سـورهء روم،سـوره سـی ام قرآن کریم است و به گفته مشهور،تمام آن در مکّه نازل شده است.آلوسی می گوید: «قال ابـن عطیّة و غیره لا خلاف فی مکیّتها و لم یستثنوا منها شیئا و قال الحسن هی مـکیة الآ قوله تعالی:«فسبحان اللّه حـین تـمسون» الآیه و هو خلاف مذهب الجمهور و التفسیر المرضی.»
اما آیات اول سوره:
بسم اللـه الرحمن الرحیم.الم.غلبت الرّوم.فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون.فی بضع سنین للّه الامر من قبل و من بعد و یومئذ یـفرح المؤمنون.بنصر اللّه ینصر من یشاء و هو العزیز الرحیم.وعد اللّه لا یخلف اللّه وعده و لکن اکثر الناس لا یعلمون.یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون.(روم،1/03-7)
به نام خداوند گسترده مهر مـهربان،الف،لام،م.رومـیان مغلوب شدند.در نزدیک ترین سرزمین و آنها پس از مغلوب شدنشان چیره خواهند شد.در اندی سال، امر،از آن پیش و از آن پس،از آن خدا است و روزی که چنین شود مؤمنان شادمان می شوند.از یاری خداوند، (خدا)یاری می کند هرکه را بـخواهد و او عـزیز
(چیره دست)و مهربان است.(خدای وعده کرده است)آن هم وعده کردن خدای(که تخلّف پذیر نیست)(یا،هان وعده خدای را)(و)خدا وعدهء خویش را خلاف نمی کند، ولی بیشتر مردم نمی دانند. (آنها فقط ظـاهری از نـزدیک ترین زندگی را می دانند و آنها، همانها،از حیات بعدی غافلند.
شأن نزول
در بیشتر تفاسیر آمده است، در جنگی که میان ایران و روم رخ داد ایرانیان(فارس )در شامات آن روز بر رومیان چیره شدند،در این میان مشرکان مکّه از پیـروزی ایـرانیان شـادمان بودند و مسلمانان را شماتت کرده، مـی گفتند:ایـرانیان کـتاب آسمانی ندارند،بت پرستند و به رستاخیز هم ایمان ندارند.بنابران ما و آنها همکیشیم و همان طور که آنها بر رومیان نصارای اهل کتاب پیـروز شـدند مـا هم بر شما پیروز خواهیم شد.از سوی دیـگر مـسلمانان دوست داشتند رومیان بر ایرانیان پیروز شوند؛زیرا رومیان را اهل کتاب می دانستند و ایرانیان را بت پرست و مشرک.وقتی جریان پیـروزی ایـرانیان و شـماتت مشرکان را به پیامبر گزارش دادند،فرمود:رومیان پیروز خواهند شـد.ابو بکر این خبر را به مشرکان رساند و آنها گفتند:حال که پیامبر از آینده خبر داده،بیا شرط ببندیم. یـک مـدتی تـعیین کن،اگر در آن مدت،این خبر درست درآمد تعدادی شتر -که تـا صـد تا هم گفته اند-ما به تو می دهیم وگرنه،تو همان تعداد شتر به ما بده.ابـو بـکر هـم پذیرفت و مدتی-سه یا پنج یا شش یا هفت سال به اخـتلاف روایـات-تـعیین کرد،وقتی جریان را به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم خبر داد،حضرت فـرمود:لفـظ بـضع در آیه،3 تا 9 را می رساند،بنابراین مدت را تا 9 سال افزایش بده.در برخی روایات است که فـرمود:هـم بر شمار شتران بیفزای و هم مدت را تا 9 سال اضافه کن او هم چنین کرد و پس از پیـروزی رومـیان بـر ایرانیان، شتران را گرفت و پیش پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آورد و پیامبر فرمود: این سحت است آن را صـدقه بـده.
در بیشتر روایات،این شرطبندی بین ابو بکر و ابیّ بن خلف صورت گرفته و پس از هـلاکت وی در اثـر جـراحتی که به دست پیامبر برداشت،ابو بکر صد شتر از ورثهء وی گرفت و نزد پیامبر صـلی اللّه عـلیه و آله و سلم آورد. به تعبیر المیزان:
«در برخی از روایات،این شرطبندی یا قمار میان مـسلمانان و مـشرکان بـوده و ابو بکر نمایندهء مسلمانان و ابیّ نمایندهء مشرکان بوده اند، در بعضی از روایات، شرطبندی میان دوگروه و در برخی هـم بـین ابـو بکر و مشرکین بوده است.»
در روایتی هم آمده است که مدّت تعیین شـده پنـج سال و در روایت دیگر هفت سال بود و بعد از آنکه در آن پنج یا هفت سال رومیان پیروز نـشدند،مـشرکان شماتت کنان شتران
شرط را مطالبه کردند و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بـه ابـو بکر فرمود: بضع تا نه سال اسـت و او هـم ایـن سخن را به آنها گفت و مطالبه متوقف شـد و در ایـن مدّت رومیان غلبه یافتند.
در برخی از روایات، پیروزی رومیان همزمان با پیروزی مسلمانان در بـدر(سـال دوم هجرت)و در برخی همزمان با بـازگشت پیـامبر صلی اللّه عـلیه و آله و سـلم و مـسلمانان از حدیبیّه (سال هشتم) بوده است.
در ایـن مـیان بحثی جدّی پیش آمده و آلوسی آن را به تفصیل مطرح کرده است که پیامبر صـلی اللّه عـلیه و آله و سلم چگونه شتران قمار و شرطبندی را پذیـرفته و دستور داده است آنها را صـدقه بدهند؟ بـرخی گفته اند، قمار در سوره مائده -آخـرین سـوره به لحاظ نزول-تحریم شده و این دستور،پیش از تحریم قمار بوده،امّا اشـکال شـده است که در سورهء بقره،قـمار،گـناه شـمرده شده و در این صـورت چـگونه پیامبر به ابو بـکر دسـتور مداخله در قمار و صدقه دادن پول قمار می دهد؟-به خصوص اگر دستور صدقه دادن پس از بازگشت از حدیبیّه باشد که قـطعا بـعد از نازل شدن سورهء بقره است-.
بـررسی
در ایـن روایات کـه عـمدتا در جـامع البیان طبری و الدر المنثور سـیوطی آمده است،موارد فراوانی برای نقد و نظر وجود دارد،از جمله اینکه:
1.مضمون آنها با یکدیگر اخـتلاف فـراوان دارد که به برخی از موارد اختلاف اشـاره شـد.
2.خـود پیـامبر صـلی اللّه علیه و آله و سلم وارد شـرطبندی شـده و حتّی بنا به برخی از روایات به ابو بکر دستور داده که بر تعداد شتران شرط-که ده تـا یـا کـم تر از آن بوده-بیفزاید و او هم تعداد را به صد شـتر رسـانیده اسـت،امـا خـود پیـامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم وقتی ابو بکر همین شتران را می آورد،می فرماید:هذا السّحت تصدّق به!این ناسازگاری چگونه زدودنی است؟!
3.همین ایراد فقهی که آیا این شرط،سحت بـوده یا نه و اگر بوده،سحت را چگونه می شود صدقه داد،بدون پاسخ است و آلوسی هم پس از نزدیک به یک صفحه بحث،به جایی نرسیده است و به تعبیر استاد علاّمه طباطبائی(ره )فلا سبیل الی تـصحیح شـی ء من ذلک بالموازین الفقهیة و قد تکلّفوا فی توجیه ذلک بما لا یزید إلاّ إشکالا.
4.گرفتن صد شتر از مشرکین مکّه،واقعا جای این سؤال و تردید هست که با آن رابطهء تیره و تار مسلمانان با مـشرکان مـکّه و با آن همه خونریزی و قطع رابطه و رفت وآمد ابو بکر - که مشرکان به خونش تشنه بودند-چگونه توانسته است به مکّه برود و آنها هم بـابت ایـن شرط و قمار،خیلی خوش حـساب،بـیدرنگ،یک قطار شتر صدتایی که برای مسلمانان قدرت عظیم اقتصادی و نظامی بود،به وی تقدیم کرده باشند و او هم پس از پیمودن آن مسافت طولانی،آنها را سالم خدمت پیـامبر صـلی اللّه و علیه و آله و سلم آورده باشد؟مشرکان مکّه نـه تـنها طلب قانونی مسلمانان مهاجر را به آنها نمی دادند بلکه از بردن اندک مایه ای هم که آنها داشتند ممانعت می کردند، حال چطور ممکن است بابت قمار،یک صد شتر،دو دستی تقدیم مسلمانانی کـنند کـه در جنگ بدر،سه اسب و هفتاد شتر بیش نداشتند!به علاوه اگر این شرطبندی در مکّه رخ داده باشد،خواه نه سال به جنگ بدر مانده باشد(بنا به روایت همزمانی پیروزی رومـیان بـا پیروزی مـسلمانان در بدر)و خواه نه سال به بازگشت از حدیبیّه(بنا به روایت همزمانی غلبه رومیان با این حادثه)،در هـردو صورت نه شخص ابو بکر و نه همه مسلمانان،هیچ کدام چـنان مـوقعیت اقـتصادی نداشته اند که دست به چنین قمار سنگینی بزنند، به خصوص در صورت دوم که در آن زمان یا در شعب ابی طـالب بـوده اند و یا تازه بیرون آمده بودند*و این دشوارترین دوران سیاسی و اقتصادی مسلمانان بوده است و شـرط بـستن بـر سر یکصد شتر،کاری نامعقول می نموده است.
5.ایرانیان، بت پرست و بی اعتقاد به رستاخیز معرفی شده اند،بـا آنکه چنین نسبتی کاملا خطا است زیرا به گفتهء باستان شناسان در سرتاسر سرزمین پهـناور ایران، اثری از بت و بـتخانه دیـده نشده است و پیروان زردشت نه تنها به رستاخیز معتقداند بلکه حیات بعد از مرگ در آیین زردشت،از حیات پس از مرگ در هردو دین نصاری و یهود-یا دست کم در دو دین کنونی آنها-به اسلام نزدیک تر است.
6.اهـل کتاب ندانستن مجوس هم،با گفته ها و رفتار پیامبر اکرم صلی اللّه و علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهما السّلام و نیز با نظر بسیاری از عالمان و فقیهان مسلمان ناسازگار است. این هم که در برخی از این روایات گـفته شـده است که پیامبر صلی اللّه و علیه و آله و سلم دوست داشت رومیان بر ایرانیان پیروز شوند با آن همه روایاتی که از خود رسول خدا در تکریم مردم فارسی رسیده و با آن همه احترامی که امیر المـؤمنین عـلیه السّلام از ایرانیان بعمل می آورد-تا آنجا که برخی از عربها آن را نکوهش می کردند و او هم وقعی به گفتهء آنها نمی گذاشت-و با آن همه خدمتی که ایرانیان در یمن به اسلام کردند و...،با هیچ کـدام ایـنها سازگار نیست.
7.در آیهء شریفه،عبارت «فی ادنی الارض» (در نزدیک ترین سرزمین) آمده و این نزدیک ترین سرزمین باید نسبت به حجاز باشد که محل زندگی مسلمانان مورد تخاطب بوده نه نزدیک ترین سرزمین نـسبت بـه ایـران آن روز،که از حوزه تخاطب به دور اسـت.تـازه بـراساس تواریخ،پیروزی ایرانیان بر رومیان در أذرعات شام(در 601 کیلومتری جنوب دمشق و در داخل سوریه کنونی)بوده که نسبت به ایران نزدیک ترین سرزمین اسـت و نـه نـسبت به حجاز،امّا برمبنای قرائت«غلبت»و تفسیر دوم، «ادنـی الارض» سـرزمین موته خواهد بود که نزدیک ترین سرزمین نسبت به حجاز بوده است.
8.لحن آیهء «و یومئذ یفرح المؤمنون.بنصر اللّه ینصر مـن یـشاء و هـو العزیز الرحیم.وعد اللّه لا یخلف اللّه وعده» با شأن نزول یاد شـده سازگار نیست،زیرا این لحن و این تعبیر، به خصوص تعبیر«وعد اللّه لا یخلف اللّه وعده»
فراخور جایی است کـه مـتکلّم در بـرابر مخاطب تعهّدی داشته و قولی داده باشد نه آنجا که دوگروه بـرای کـشورگیری و کینه کشی به جان هم افتاده اند و حیات هزاران بیگناه را نابود می کنند و اصلا هیچ کدام،طرف خطاب مـتکلم نـبوده اند تـا وعده ای به وی داده باشد، بلکه همین متکلّم و همین کلام و پیام و دعوت،آنـها را از اسـاس قـبول ندارند و آمده اند تا در آیندهء نزدیک آنها را براندازند.
وجوه دیگری هم می توان ذکر کرد کـه بـرای پرهـیز از تطویل مقاله،از پرداختن به آنها خودداری می شود.
اما قرائت دیگر
مرحوم آلوسی می گوید:
«و قـرأ عـلیّ کرّم اللّه تعالی وجهه و ابن عبّاس و ابن عمر و ابو سعید الخدری و الحسن و معاویة بـن قـرّة: «غـلبت الروم»،علی البناء للفاعل و«سیغلبون »علی البناء للمفعول و المعنی علی ما قیل:انّ الروم غـلبوا عـلی ریف الشّام و سیغلبهم المسلمون،و قد غزاهم المسلمون فی السنة التاسعة من نزول هـذه الآیـة فـفتحوا بعض بلادهم...و وفّق بین القراءتین، بأنّ الآیة نزلت مرتین مرّة بمکة علی قراءة الجمهور و مـرّة یـوم بدر کما رواه الترمذی و حسّنه عن ابی سعید علی هذه القراءة.»
و در کشّاف مـی گوید:
«و قـری ء: غـلبت الروم بالفتح و سیغلبون بالضّم و معناه أنّ الروم غلبوا علی ریف الشّام و سیغلبهم المسلمون فی بضع سـنین و عـند انـقضاء هذه المدّة اخذ المسلمون فی جهاد الروم.»
ملاحظه می شود که هردو مفسّر بـزرگوار،بـه تفسیر قرائت دوم پرداخته اند امّا آن را ناتمام رها کرده اند.
آنچه این بنده می خواهم بگویم این است کـه قـرائت دوم بر قرائت اوّل کاملا رجحان دارد و باتوجه به آنچه به اجمال گفته شد،بـاید ایـن دو پیروزی و دو شکست میان رومیان و مسلمانان باشد،نـه مـیان رومـیان و ایرانیان،پیروزی اوّل غلبهء رومیان بر مسلمانان اسـت در جـنگ موته،به سال هشتم هجری و پیروزی دوم،غلبه مسلمانان است بر رومیان در اندی سـال بـعد از آن.که از اواخر خلافت ابو بـکر آغـاز می شود و بـا گـشودن بـیت المقدس در رجب سال شانزدهم، به اوج مـی رسد و در واقـع پیروزی نهایی مسلمانان بر رومیان تحقق می یابد.
این نظر با لحن آیـهء شـریفهء «یومئذ یفرح المؤمنون بنصر اللّه:در آن روز مؤمنان از یـاری خداوند شادمان می شوند » کـاملا سـازگار است زیرا شادمانی مؤمنان از یـاری خـداوند در جایی مناسبت دارد که آن یاری مربوط به خود آنها باشد و در اینجا هم خدا،خـود هـمان مؤمنان را یاری کرده است نـه ایـنکه رومـیان بر ایرانیان پیـروز شـده باشند و مسلمانان آن را یاری خـدا بـدانند و از آن شادمان شوند.
مخصوصا لحن «وعد اللّه لا یخلف اللّه وعده» جز با پیروزی مسلمانان در اثر وعدهء خـداوند، مـناسبت ندارد؛زیرا همان گونه که گفتیم وعـده بـاید بین مـتکلّم و مـخاطب بـاشد و بنابر قرائت دوم،به دنـبال وعده های مکرّر خداوند در قرآن کریم به مؤمنان،که پیروز خواهند شد،جا دارد که بگوید:
رومـیان(در مـوته)غالب شدند امّا(نگران نباشید)مـغلوب خـواهند شـد(خـدا ایـن چنین وعده کرده اسـت آن هـم )وعده خدا(و)خدا هم خلف وعده نخواهد کرد.
البتّه این نظر مستلزم آن است که آیـات یـاد شـده را مدنی بدانیم و بگوییم در سال هشتم هجری بـعد از جـنگ مـوته نـازل شـده اند و ایـن خلاف نظر جمهور مفسّران است که تمام سورهء روم-و یا به قولی همه آن به جز
«فسبحان اللّه حین تمسون...»
(روم،71/03)- را مکّی دانسته اند.اما به طور کلّی روایات نزول و بـه خصوص شأن نزولها چندان اعتباری ندارند-مخصوصا اگر در برابر درایت مستند و قوی قرار بگیرند-گذشته از این که آیهء 93 در این سوره در باب رباست که با مکّی بودن تمام آن،چندان سازگار نیست؛و نـیز مـستلزم آن است که چندین روایت مربوط به شأن نزول را نامعتبر بدانیم و کنار بگذاریم،اما این هم زیانی ندارد،زیرا اولا گفتیم که این روایات متخالف و گاه متعارض اند،ثانیا مضمون برخی از آنـها هـم،آسان پذیرفتنی نیست مانند روایات متضمن دستور پیامبر به صدقه دادن شتران قمار،ثالثا راوی برخی از آنها افراد ضعیفی مانند عکرمه است که گفته اند بـه دروغـ گویی شهره بوده است،رابعا چـنان که دیـدیم به لحاظ درایت حدیث،قبول آنها دشوار است.
سرانجام خواه قرائت اوّل را بپذیریم و خواه دوم را،آیهء شریفه متضمّن غیب گویی قاطعی است که از آیندهء نزدیک،آن هم بـا تـحدید مدّت پیروز شدن در انـدی سـال خبر داده است و این نشانهء روشنی است بر اینکه رسول خدا صلی اللّه و علیه و آله و سلم با عالم غیب و ربوبیّت مرتبط بوده و رسالت خویش را از آنجا گرفته است.
(*).جریان حدیبیّه در ذی قعده سال شـشم و پایـان محاصره در شعب ابی طالب،حدود سه سال پیش از هجرت،رخ داده است که فاصلهء دو حادثه حدود نه سال می شود.