مصطفی مهذب، معاون اداری و مالی وزارت ارشاد دوره سیدمحمد خاتمی گفت: زمانی که آقای خاتمی من را دعوت کرد تا
معاون اداری ــ مالی ایشان بشوم، حدوداً 7 شرط گذاشتم چون میدانستم خط
او چیست و به او گفتم "من خط سیاسی این طرفی و آن طرفی ندارم، عقل من، حکم من
و دین من آن است که پای منبرها یاد گرفتم و غیر از این هم نیست. من به
دیدار شما میآیم اما خواهشم این است که اگر نتوانستیم با هم بسازیم من را
دعوت کنید یک چای خدمت شما بخورم و با شما خداحافظی کنم و بروم" که متأسفانه
اینگونه نشد.
معاونین خاتمی به خارج از کشور میرفتند که دکترا بگیرند
او ادامه داد: یکی از مشکلاتی که من در وزارت ارشاد داشتم
مسئله ارز بود. ارز نهادهایی مانند تبلیغات اسلامی، روزنامهها، سازمان تبلیغات و...
همه دست من بود یعنی بهوسیله معاونت مالی و اداری وزارت ارشاد طبق یک برنامهریزی
در شورای معاونین تصمیم میگرفتیم و تقسیم میشد. چند نفر از معاونان و نزدیکان خاتمی
بودند که واقعاً با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی آمیخته نبودند. انوار معاون سینمایی،
سید محمد علی ابطحی، فیضالله عربسرخی، مصطفی تاجزاده، محسن آرمین و...، برخی از
این افراد برای مأموریت به خارج از کشور میرفتند که دکترا بگیرند.
برای مثال برای بورسیه میرفتند فرانسه
و یک رستورانی آنجا بود بهنام «خانه ایران»، آنجا میرفتند، میخوردند و ریختوپاش
میکردند و میآمدند، مدرک دکترا را هم یا میگرفتند یا نمیگرفتند اما پول مأموریتشان
را حتماً میگرفتند، تاجزاده هم یکی از اینها بود.
او گفت: تاجزاده نسبت به دیگران محوریت بیشتری داشت، چون اینها با
آقای موسوی لاری هم یک ارتباط تنگاتنگی داشتند و یک گروه خاصی بودند که حتی در
جلسات خصوصی که در وزارت داشتند به ما اجازه ورود نمیدادند.
مثلاً برای انتخابات ریاستجمهوری، دخالت در کارها، موضعگیری برای
تبلیغ فلانی که میخواست رئیسجمهور شود همه بهوسیله این گروه انجام میشد، مثلاً میخواستیم
به آقای سید محمد علی ابطحی ارز بدهیم. ما آن زمان ارزهایمان را بهخاطر
بعضی از مسائل میفرستادیم آلمان و من میرفتم آلمان و آنجا بین رایزنان
فرهنگی تقسیم میکردم، حدود 80 کشور میشدند. همین آقای ابطحی حاضر نبود
رسید بدهد، میگفت "به من دلار، یِن و غیره بدهید و در یک کیف بگذارید،
من میروم به مسئولیت خودم کارم را انجام میدهم و میآیم کیف خالی را
تحویل شما میدهم"!
به خاتمی نامه نوشتم و اعتراض کردم
مهذب ادامه داد: من به آقای خاتمی صراحتاً میگفتم و حتی کتباً بعضی اوقات نامه نوشتم
ــ که هنوز نامهها در خانه من وجود دارد و بهخاطر اینکه سوء استفاده
نشود، خیلی از افراد از من نامهها را خواستند ولی من ندادم .
به خاتمی گفتم "من به معاونان شما
ارز 7تومانی میدهم ولی در بازار 30، 40 برابر میفروشند و به من سند نمیدهند که
با ارز دولتی چهکار میکنند. من هم بهخاطر اینکه شما وزیر هستید و مسئولیت دارید
دارم کتباً به شما میگویم اگر به من سند ندهند مسئولیتش با شماست و شکایت شما را
به حضرت زهرا میکنم". اما نشد و زیر بار نرفت و من را تغییر داد. من را از
دست داد ولی آنها باقی ماندند.
من هم به آقای ثقفی (مسئول دفتر خاتمی در وزارت ارشاد) گفتم
"به آقای خاتمی بگویید بهجدت رسولالله و بهجدهات فاطمهزهرا تمام
خبرنگاران را اطراف خودم جمع میکنم و تمام نامههایی را که نوشتید و صحبت
کردید و نامههایی را که من به شما بهعنوان اتمام حجت گفتم و نپذیرفتید کپی میکنم
در اختیار آنها میگذارم که دیگر چیزی برای تو نخواهد ماند".
خاتمی هم جلسهای تشکیل داد و تمام معاونین آمدند و تعریف و
تمجید کرد و گفت "آقای مهذب 4 سال با ما همکاری کرده و الآن خسته شده و میخواهد
جای دیگری برود و ما از ایشان تشکر میکنیم"، به من هدیهای دادند و بهقول معروف
ماستمالی کردند.
خاتمی در یک نامهای که خیلی به وی توصیه کرده بودم، نوشته بود
"جناب آقای مهذب؛ این نامه را هر طوری که مصلحت میدانید محو و نابود
کنید". الآن نسخه اصلی نامه دست
من است.
تاجزاده نورچشمی خاتمی بود و هرکاری میخواست
میکرد
او گفت: تاجزاده تقریباً نورچشمی ایشان بود کسی
از او حساب و کتاب نمیکرد، هرجا میخواست میرفت، وضعیت خاص خودش را داشت. ابطحی
هم بهطور کلی اوضاعش همین گونه بود، معاونان دیگر هم تقریباً همینطور. آنها یکدست
و همگن بودند، مانند 17، 18 نفر اطرافیان بنیصدر که در دفتر هماهنگی مردم و رئیس
جمهور بودند.
صباح زنگنه که عربزبان هم بود جزو آن
دسته بود و اوضاع و احوال خاصی داشت. او معاون فرهنگی بود، فرهنگ کشور دست او بود.
معاون سینمایی هم انوار بود. آقای خاتمی در همان زمان که در جلسات سرحال بود آن مصوبات
را امضا میکرد، جلسه بعد شورا که میآمد، به آنها فحش میداد که "وقتی ما سرحال
هستیم شما سوءاستفاده میکنید و امضاء میگیرید"! مشخص بود کلاه گشادی سرش گذاشتند
و بودجه هنگفتی را مثلاً برای سینمادارها یا تئاتریها و یا بعضی از هنرمندان گرفتند.
سید محمد بهشتی در مورد مسائل فرهنگی عیناً حرفش پذیرفته میشد و خیلی خاتمی به او
اعتماد داشت.
29216