ایران ما انواعی از سنتهای خواندن دارد، ازجمله شاهنامهخوانی، تعزیهخوانی و مثنویخوانی که هر کدام شکل و محتوای خاص خودشان را دارند و اهدافی را برآورده میکنند. نوع جدیدی از این سنت «یکچیزیخوانی» نیز باب شده است: «مصیبتخوانی محیطزیستی».
به گزارش ، همشهری نوشت: مصیبتخوانی محیطزیستی را میتوان اینگونه تعریف کرد: «مویه، زنجموره و بیان سخنان تکاندهنده درباره مشکلات محیطزیستی، توسط یک مقام مسئول فعلی یا سابق، بهنحوی که شنونده، خواننده و بیننده چنان تحتتأثیر قرار گیرد که نپرسد راهحل چیست و برای برونرفت از این مشکلات چه باید کرد؟ سهم عوامل و افراد مختلف در بروز بحران چه بودهاند؟ و چه برنامه عملی برای مواجهه با مشکلات محیطزیست باید انجام داد؟»
این تعریف البته منعطف است و میتوان آنرا به سایر عرصهها نیز بسط داد و برای مثال میتوان از مصیبتخوانی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هم سخن گفت و البته بارها شاهد آنها بود. این سنتی است که میتوان آنرا «مصیبتخوانی حکمرانی-سیاستی» نامید: مصیبتخوانی درباره شیوهای از حکمرانی، سیاستگذاری و اجرا که مشکلات بسیار در پی داشته است، بیآنکه درباره راهکارهای خروج از وضعیت و بالاخص هزینههای لازم برای آن سخنی به میان آورده شود.
اگر اینگونه به مسئله نگاه کنیم، میبینیم که دقیقاً مانند شاهنامهخوانی، تعزیهخوانی و مثنویخوانی، مصیبتخوانی نیز قدمتی دارد و از همینرو میتوان آنرا کنار سایر سنتهای «یکچیزیخوانی» طبقهبندی کرد.
«مصیبتخوانی محیطزیستی» اگر توسط فعالان مدنی، اعضای سمنها، استادان دانشگاه، نسلهای جوان که سهمی در گذشته نداشتهاند و غیر از مقامات مسئول فعلی و سابق صورت گیرد، ایرادی ندارد و بخشی از مسئولیت اجتماعی آنهاست؛ اما مصیبتخوانی - بدون ختم شدن به راهکارها، طرحکردن هزینههای تغییر و هزینهدادن برای تغییر - نوعی گریز است و چند کارکرد دارد:
صحنه را شلوغ میکند تا واکاوی گذشته و نقش افراد و تفکرات در بروز مشکلات پنهان بماند.
مخاطب چنان دچار بیعملی و ناامیدی میشود که دیگر مطالبهگر تغییر نیست و به همه عملکردهای بد مقام مسئول تن میدهد زیرا انگیزه و امید به تغییر از بین میرود و وضع موجود توجیه میشود.
الگوی «همهچیزمان به همهچیزمان میآید» بهکار میافتد و شرح مصیبت در یک عرصه، توجیهکننده سوءتصمیمها و رفتارهای مولد مصیبتهای جدید میشود. برای مثال، وقتی بپرسید چرا فلان مسئله اینگونه شد، میگویند آقا وقتی وضع آبمان این است، دیگر چه انتظاری از آن مسئله دارید؟ همهچیزمان به همهچیزمان میآید.
«مصیبتخوانی محیطزیستی» تا یک زمانی، برای افزایش آگاهی و حساسیت عمومی، از طرف برخی افراد آگاه و عمدتاً غیرمسئول که مشروعیت لازم برای بیان مصیبت داشته باشند، خوب است اما تداوم آن - بالاخص توسط کسانی که قدرت دارند تا تصمیمهای درست بگیرند، علتهای بروز مصیبتها را دقیق تشریح کنند و همزمان توضیح دهند که برای رفع اثرات سوءتصمیمهای گذشته و بهبود وضعیت چه اقداماتی انجام میدهند - ناشایسته است. مناسب آن است به جای مصیبتخوانی در هر عرصهای، تشریح شود:
گزارش علمی و دقیق مسیر پیدایش مصیبتها، چگونه تدوین میشود و چه زمانی در اختیار مردم قرار میگیرد.
رفع اثرات مصایب گذشته مستلزم کدام اقدامات دقیق (نه کلیگوییها) است و این اقدامات در چه مراحی از طراحی و اجرا هستند.
هزینه گذر از مصیبتها چیست، این هزینهها چگونه بین اقشار مختلف تقسیم میشود.
گذر کردن از مصیبتها نیازمند چه «توبههای سیاستی» است و امروز برای رفع مصیبتها جلوی کدام تصمیمات غلط و مخرب گرفته شده و در برابر آنها ایستادگی میشود.
مهمتر از همه، کدام اصلاحات در ساختار تدوین گزارشهای کارشناسی، تصمیمسازی، تصمیمگیری، اجرا، افزایش شفافیت و مقابله با فساد صورت گرفته که سبب شود از تکرار خطاهای سیستماتیک جلوگیری شود.
مصیبتخوانی، خودش مصیبتی است که گذر از آن مصایبی دارد.