راهنمایی دین برای گرفتن یک « تصمیم درست » در دنیای نادانسته ها
این نوشته را با طرح یک سوال درباره رسول خدا ( ص ) آغاز می کنم. آیا پیامبر اسلام (ص ) همواره بر مبنای اطلاع از عالم غیب، تصمیم گیری می کرد ؟ پاسخ منفی است. شاهدش این آیه است « قل لا اقول لکم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب و لا اقول لکم انی ملک ان اتبع الا ما یوحی الی قل هل یستوی الاعمی و البصیر افلا تتفکرون ».
خدا در قرآن به رسول اکرم (ص ) می فرماید »: « ای پیامبر به این کافران بگو من نمی گویم گنجینه های یزدان در تصرف من است و من نمی گویم که غیب می دانم و به شما نمی گویم من فرشته ام تنها از آنچه به من وحی می شود پیروی می کنم، به آنها بگو آیا بینا و نابینا با هم برابرند، آیا تفکر نمی کنید ؟» لذا این گونه نیست که پیامبر (ص ) برای تصمیم های بزرگ و کوچک در زندگی اش ،مرتب به غیب رجوع کند و کسب اطلاع نماید. هنر رسول خدا ( ص ) در این بوده که در موارد عادی زندگی ، بر پایه همان اطلاعاتی که معمولاً در دسترس افراد است، بهترین تصمیم ها را می گرفته است.
معیار « تصمیم درست »
مطلب فوق، معیار مهمی برای ارزیابی تصمیم های درست ارائه می کند « تصمیم درست »، بهترین تصمیمی است که بر اساس سنجش « اطلاعات موجود » گرفته می شود ؛ هر چند ممکن است به نتیجه دلخواه منتهی نشود. شاید لازم باشد کمی عبارت « اطلاعات موجود » توضیح داده شود. علاوه براینکه اطلاعات ما محدود است، از آنجا که ما از غیب خبر نداریم، ممکن است بعضی از اجزای همان اطلاعات محدود ما هم غلط باشند و ما هم نتوانیم این نادرستی را کشف کنیم. ولی به هر حال ما مجبوریم با توجه به همین محدودیت ها تصمیم گیری کنیم. طبیعی است که ممکن است در آینده، اطلاعات جدیدی به دست آوریم و یا اینکه متوجه شویم بعضی از اطلاعات قبلی ما غلط بوده اند و به این نتیجه برسیم که اگر دانسته های جدید را داشتیم. تصمیم بهتری می گرفتیم.
ولی در این فرض، نباید خود را سرزنش کنیم. چرا که باید متوجه باشیم که هنگام اتخاذ تصمیم اولیه، این اطلاعات در دسترس ما نبودند و ما بر اساس آگاهی های آن زمان، بهترین تصمیم را گرفته ایم. خلاصه آنکه برای اتخاذ تصمیم اولیه، این اطلاعات در دسترس ما نبودند و ما بر اساس آگاهی های آن زمان، بهترین تصمیم را گرفته ایم. خلاصه آنکه برای اتخاذ « تصمیم درست » ، ما باید دو مرحله اساسی را طی کنیم : اول جمع آوری اطلاعات موجود و سپس سنجش آنها و در نتیجه اتخاذ تصمیم، یک مثال موضوع را روشن تر می کند فرض کنید کسی قصد ازدواج دارد و پیشنهادی در این زمینه به او شده است. او باید بر اساس تحقیق و جست و جو، حد بیشتر اطلاعات لازم را درباره طرف مقابل به دست آورد، سپس باید این اطلاعات را از طریق مشورت و به کارگیری عقل، ارزیابی و در نهایت تصمیم گیری کند.
اگر این شخص، دو مرحله جمع آوری اطلاعات و سنجش را به درستی انجام داد ،باید اقدام نموده، نتیجه را به خداوند واگذار کند و دیگر هراس و نگرانی به خود راه ندهد. حتی اگر بعدا مشخص شد که تصمیم او نتیجه دلخواه را در بر نداشته است، نباید از تصمیم خود پشیمان باشد و خود را سرزنش کند چون که تصمیم او « درست » بوده است و فرآیند تصمیم گیری را به درستی طی کرده است.
شجاعت در تصمیم
ازآنچه گفته شد، نتیجه می شود که ملاک درستی هر اقدامی صرفاً ارزیابی « نتیجه » حاصل از آن اقدام نیست بلکه طی کردن درست « فرآیند تصمیم گیری » مهم تر از نتیجه است. یعنی، مهم آن است که دو مرحله جمع آوری و سنجش اطلاعات ،به درستی انجام شود. یکی از عواملی که موجب می شود افراد، شجاعت در تصمیم گیری نداشته باشند عدم توجه به همین نکته است.
بسیاری از افراد، به جای تمرکز روی فرآیند تصمیم گیری، صرفا می خواهند به نتیجه درست برسند و از آنجا که با آگاهی های موجود در هر زمینه ای، پیش بینی کامل نتیجه اقدامات، نامیسر است ،این افراد از اتخاذ تصمیم باز می مانند. اینان گمان می کنند، تصمیم درست تصمیمی است که به نتیجه دلخواه منجر می شود و چون از آینده بی خبرند و نتیجه قطعی اقدام خود را نمی دانند، برای آنکه سرزنش نشوند، تلاش می کنند حتی المقدور از صحنه های تصمیم گیری دور باشند.
حتی بعضی افراد که صرفاً به نتیجه تصمیم های خود فکر می کنند و نه به فرآیند تصمیم گیری ، دست به اقدام های نامتعارف و غیر معتبر می زنند و این خود، آنها را از موفقیت ها دورتر می کند ؛ مثلاً، در همان مثال ازدواج، به جای آنکه تلاش کنند که حداکثر اطلاعات لازم را به دست آورند و با سنجش اطلاعات ـ معمولا برای سنجش اطلاعات احتیاج به مشورت با دیگران هم هست ـ تصمیم درست را اتخاذ نمایند، این همه را یکسره رها می کنند و به سراغ فال و آینه بین و صاحب کرامات.... برای پیش بینی بختشان می روند.
نادانسته ها، لطف خداوند بر ما
اتفاقا این که بشر اطلاعاتش محدود است و همه چیز را نمی داند و نمی تواند هم بداند، خودش لطفی است لطیف از جانب پروردگار، اینکه ما همه چیز را نمی دانیم، موجب آن است که در کارها به خداوند توکل کنیم. اگر از غیب با خبر بودیم، در برابر خداوند احساس بی نیازی می کردیم و طغیان می نمودیم. اینکه ما همه چیز را نمی دانیم، نتیجه اش آن است که از بدی های دوستانمان بی خبریم، آنها هم از اسرار ما بی اطلاعند و این موجب آن است که عیب هایمان پوشیده بماند . اینکه ما همه چیز را نمی دانیم، موجب آن است که از اتفاقات ناگوار آینده بی خبر باشیم و صرفا با حسن ظن به آینده تلاش کنیم. تصور کنید ما دقیقا می دانستیم که کی و کجا می میریم و چه اتفاقات بدی در انتظار ما خواهد بود، آیا دست و دلمان به کار می رفت ؟ اینکه ما همه چیز را نمی دانیم موجب تلاش ما برای دانستن می شود و این ما را با محیط اطرافمان درگیر می کند، در همین درگیر شدن ها است که ظرفیت های ما رشد می کند، صبورتر می شویم، مهربان تر می شویم، عاقل تر می شویم ، و شدن های دیگر... چه خوب است که ما از غیب بی خبریم .
نکته آخر این که ، مقصود این نوشته آن نیست که اهمیت « نتیجه » را در تصمیم گیری ها بی اعتبار کند چون همین که ما در کارها نتیجه نمی گیریم، زنگ خطری است که شاید در فرآیند تصمیم گیری ها دچار اشتباه شده ایم بلکه مقصود آن است که تذکر داده شود که بیش از آنکه دغدغه « نتیجه ها » ذهن ما را مشغول سازد، « فرآیند تصمیم گیری » در کانون بررسی های ما قرار گیرد.
منبع:نشریه همشهری مثبت شماره 6