ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

مهدی

اوایل از دیدن بعثی‌ها در حالی که خودم دیده نمی‌شدم ذوق می‌کردم و دوست داشتم دست به اسلحه ببرم و شلیک کنم ولی آرام آرام به خودم مسلط شدم. یاد گرفته بودم قبل از هر شلیکی روی خاک‌های مقابلم را خیس کنم.
وقتی کار نویسندگی در حوزه جنگ را شروع کردم، آرزویم این بود درباره گمنام‌ترین‌ها بنویسم. دوست داشتم درباره آدم‌های معمولی جنگ بنویسم و علاقه‌ای نداشتم درباره فرماندهان، سرداران و آدم‌های شاخص بنویسم.
دو شب بود نخوابیده بودم. با لباس و پوتین خودم را روی تخت بچه انداختم؛ تخت آن قدر کوچک بود که پاهایم از پایین تخت آویزان شد. به اسلامی و قلی‌زاده گفتم تا ساعت دوازده می‌خوابم. بعد از آن شما بخوابید.
خیلی از هیأتی‌های آن سالها، او را با گریه‌ها و ضجه‌هایش می‌شناختند. ناله‌های او برای اهل بیت(ع) در مجالس عزا فراموش نمی‌شود. از آن گریه کن‌های قهار هیئتی بود که هق هق او موج به گریه‌ها می‌انداخت.
توی این 10 سال هر وقت یاد صادق می‌افتادم، اسمش را گوگل می‌کردم. هیچ ردی ازش نبود، هیچ، غیر از یک خبر! آن هم از سایت سازمان مجاهدین‌خلق یا همان سازمان منافقین. خبر مربوط بود به آبان سال 1391.
دو شب بود نخوابیده بودم. با لباس و پوتین خودم را روی تخت بچه انداختم؛ تخت آن قدر کوچک بود که پاهایم از پایین تخت آویزان شد. به اسلامی و قلی‌زاده گفتم تا ساعت دوازده می‌خوابم. بعد از آن شما بخوابید.
سیر تحول و شکل‌گیری ادبیات داستانی در دهه‌ی شصت برای فهم معرفتمندانه از جنس و روش شناختن، نوع «ادبیات‌پایداری» ضرورت علمی دارد.
من سخت‌گیرترین فرد برای جلدها و حتی طرح‌های خودم هستم. من حتی گیتار خریدم و اجزای آن را با پوتین،‌ تلفیق کردم اما راضی‌کننده نبود. من طرح را تا 90 درصد پیش می‌بردم اما راضی نبودم....
این روزها کتابخانه‌ها در ایران، تنها به امانت دادن کتاب نمی‌پردازند، بلکه خدمات زیادی به اعضای خود ارائه می‌دهند. این خدمات نوین، تنها با اندک مبلغی در دسترس افراد است.
پاها خیس شدند و دامن پیراهن‌ها را بالا گرفتیم. مادر رسول بچه‌ها را چسباند به خودش. زینب دستش را گرفت به لبه‌دیگ و زل زد به چشم‌های مادر. مادرِ رسول سرتکان داد و لبخند محوی به زینب زد؛ که یعنی...
پیشخوان