وی اهل بصره و از تیره بنی سعد بن تمیم و حامل نامه مسعود بن عمرو به امام حسین علیه السلام بود که نزد حضرت ماند و در رکاب آن بزرگوار به شهادت رسید.
امام حسین علیه السلام طی نامه ای به مُنذر بن جارود عبدی، یزید بن مسعود نهشلی، احنف بن قیس و دیگر سران قبایل پنج گانه و اشراف بصره [از آنان یاری خواست].
احنف در نامه ای به امام علیه السلام وی را به صبر و شکیبایی، سفارش کرد، مُنذر پیک حضرت را به ابن زیاد سپرد و وی او را به قتل رساند، ولی مسعود، هواداران خود از قبایل تمیم، حنظله، سعد و عامر را گرد آورد و برایشان خطابه ای ایراد کرد و گفت: ای بنی تمیم! موقعیت و جایگاه خاندان مرا میان خود چگونه می پندارید؟.
گفتند: بسیار برجسته.
مسعود گفت: هدف من از گردآوری شما این است که برای انجام کاری با شما مشورت کنم و از شما یاری بجویم. و سپس در حقانیت و یاری رساندن به امام حسین علیه السلام مطالبی را بیان کرد.
به خدا سوگند! هر کس در یاری امام حسین علیه السلام کوتاهی به خرج دهد، خداوند خواری و ذلّت را در فرزندانش به میراث نهد و او را بی یار و یاور می سازد و اکنون این منم که لباس رزم به تن کرده و زره کارزار پوشیده ام، آن کس که کشته نشود، خواه ناخواه از دنیا خواهد رفت و کسی که از مرگ بگریزد، جان سالم به در نخواهد برد، خدا شما را مشمول رحمت خویش گرداند، نیک پاسخ دهید.
آن گاه نامه ای به امام حسین علیه السلام نوشت و به گفته برخی مقاتل نویسان، آن را توسط حجّاج بن بدر سعدی، خدمت آن بزرگوار فرستاد و در آن آمده بود:
«اما بعد: مرقومه ات به دستم رسید، آن چه مرا بدان فراخوانده و دعوت نموده بودی که از دَرِ اطاعت درآیم و یاری ات کنم، درک نمودم. خدای متعال، زمین را از وجود کسی که در آن به خیر و نیکی عمل کند و مردم را به راه نجات رهنمون گردد، خالی نمی نهد. شما حجّت خدا بر آفریدگان او و امانت های وی، روی زمین او هستید. شما شاخسار درخت احمدی به شمار می آیید که رسول خدا صلی الله علیه و آله تنه آن و شما شاخه هایش تلقی می شوید. در اوج کامیابی به نزدمان بیا، بنی تمیم را فرمانبردار تو ساخته ام به گونه ای که در اطاعت از فرمان تو و دیدارت چنان تشنه اند که گویی شتر تشنه ای در روز تشنگی به آب برسد و بنی اسد را نیز تسلیم شما نموده و آلودگی های دل هایشان را با آب باران شدید، شستشو داده ام و صیقلی گشته اند».
سپس نامه خود را توسط حجّاج- که پس از حرکت عدّه ای از عبدیان، مهیای سفر به کوی حسین علیه السلام بودند- نزد آن حضرت فرستاد و در کربلا حضورش شرفیاب شدند.
زمانی که آن بزرگوار نامه را خواند، فرمود:
«ما لَک؟ آمَنک اللَّهُ مِن الخوف و أعزّک و أرواک یوم العطش الأکبر».[1]
«تو را چه شده؟ خداوند تو را از بیم و هراس، مصونیت بخشد و عزّت و سربلندی عنایت کند و در تشنگی بزرگ روز قیامت، تو را سیراب گرداند».
حجّاج در کنار حضرت ماند تا این که در رکابش به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
صاحب حدائق گفته است: وی بعد از ظهر [روز عاشورا]، در جنگ تن به تن به شهادت رسید[2] و دیگران، شهادت او را در نخستین حمله ای که قبل از ظهر رُخ داد، دانسته اند.
مرتبطات
حَجاج بن زید سعدی
پی نوشت ها
[1] مثیرالاحزان، 29
[2] حدائق الوردیة: 122