گروه فرهنگی-رجانیوز: وحید جلیلی طی یادداشتهایی جداگانه ضمن تمجید از دو فیلم «لاتاری» و « به وقت شام » که این روزها در فضای جامعه به خصوص در میان جامعه هنری و سینمایی کشور مورد تحسین واقع شده اند، گریزی زده است به برخی حواشی و جنجال های شکل گرفته پیرامون این آثار که در نظرسنجی های افکار عمومی هم آثار برگزیده جشنواره سی وششم فیلم فجر هستند.
به گزارش
رجانیوز، متن این یادداشت ها در ادامه و به شرح ذیل می باشد:
لاتاری؛ "برفوش" هست و "فروشنده" نیست و همین است که اذیتشان می کند.
این برفوش ها بساط آن حراجی ها را –که به فروش گذاشته اند همه چیز را در پیاده رو های کن و برلین و قطر و دبی - به هم می زند.
"در کوی ما؛ شکسته دلی می خرند و بس!
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است".
آن سوی دیگرِ خلیج فارس، کارگردان های فیلمفِرَنس، می گردند دنبال "شیخه ای" که اسپانسر خودفروشنده ای باشد، خواهر امیری که به اسیری گرفته باشد خواهرانی را در گریز از بازار خودفروشان.
لاتاری؛ فیلم فارسی هست و فیلم فِرَنس نیست. یاد آور داش آکُل است و قیصر و تنگسیر و صد البته بالا تر از آنها؛ که نه از گزمه محل که حالا از ژاندارم کدخدا عبورکرده. و آن گزمه را هم سر غیرت آورده.
کاکا رستم ها بنشینند سر جایشان!
که از رستم و فردوسی اسمش را دارند فقط. و کارشان کشتن داش آکل ها و قیصر ها و شیر ممّد ها و موسی هاست.
موسی داش آکُل نیست که بزنیدش ناغافل.
از مسجد می آید و نه میخانه. تلو تلو نمی خورد و همین است که اذیتتان می کند.
آواز مستانه اش؛ اولین دیالوگش؛ مرگ بر آمریکاست.
و می ترسند از او توله های سگ زرد؛ که حالیشان می کند:
" دوران بزن و در رو گذشته است " و کفایت نمی کند صدمیلیارد دلار اسلحه هم برای امنیت کاباره ها و روسپی خانه ها یشان.
اگر چه پارس کند اربابشان : Arabian golf
آری، لات است لاتاری؛
و چه خوب؛ در این اوضاع اِوا خواهری! که صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم صدا نازک می کند به محکومیت غیرت در دهه فجر!
و به هفت آب شسته نخواهد شد بی آبرویی رسانه ملی با رقص عربی چندش آورش برای دلبری از روشنفکریِ چرک.
کاش بفهمند که راضی نمی شود روشنفکری به مدلینگ، و دست نمی کشد تا ... که نمی فهمند.
آرش و یابوهای تروا
حاشیه ای بر "به وقت شام"
حماسه ای است "مرز نمایی"؛ که ایرانیان با آرش اش باز می شناسند.
جان بر سر حماسه گذاشت آرش؛ که ایران فراتر است از آنچه دشمنان خواهند.
حالا حاتمی کیا، کمان بر گرفته به بازنمایی مرز ایران .
تورانیان، تهران را هم شهری از کالیفرنیا می خواهند.
شغادها سال هاست راه باز می کنند برای یابوهای تروا.
که باز کنند دروازه های وطن را به روی لشگرباختر.
و بیفشُرَند ایران بزرگ را در پنجه کدخدا.
پرچمشان "نه غزه نه لبنان" است آرش ستیزان.
و دشمن هر کس اند که بگوید:
"تو کز محنت دیگران بی غمی ...."
و بگوید: "بنی آدم اعضای یکدیگرند..."
"به وقت شام" یادمان می آورد دوباره که مرزهایمان کجاست.
آرش ها نباشند اگر، داعش ها و یانکی ها مرزگستری می کنند و کشورگشایی.
و ایران اگر بزرگ نمانَد، کوچک خواهد شد و ایرانی اگر بزرگوار نباشد، حقیر.
"به وقت شام"؛ آن کمانِ کشیده است و پرچم برافراشته به سرافرازی؛ که ما در سوریه بودیم.
و هستیم و خواهیم بود و هر کجای دیگر که مرزمان باشد.