکومت موقتاً برخلاف مسیر فطرت بشر حرکت کند، وقتی این گونه شد، می فرماید: «وَ یرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَ یضَعُ الْمُتَکبِّرِینَ» خداوند مستضعف در هر قومی را بالا می آورد و بازهم باید بخواهد که از این تنگنا بیرون بیاید اما آنچه را که خداوند متعال خواسته است این است که مسیر جامعه انسانی در جهت حکومت الهی باشد که انبیاء الهی (ع) از خود بشر هستند و از جهت روحی خودشان را در جهت کمال انسان ها قرار داده اند، در دستوراتشان یک نقطه استکبار وجود ندارد در مقام تبلیغ هم یک ذره حالت استکبار ندارند، با منطق عقل جلو می آید «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»[5] و «ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ»[6] و همین طور این دعوت ها به گونه های مختلف هستند تا بشر به خودش بیاید، بعدازآن فرمود: «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی»[7] مراحل گوناگون دعوت انجام می گیرد و درنهایت اگر کسانی خواستند با زورگویی در برابر این دعوت حق ایستادگی کنند، خداوند در اینجا می فرماید: این ها را از سر راه بردار، اگر خواستند مقابله کنند این ها را بردار و حقیقت جنگ ها هم این گونه بود و به نوعی می شود گفت این جنگ ها دفاعی بود، پیامبر دعوت می کرد خوب شما چه کاری دارید بگذارید مردم گوش بدهند، اما مستکبرین اجازه نمی دهند چراکه اگر مردم تحت تعلیم دعوت انبیاء قرار بگیرند قطعاً استکبار از بین می رود ازاین جهت لازم است برای خام کردن مردم تبلیغات سوء هم علیه پیامبران انجام بدهند و یکی از راه های استضعاف همین است، به مردم می گویند: اگر در این راه قدم بگذارید منافعتان از بین می رود همان طور که اطرافیان فرعون همواره این مطالب را به مردم می گفتند.

جایگاه اهل تکبر در جهنم است

بنابراین تکبر یا در برابر دینی الهی است که از جانب خدای متعال آمده است یا در برابر حقوق متعارف مردم است و کسانی که با این حالت از این عالم برود، جایگاهش جهنم است «أَ لَیسَ فی جَهَنَّمَ مَثْوی لِلْمُتَکبِّرینَ»[8] آن وقت قرآن کریم وعده داده و خدای متعال می فرماید این وعده را ما در عالم پیاده کرده ایم و به نتیجه رسانده ایم، دقت کنید، در رابطه با قوم حضرت صالح می فرماید: «قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ *قالَ الَّذینَ اسْتَکبَرُوا إِنَّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ *فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ* فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمین * فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکمْ وَ لکنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحینَ»[9]

ترجمه: اشراف و سران قومش که تکبّر و سرکشی می ورزیدند به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما یقین دارید که صالح از سوی پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: به طور یقین ما به آیینی که فرستاده شده مؤمنیم * مستکبران گفتند: ما به آیینی که شما به آن ایمان آوردید کافریم! * پس آن ماده شتر را پی کردند، و از فرمان پروردگارشان سرپیچی نمودند و به صالح گفتند: اگر از پیامبران هستی عذابی که همواره به ما وعده می دهی بیاور.* پس زلزله ای سخت آنان را فرا گرفت، و در خانه هایشان [به رو درافتاده] جسمی بی جان شدند!* پس صالح از آنان روی گرداند و گفت: ای قوم من! قطعاً من پیام پروردگارم را به شما رساندم، و برایتان خیرخواهی کردم، ولی شما خیرخواهان را دوست ندارید.

این یک دسته از آیات و دسته مهم تر قضیه حضرت موسی و فرعون است که آیات زیادی در رابطه با حضرت موسی و فرعون داریم چراکه فرعون و فرعونیان برخوردهای گوناگونی با حضرت موسی داشتند و حضرت موسی برای احقاق حقش از راه های گوناگونی اقدام کرد که یکی از این راه ها اعجاز بود، قرآن کریم در این باره می فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمین »[10] پس ما توفان و هجوم ملخ و شپش و قورباغه و آلوده شدن وسایل زندگی را به خون که عذاب های گوناگونی بود به سوی آنان فرستادیم، بازهم تکبّر و سرکشی کردند آنان گروهی مجرم و گناهکار بودند.

و در آیه 137 سوره انفال می فرماید: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکنا فیها وَ تَمَّتْ کلِمَتُ رَبِّک الْحُسْنی عَلی بَنی إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یعْرِشُون » و به آن گروهی که همواره ناتوان و زبونشان شمرده بودند، نواحی شرقی و غربی آن سرزمین را که در آن [از جهت فراوانی نعمت، ارزانی و حاصلخیزی] برکت قرار داده بودیم بخشیدیم؛ و وعده نیکوتر پروردگارت بر بنی اسرائیل به [پاداش] صبری که [بر سختی ها و بلاها] کردند تحقّق یافت، و آنچه را که همواره فرعون وفرعونیان [از کاخ و قصرهای مجلّل] و سایه بان های خوش نشین می افراشتند نابود کردیم.

«وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یذَرَک وَ آلِهَتَک قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ*قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یورِثُها مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ »[11]

 اشراف و سران قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را رها می کنی تا در این سرزمین فساد و تباهی کنند و تو و معبودهایت را واگذارند؟ گفت: به زودی پسرانشان را به صورتی وسیع و گسترده به قتل می رسانیم و زنانشان را زنده می گذاریم و ما بر آنان چیره و مُسلّطیم * موسی به قومش گفت: از خدا یاری بخواهید، و شکیبایی ورزید، یقیناً زمین در سیطره مالکیت و فرمانروایی خداست، آن را به هر کس از بندگانش بخواهد می بخشد، و سرانجام نیک برای پرهیزکاران است.

 خدای موسی کسانی را که مستعضف شدند را بالا می آورد اما باید خودشان حرکتی بکنند هر موقع حرکت جدی و قوی باشد بالا رفتن این ها زودتر است، قوم حضرت موسی به خاطر حالات خاصی که داشتند دیر به نتیجه رسیدند، درجایی حضرت موسی را مسخره کردند و گفتند خودت برو و باخدایت با دشمنان بجنگ، این کار سرگردانی می آورد، چهل سال سرگردان بودند، بعد فهمیدند چه اشتباهی کردند و همین طور، این آیه می فرماید بعد که از همه این مشکلات که خواستند از مشکلات خارج شوند، خدای متعال آن ها را از مشکلات خارج کرد و حضرت موسی و حضرت هارون هم از خدای متعال خواستند تا فرعون را نابود کند قرآن می فرماید: «قَدْ أُجیبَتْ دَعْوَتُکما»[12] دعای شما اجابت شد، یعنی اجابت قطعی است اما به سرعت انجام نمی شود و در روایت هست که بین اجابت دعای حضرت موسی و انجام آن چهل سال فاصله افتاد، باید آمادگی لازم ایجاد شود.

لازمه خروج از استضعاف صبر است

برخی افراد می خواهند زود از استضعاف بیرون بیایند، خداوند می فرماید: بسم الله، در استضعاف فکری و همه انواع استضعاف این امکان موجود است و این بستگی به این دارد که ما چه میزان زمینه ها را فراهم کنیم، «وَ تَمَّتْ کلِمَتُ رَبِّک الْحُسْنی عَلی بَنی إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یعْرِشُونَ»[13]. همه ما مستضعف و ضعیف هستیم، اما اگر کسی بخواهد از استضعاف بیرون بیاید باید صبر داشته باشد، نباید عجله کند، عجله یعنی دست به کار شدن نسبت به کاری بدون تحصیل مقدمات آن، اما اگر مقدمات وجود داشته باشد فرموده اند سرعت مطلوب است، هر چیزی موقعی دارد و موقع شناسی در هر امری مانند تحصیل علم و کسب مال و امثال این ها بسیار مهم است، «وَ دَمَّرْنا ما کانَ یصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یعْرِشُونَ» می فرماید با یک ورود در آب همه را نابود کردیم، آب بدون هیچ مانعی قطع و باز شد و موسی و بنی اسرائیل وارد شدند و عبور کردند و فرعونیان هم به خیال خودشان فکر کردند راه باز است و می توانند عبور کنند، جالب است که همه این معجزات را دیدند و ایمان نیاوردند، این دیگر آخرین مهلت بود، خداوند خواست همه این ها وارد آب بشوند و بعد آبی که به اراده الهی به صورت دیواره کشیده شده بود، این دیواره برداشته شد، حالا فرعون فریاد می زند:« وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّی إِذا أَدْرَکهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ»[14] که دیگر فایده نداشت.

پی نوشت ها

[1] زخرف 54

[2] ص 75

[3] سوره ص آیات 72-74

[4] رعد 11

[5] یوسف 108

[6] نحل 125

[7] بقره 256

[8] زمر 60

[9] اعراف 75-79

[10] اعراف 133

[11] اعراف 127- 128

[12] یونس 89

[13] اعراف 137

[14] یونس 90

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان