16 سال پیش در چنین روزهایی (هفتم فروردین)، بیلی وایلدر کبیر در 95 سالگی درگذشت بیلی وایلدر، یکی از بزرگترین سینما گران همه اعصارهِ، سینماگری که در کنار جان فورد، آلفرد هیچکاک، اورسن ولز و ویلیام وایلر، میراثدار دوران طلایی هالیوود میباشند. زندگی وایلدر مثل فیلمنامههای اوست و زندگی او نه در مقام یک بیوگرافی که در مقام یک رمان جذاب بارها و بارها شنیدنی و خواندنی است. در این تعطیلات نوروزی با ما همراه باشید تا مروری بکنیم بر شاهکارهای فراموش ناشدنی این سینماگر و از تکتک شما دعوت میکنم برای گذران عصرهای نوروزی تون آب دستتون زمین بگذارید و به تماشایی این جواهرهای سینمای کلاسیک بنشینید.

«سانست بلوار» در سال 1950 همزمان با فیلم «همهچیز راجع ایو» به کارگردانی جوزف منکه وییتس و در همان سال هولناکترین تصاویر را از پشت پرده اتفاقات هنری آمریکا بر روی پردههای نقرهای سینما به تصویر میکشند، اولی درباره یک ستاره سینمای فراموششده صامت که در کاخ تنهایی خود مفلوک و توهم زده هنوز با ژست یک سوپراستار روزگار میگذراند و دومی داستان یک دختر رند، باهوش را تعریف میکند که برای رسیدن به صحنههای اول تیاتر براودی حاضر است دست به هر نوع کثافتکاری بزند. هر دو فیلم خاری بودند در چشم سیستم و مافیای هنری آمریکا. از این حرفها که بگذریم روایت بینظیر قهرمان اصلی داستان که پس از مرگ بهعنوان یکمرده داستان را تعریف میکند از خلاقیتهای منحصربهفرد وایلدری است.
فیلم با معصومیت تمام آغاز شد. وایلدر مایل بود فیلمی درباره هالیوود بسازد؛ و یکی از نویسندههای پیشین مجله لایف بود که گره را باز کرد؛ دیام مارشمن جونییر پیشنهاد کرد که: شخصیت اصلی نویسندهٔ جوان درگیر ستارهای از فیلمهای صامت بشود؛ و در اینجاست که ترفند هیجانانگیز وایلدر و براکت وارد میشود. فیلم عطر پردههای مخمل قرمز کهنه را دارد و اجرای غلوآمیز گلوریا سوانسون در نقش ملکه ازیادرفتهٔ سینما، نورما دزموند، در حقیقت هنرنمایی ناب و ظریف و اعجابانگیز است. با کمک ویلیام هولدن که از داخل گور داستان را روایت میکند، سوانسون با چنان جذابیت ظالمانه و طنزی بر سر فیلم حکومت میکند که نام شخصیت اش در فیلم به نامی، آشنا برای همگان تبدیل شد. تقریباً پنجاه سال بعد، ستارههای اندکی به شهرت ستارهٔ داستانی وایلدر رسیدهاند.
گزینش هنرپیشههای فیلم خود لذت دیگری است. اریک فون اشتروهایم در نقش همسر پیشین ظلم دیده و پیشخدمت فعلی ظاهر میشود. می وست پیشنهاد وایلدر را رد کرد و پولا نگری کمابیش نقش را به دست آورد، اما این سوانسون بود که نورما دزموند سرنوشت شد. انتخاب او احتمالأبه پیشنهاد جورج کیوکر بوده است؛ درنهایت وایلدر موفق شد نماهایی از فیلم صامت سوانسون، ملکه کلی را در فیلمش استفاده کند که فیلمی است پخش نشده به تهیهکنندگی معشوقه سوانسون، جوزف کندی پدر، کندی رئیسجمهور. برای وایلدر، این طنزها لذیذ بود – داستان او حالا زنده شده بود. حتی هماتاقی قدیمی وایلدر، پیتر لوری هم حضوری کوتاه در فیلم دارد، همانطور که سسیل بی دومیل درصحنهای ظاهر میشود. وقتی فیلم برای نخستین بار در هالیوود نشان داده شد، تأثیر آن وحشتزدگی، ناشکیبایی، شادمانی و خشم بود – همانگونه که نویسنده – کارگردان انتظار داشت.
در نخستین پیشنمایش، باربارا استانویک زانو زد و پای دامن گلوریا سوانسون را بوسید. در همان حال، در سالن انتظار سینما، مدیر افسانهای کمپانی فیلمسازی متروگلدوین می یر، لوئیس روی پلهها ایستاد و با غبغب بادکرده گفت: «این بیلی وایلدر را باید به آلمان برگردان او دستی را که عسل دردهانش گذاشته میگزد.» وایلدر این سخنان را شنید
و گفت: «من آقای وایلدرم. شما هم بروید گورتان را گم کنید.»
سکانس بهیادماندنی در فیلم «سانست بلوار» کم نیست و انتخاب بین آنها بسیار مشکل است، ولی شخصاً تصویری که در ذهن من تداعی میشود هنگام شنیدن نام فیلم و یا دیدن تصویری از آن، نمای درخشان پایانی فیلم است، جایی که ستاره ازیادرفته سینمای هالیوود پس از کشتن معشوقهاش از پلهها خرامان خرمان پایین میآید و در توهم غلیظ خود دوربینهای خبرنگاران روزنامههای محلی را بهجای دوربین کارگردان بزرگ سینمای آمریکا میپندارد و آخرین تکگویی خود را بیان میکند.
در خاطره بازی بعدی به سراغ فیلم ِ نوآر وایلدر، یعنی «غرامت مضاعف» میرویم.
Post Views:
1,003