باشگاه خبرنگاران پویا: ساختار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حداقل در حوزه تئاتر به نحوی بوده است که ورود نیروهای جوان بدان عملی نبوده است. نیروهای تحصیلکرده و علناً پیشروتر از نیروهای دیگر جاافتاده در حوزه فرهنگ، با موانع بزرگی برای هدایت و سکانداری عرصه فرهنگ مواجه بودهاند. همه چیز به یک تلنگر کوچک در برهههای خاص ختم شده است. برای مثال در ادوار جشنواره تئاتر فجر، پس از 36 سال برگزاری کسی نتوانسته جوانتر از حسین فرخی در سالهای دور، به سمت دبیری این جشنواره منصوب شود. پستهای مدیریتی و حتی هدایت سالنهای کوچک و بزرگ از دست نیروهای جوان دور بوده است. نیروهای جوان نیز اکنون در شیب میانسال افتادهاند و امیدی به حضور جوانان دهه هفتادی و هشتادی وجود ندارد. ساختار بسته فرهنگی در حوزه دولت فرصت عرضهاندام را گرفته است و حضور یک شخصیت جوان در یک جایگاه سیاستگذاری، موجبات خوشحالی و امیدواری میشود.
انتخاب میلاد نیکآبادی اگرچه میتوان ذهن را با اما و اگرها درگیر کند؛ اما یک اتفاق مثبت برای حضور نیروهای جوان است. آنچه میخوانید گفتگویی است درباره چرایی و چگونگی حضور میلاد نیکآبادی در دفتر کانون تئاتر دانشگاهی.
***
مسئول کانون قبل از تو چه کسی بود؟
نیکآبادی: کانون تئاتر دانشگاهی از سال 84 که آقای پارسایی آمدند با آقای رحمت امینی شروع به کار میکنند.سالها با حضور آقای امینی پیش رفت. خیلی نمیتوانم درباره اتفاقهایی آن سالها صحبت کنم. برخی معتقدند اتفاقات خوبی آن سالها افتاده و اینکه توانستند با سالن مولوی وارد همکاری شوند و آنجا را به پایگاهی برای پروژههای دانشجویی یا اساتید تبدیل کنند. یکی دو سالی با همین شکل و شمایل کار کردند. به صورت بیرونی و نمود بیرونی داشته، کارهایی که میکردند بعد از آن افول داشته و آرام آرام بیکار شد.
یعنی با رفتن امینی؟
شفیعی معتقد بود اداره کل باید جمع و جورتر باشد
نیکآبادی: امینی همچنان بود؛ ولی از آن میزانی که قبلاً داشته و کار میکرده و فعال بودند و جوش و خروش داشتند آرام آرام کم میشود. دوباره حکم آقای امینی زده میشود و آقای امینی دوباره مسئول این کانون میشود تا دوره مدیریت آقای طاهری. وقتی آقای طاهری میآید آقای باباشاهی را میگذارد مدیر آنجا و ناصر باباشاهی میشود مدیر. شروع میکنند به برگزاری جلسات و تنها کارهایی که در آن دوره دارد اتفاق میافتد و خوب هم بود تلاش برای ایجاد امکاناتی است تا در اختیار دانشجوها بگذارند. چندتا پلاتو از اداره تئاتر میگیرند. آنها را برنامهریزی میکنند به صورت رایگان در اختیار بچهها بگذارند. آقای شفیعی که میآید اعتقادی به این دفتر ندارد و معتقد بوده که اداره کل باید جمع و جورتر باشد و خیلی پهن و گسترده نشود. معتقد بود این دفتر کار خاصی برای آنها انجام نمیدهد و شده مسئول پلاتوها خودمان از جوانهایی که باید حمایت کنیم حمایت میکنیم تا زمانی که آقای کرمی آمدند. البته آقای شفیعی تا چند ماه آخرش هم بنا به صحبتهایی که با آقای امینی داشته گویا معتقد شده که این دفتر را راه بیاندازند.
یعنی قرار بود دفتر دوباره احیا شود؟
نیکآبادی: بله چون من یک مصاحبه در ایسنا از آقای امینی خواندم. ه قرار بود چند ماه آخر آقای شفیعی متقاعد شدند که این دفتر را راهاندازی کنند.
کانون آییننامهای دارد؟
چرا یک آقایی مثل آقای ایکس بیاید میلیونها تومان پول بگیرد، با آن شرایط کیفی؟
نیکآبادی:هیچی ندارد. در سایت ایران تئاتر وقتی میروید یا سایت وزارت ارشاد، در جایگاه اداری حقوقی مرکز هنرهای نمایشی، زیر مجموعه آن چیزی وجود دارد به نام کانون تئاتر دانشگاهی. در آن سه صفحه وجود دارد. همین چیزهایی که گفتم و یکسری عدد و رقم که مثلاً حدود دویست میلیون تومان پول داشتند که تقسیم شده است به افراد، حق جلسات، کمک هزینه برای اجرا و یکسری برنامهها. فقط شبیه تاریخچه است. تازه تاریخچه کاملی هم نیست. من خودم معتقدم که جایگاه حقیقی و واقعی خود را نتوانسته پیدا کند. یعنی اساساً تا امروز هر اتفاقی که افتاده یک اتفاق معمول بوده و به نظرم آقای شفیعی حق داشته است؛ چون در واقع یک بازویی آن وسط بوده فقط پول را از این میگرفته میداده به آن و این. من خیلی بحث بر سر کانون دارم. در مورد محل حمایت از آثار دانشجویی و آثار نسل جوان. یکی از وظایفش این است که تولیدات را هدایت کند به سمتهای مشخص و سفارش کار بدهد و از جوانها بخواهد جوانها را وارد دور کند. امکانات سخت افزاری را متناسب تقسیم کند و در اختیار بچهها بگذارد. چرا یک آقایی مثل آقای ایکس بیاید میلیونها تومان پول بگیرد، با آن شرایط کیفی؟ با آن شرایط تماشاگر و بتواند اجرا برود؟ در واقع ما سعی میکنیم نیروهای نخبهای بشناسیم که در تئاتر دانشجویی وجود دارد. کما اینکه تا الان انجام دادیم و لیست کردیم تا ببینیم و رصد کنیم و تا جایی که نیاز است از آنها حمایت کنیم. از آنهایی که کنج ازلت را برمیگزینند هم بخواهیم که بیایند و کار کنند.
در این مدت به تئاتر دانشجویی که نگاه میکنیم میبینیم که خیلی بچههایی که جایزه گرفتند؛ حتی موفق به ورود به دنیای حرفهای نشدهاند.
من به اصلاً اعتقاد ندارم متولی تئاتر دانشگاهی وزارت علوم است
نیکآبادی: مسئله سر همین است. تئاتر کارکردن خیلی سخت شده. در یک شرایطی باید با گروهی کار کنیم که به گیشهمان کمک کند. یا اگر بخواهیم کمی نگاه هنریتر داشته باشیم میبینیم واقعاً سخت است. برای همین خاطر میگویم اگر قرار است حمایتی از این نسل صورت بگیرد. حمایت از این نسل باید سازوکار بهتری داشته باشد. من به عنوان کسی که از این طیف آمدم، از دانشگاه آمدم و در دانشگاه درس میدهم و با دانشجوها سروکار دارم خیلی وظیفه خودم میدانم همان آدمهایی که در دورهای در تئاتر دانشجویی بودند و الان نیستند را پیدا کنیم و اگر بخواهند دوباره کار کنند. یا برگزیدههایی که الان وجود دارد را به امان خدا رها نکنیم. بحثی را به من میگویند و من به آن اصلاً اعتقاد ندارم، میگویند که متولی تئاتر دانشگاهی وزارت علوم است و جشنواره تئاتر دانشگاهی دست وزارت علوم است. دانشگاهها دست وزارت علوم است. بخش دانشجوها زیرنظر وزارت علوم است؛ ولی من به این معتقد نیستم. من میگویم ممکن است روی کاغذ این اتفاق بیفتد و تئاتر دانشگاهی ما و دانشجویان ما به بدنه وزارت علوم وصل باشند؛ ولی مسئله این است که متولی اصلی تئاتر در ایران وزارت ارشاد است و وزارت ارشاد اگر الان برای حضور این جوانها ورود نکند و از حضور این جوانها حمایت نکند، آینده خودش را به خطر میاندازد. اینکه فردا بعد از چهار سال دانشجو از دانشگاه خارج میشود، وزارت علوم میگوید دیگر به من ربطی ندارد. آن موقع برای وزارت ارشاد است و وقتی وزارت ارشاد از قبل نظارت و حمایتی روی نیروهای نداشته که قرار است چهار سال دیگر اضافه شوند، آن موقع است که نیروهای عقیم به دستتش میرسد.
ارشاد همواره حامی قویتری نسبت به وزارت علوم بوده است.
نیکآبادی: مسئله بیشتر از وزارت علوماست وگرنه وزارت ارشاد زمان آقای شفیعی خیلی حمایت کرده است؛ ولی این حمایتها در قالب تئاتر دانشجویی و تئاتر دانشگاهی نبودند و اسم ندارند.
شما تئاتر شهر را نگاه کنید در یک سال گذشته حتی در این سه ماه گذشته بیشترین حجم در دانشجوها بوده است.
جشنواره تئاتر دانشگاهی چند دوره است که صاحب ایده نیست
نیکآبادی: بله . مشکل اصلی سر وزارت علوم است. یعنی وزارت علوم میگوید بیایید به من کمک کنید. یک مبلغی را هر چقدر که هست برای جشنواره دانشگاهی کمک کنید. به عنوان یک مسئله حمایتی؛ اما هیچ دخالتی در هیچی ندارد. من فردا با مدیر کل فرهنگی آنجا، آقای عسگری جلسه دارم و واقعاً میخواهم همین را بگویم. یا ما کمک کنیم یا حتی بیشتر هم کمک کنیم و حتی اسپانسر هم برایتان بیاوریم؛ اما در شرایط برگزاری ما حضور داشته باشیم. اینکه خودت بروی از بین چهار دانشجو که تجربه اجرایی هم ممکن است نداشته باشند یا اگر هم داشته باشند شاید نتوانند در آن شرایط مطلوب اجرا کنند، یک نفری را انتخاب کنی و بروی به امان خدا و بعد روز اختتامیه بگویی که جشنواره خوبی بود؛ امسال اینطوری نمیشود. این یک سازوکار بهتر و جدیدتری میخواهد. یک ارتباط قوی با دانشجوها میخواهد که دانشجوها را از نزدیک بشناسی و بدانی چه هست. نه اینکه شرایطی را ایجاد کنی که فقط جشنوارهات برگزار شود. به همین خاطر این جشنواره چند دوره است که صاحب ایده نیست. دیگر واقعاً معرفی کننده نیست. من امسال در جشنواره چند تا کار دیدم و با داورها هم صحبت میکردم. میگفتند امسال یکی دو تا کار خوب بوده؛ ولی تصادفی است. یعنی صرفاً بر اثر یک تصادف و یک اتفاقی طرف امسال کارش خوب شده. شما جشنواره قبلی را نگاه کنید ببینید چه کسانی از آن آمدند بیرون. ببینید سالها رقابتها چگونه بوده بین چه کسانی بوده. برای اینکه جشنواره یک محل بسیار دست نیافتنی و مقدس صاحب جایگاه بوده است.
میتواند برای این باشد که اجرا رفتن برایشان راحت تر شده؟
در حوزه مدیریتی هم حتی داریم با الگوهای مدیریتی دهه 50و60 کار میکنیم؛ در حالیکه الان در دهه 90 هستیم
نیکآبادی: بله مسئله من سر همین است. الگویی که جشنواره دانشجویی با آن برگزار میشود الگویی متعلق به ده سال پیش است. الان امکان اجرا رفتن زیاد در تهران است. ما میتوانیم اجرا برویم. جشنواره متناسب با این شرایط باید برایش تعیین شود و ما در فراخوانمان براساس این شرایط باید اتفاق را رقم زد. همان طور که در خیلی جاهای دیگر این مسئله وجود دارد. مسئله سر این است که در حوزه مدیریتی هم حتی داریم با الگوهای مدیریتی دهه 50و60 کار میکنیم؛ در حالیکه الان در دهه 90 هستیم و اتفاقات، اتفاقات دیگری است. در این حوزه وارد یک مرحله جدیدتری شدیم که خیلی چیزها دارد تغییر میکند. هم در شرایط جزئی هم در شرایط کلی. همه چیز دستخوش تغییر است؛ اما ما متاسفانه با الگوهای خیلی خیلی قبلمان داریم این مقوله فرهنگمان را پیش میبریم. در جشنواره دانشگاهی هم همین است. اجرا رفتن زیاد شده و دانشجو میتواند راحتتر از گذشته اجرا برود. آن زمان که جایی نبود یک مولوی بود که تعطیل بود. یک تئاتر شهر بود و یک ایرانشهر.
در دوره بازسازی مولوی کل بار روی دوش انتظامی بود.
نیکآبادی: بله ولی جشنواره دانشگاهی هنوز دارد با الگوهای گذشتهاش کار میکند. یعنی شرایطی را ندیده و رصد نکرده که چه کار میشود کرد.
مقصر که بوده ؟
جشنواره دانشگاهی جزء برنامههای اصلی وزارت علوم نیست
نیکآبادی: وزارت علوم بوده؛ برای اینکه جشنواره دانشگاهی جزء برنامههای اصلیش نیست. جزء برنامههای جانبیش است. جزء برنامههایی است که باید برگزار بشود؛ چون در تقویمش هست و برنامه اصلیش نیست و هیچ وقت هم از نظر من نگاه جدی به این مقوله نداشته است.
شما در کانون تئاتر دانشگاهی بودید و فعالیت داشتید. کانون فکر میکنم اوایل سال 90 بود که تعطیل شد. یک سازوکار مشخص داشت برای انتخاب دبیر. تعطیل شدنش به این رخوت سرعت داد؟
وقتی شورای تئاتر دانشگاهی بوده آن شورا دبیر جشنواره را تعیین میکرد
نیکآبادی: بله به نظر من همین است. هر جایی که ما بتوانیم از ظرفیتهای شورا استفاده کنیم، از ظرفیتهای آدمهای مختلف استفاده کنیم اوضاع بهتر بوده است. من همیشه معتقدم به اینکه در بحث فرهنگ و فرهنگ عامه زمانی یک کشور میتواند رو به پیشرفت باشد که یک تکثرگرایی حاکم باشد. یعنی ما فکر کنیم احسان زیورعالم با تمام ویژگیهای فکری که دارد مینشیند با میلاد نیکآبادی، با تمام فکرهایی که دارد پشت یک میز با هم حرف میزنند. این تکثرگرایی یعنی اجازه حضور افراد مختلف در یک جمع. باعث میشود فرآیند تولید فکری بهتر شود. فرآیند تولید ایده بهتر شود. از همه جا این ایده دارد رصد میشود. آدمهای مختلف با هم حرف میزنند و با هم به یک برآیندی میرسند. جدای از اینکه میتوانیم باهم حرف بزنیم و گفتگو کنیم. در پله بعدی این است که ما به این فکری که از اینجا بیرون میرود برآیند فکرهای موافق و مخالف و متفاوت است. وقتی شورای تئاتر دانشگاهی بوده آن شورا دبیر را تعیین میکرد، فکر میکنم شصت و خوردهای کانون تئاتر دانشگاهها کانون تئاتر دارند.
از طرف چه کسانی در جلسه حضور پیدا میکردند؟
نیکآبادی:در آن کانون در سراسر کشور همه اینها نماینده داشتند.
که میشود رئیس کانون دانشگاهها؟
خود دانشجوها تعیین میکردند که دبیر جشنواره چه کسی باشد
نیکآبادی: یا میشد رئیس یا بعضیها احتمالاً نماینده انتخاب میکردند. همه آنها در یک مجمع عمومی جمع میشدند و هیئت مدیره مرکزیشان را انتخاب میکردند. وقتی هیئت مدیره اصلی و مرکزیشان را انتخاب میکردند آن هیئت مدیره دبیر جشنواره را مشخص میکردند. یعنی خود دانشجوها تعیین میکردند که دبیر جشنواره چه کسی باشد. وقتی این اجازه از کانون گرفته شد شد و به دست معاونت فرهنگی وزارت علوم افتاد، آنجا ثبت نام میکنی، رزومه میدهی و از بین آن رزومهها میخوانند میگویند تو بیا دبیر شو.
و امکان خلاقیت عملاً حذف شده است.
جشنوارههایی مثل جشنواره ایرج محرمی آن زمان در این کانونها خیلی تاثیرگذار بوده است
نیکآبادی: بله ولی آنجا کانون بررسی میکرد. من در جریان بودم که را مثلاً سه نفر را انتخاب میکردند، چهار پنج جلسه میرفتند و برنامههای خود را توضیح میدادند و آنها با شنیدن حرفها و شناختن آنها رصدشان میکردند. به هر حال آنها دانشجو بودند. در ارتباط بودند. میشناختند و رصد میکردند و بعد به بهترین برنامه رأی مثبت میدادند. به همین خاطر جشنوارههایی مثل جشنواره ایرج محرمی آن زمان در این کانونها خیلی تاثیرگذار بوده است. سعید هاشمپور، ناصر حبیبیان، جواد روشن. حتی در این دورهها جشنواره خوبی بوده. جشنواره دانشگاهی بعد از عباس اقسامی دیگر خیلی از این اتفاقهای خوب نیفتاد؛ ولی باز تتمه آن آدمها وجود داشت. بعد از ناصر حبیبیان که آخرین منصوب کانون بود، به دلیل اتصال به آن افراد رویه خود را حفظ کرد؛ اما بعد از آن که دست وزارت علوم افتاد و خودشان دبیر را تعیین کردند، در اختتامیه هم میبینی آقای مدیرکل یا هر کسی دیگری میگوید هر کسی میخواهد بیاید رزومه بدهد، ثبت نام کند تا زودتر انتخاب کنیم.
خبر داشتید که چرا منحل شد؟
به نظرم انحلال کانون تئاتر کمی سیاسی بود
نیکآبادی: به نظرم کمی سیاسی بود؛ چون در دولت گذشته، دولت قبل از آقای احمدی نژاد رخ داد. به هر حال وقتی دم از کانون و شورا میزنی یعنی در یک شرایط دموکراتی میخواهی تصمیم گیری کنی. این آدمهایی که با این کثرت میآیند و از هر دانشگاهی و از هر فکر و جایی میآیند به هر حال یک شرایطی باید مهیا باشد که در یک شرایط دموکراتیک باید اتفاق بیفتد. دولت بعدی موافقش نبود. خود وزارت علوم موافقش نبود.
الان چه؟
نیکآبادی: الان وجود ندارد؛ ولی دارند یک کارهایی برایش میکنند.
امیرحسین حریری چهار سال است میخواهند کانون مولوی را راه بیاندازد؛ ولی هیچ وقت این اتفاق رخ نداد با اینکه مجید سرسنگیمعاون فرهنگی دانشگاه تهران هست و قدرت خوبی هم در وزارتخانه دارد. من نمیدانم چرا هیچ وقت شکل نگرفت؟
خراب کردن خیلی راحتتر از ساختن دوباره است
نیکآبادی: من نمیدانم چرا؛ ولی میتوانم این ماجرا را تحلیل کنم که اصولاً تجربه ثابت کرده در ایران وقتی که یک چیزی را خراب میکنی به راحتی میشود آن را بست. خراب کردن خیلی راحتتر از ساختن دوباره است؛ مخصوصاً حالا ساختن جدید به نظرم راحتتر از احیای دوباره است. وقتی کانون را از بین بردند برای احیای آن قطعاً کار خیلی سختی در پیش دارند؛ اما چون دست وزارت علوم است و ابقای دوباره این کانون صد در صد به دست وزارت علوم است به نظر من خیلی کم کاری شده و باید این اتفاق بیفتد. این حضور وجود داشته باشد که آن شرایط دموکراتیک باشد. شرایط دانشجویی باشد تا دانشجوها در جشنوارهای سهیم باشند که مال خودشان است. جشنوارهای که برای آنهاست. برای بهتر دیده شدن آنهاست و برای معرفی آنها به بدنه حرفهای است؛ ولی عملاً خودشان سهمی ندارند. احتمالاً کسی از وزارت علوم یا آشنا باشد یا نباشد انتخاب میشود و سال بعد قطعاً معاون او میشود دبیر. بعد میرود یک نفر دیگر میآید و همین طور دانشجوها هیچ تاثیری در آن ندارند. من اطلاعی ندارم؛ ولی بعید می دانم جشنواره دانشجویی یک اساسنامه درست و حسابی داشته باشد که بشود بر مبنای آن کار کرد یا حداقل اگر داشته باشد الان باید تغییر کند. یعنی الان شرایط عوض شده و دانشجویان ما پوست اندازی کردهاند. الان شرایط به گونهای است که همه چیز باید با نگاه جدیدی روبهرو بشود.
در سال 92 من یادم است که تئاتر فجر بخش جشنواره دانشگاهی داشت و بچههایی که دانشجو بودند به اسمهای مختلف مثل نسل جوان وارد جشنوارهمیشدند تا اجرا در مولوی نصیبشان شود. این اتفاق در فجر هم کنسل شده است. حالا با آمدن آقای کرمی و باز شدن دوباره دفتر وضعیت چگونه است؟ قرار است در فجر برنامهای داشتید یا نه؟
نیکآبادی: در فجر در دوسالی که آقای اسدی بود این بخش همچنان وجود داشت. یعنی سالی که بخش مرور بود و تولیدی وجود نداشت. در زمان آقای اسدی بهخصوص در سال دوم که همه آثار آثار مرور بودند، بخش نسل نو وجود داشت. نسل نو هم به این شکل بود که بخشی از آثار براساس سن افراد وارد میشدند. بعضیها از طریق دانشگاه و بعضیها از طریق جشنوارههای دانشگاهی و دانشجویی. بعضیها براساس پایاننامههای دانشگاهی و دانشجویی. یعنی چهار پنج آیتم داشت که از آن طریق میتوانستند وارد شوند و آن بخشها به قوت خودش باقی بود. در همان سالی که آقای اسدی بود ده پانزده تا هم کار بود. سال گذشته که آقای مهندسپور بود به صورت رسمی وجود ندارد. بعد از اینکه من رصد کردم در فراخوان نگفته بودند که بخش نسل نو وجود دارد؛ اما کارها را که میدیدی و انتخابهای جشنواره را میدیدی، میفهمیدی در بخش تولیدی دو سه تا تولیدی وجود دارد؛ چون بخش مهمان سفارشی بود. پیشنهادی به آقای برهانیمرند دادم. پیشنهادی را تدوین میکنیم که به این شکل امسال به جشنواره نگاه شود و نظر و پیشنهاد ما این است که این کار برای نسل جوان و جشنواره و جامعه دانشگاهی عملی شود.
به صورت مجزا برگزار میشود؟
نیکآبادی: نظر ما این است که مجزا باشد. حالا این انتخابش با آقای برهانی است. ما پیشنهادمان را به ایشان میدهیم. ایشان هم شرایط را ببینند.من به ایشان گفتم که ما تقریباً دو سه هفته است که داریم روی این موضوع کار میکنیم.آماده میکنیم و به شما میدهیم. یک طرح پیشنهادی به شماست که تمام جزئیات پیشنهادی را در آن نوشتیم و میگوییم که به نظر ما این بخش میتواند این گونه برای جشنواره فجر برگزار شود و تصمیم گیری با خود ایشان است.
بیشتر بحث ما رفت به سمت جشنواره، در مورد تولید صحبت کنیم. در مولوی تابلوهایی از آثار گذشته دیدم که آنجا نوشته شده «تهیهکننده اداره تئاتر» و اداره تئاتر در مقام تهیهکننده ظاهر میشده است. در بحث تولید دانشجویی هم یکی از مشکلات و معضلاتی که افراد با آن مواجه میشوند این است که تهیهکنندهها رغبتی پیدا نمیکنند با آن افراد کار کنند. من وقتی به آرمین جوان نگاه میکنم در نهایت تهیهکننده با آرمین کار نمیکند. در نهایت هیچ وقت نمیتوانند در بازار حرفهای تئاتر ایران بالا بیایند؛ مگر اینکه بروند دنبال چند چهره تا تهیهکنندهها راغب شوند که من با آنها کار میکنم. مثلاً امیر مهندسیان کار گم و گور قبلاً به شکل دیگری کاری میکرده، وقتی با الناز شاکردوست و امیر جعفری کار میکند کل پروسه عوض میشود و یک تهیهکننده حرفهای حمایتش میکند تا فروش خوبی داشته باشد؛ ولی در مورد بقیه این قضیه صادق نیست. یعنی وقتی نگاه میکنیم مناسبت باعث میشود که الناز شاکردوست و امیر جعفری بیاید. این مناسبات مستلزم یکسری روابط است.
این کانون نگاه حمایتی به آثار دانشجوها دارد، نگاه حمایتی از منظر مالی
نیکآبادی: یکی از برنامههایی که در این کارنامه وجود دارد این است که این کانون نگاه حمایتی به آثار دانشجوها دارد. نگاه حمایتی از منظر مالی. یعنی اینکه به ما میگویند در سال انقدر حمایت میتوانید بکنید. ما تازه اول کار هستیم. درگیر اساسنامه و آییننامه هستیم که ببینیم چه کار باید کرد؛ ولی سرعتمان زیاد است. خوشبختانه بعد از اینکه ما شرایط حمایتیمان را مشخص کنیم، نظر من این است که ما در یک شرایط مطلوبتر میتوانیم سفارش کار بدهیم. نه اینکه کسی بگوید من یک کار دارم بیا از آن حمایت کن. ما میگوییم که آقای کارگردان شما بیا در این تاریخ در این پروسه برای ما کار کن.
من یک ایده خیلی مهمی دارم. بابت این قضیه هدف مهمی دارم که ما در یک تعاملی با سالنهای دولتی و خصوصی یک بخشهایی از سالنها را -مثلاً جایی مثل تئاتر شهر باشد که بشود سالن را به صورت مجزا در اختیار داشت یا در تاریخهای مشخص و یک فصلهای مشخصی بتوانیم امکان اجرا بگیریم- در اختیار بچهها قرار دهیم؛ حتی سالنهای خصوصی یا حتی توسط مرکز هنرهای نمایشی. این قدرت را داشته باشیم موظف بشوند به اینکه به ما اجراهایی بدهند که آن شرایط مالی را نداشته باشد. مثلاً کف فروش بدهید و از روز اول پول بدهید یا اینکه با خودشان تعامل کنیم و این فرصتها را بگیریم و این فرصتها را درست در اختیار بچهها قرار دهیم. وقتی این اتفاقها میافتد مرکز هنرهای نمایشی با آن نگاه حمایتی که دارد، تقریباً نقش تهیهکننده را برای اینها بازی میکند و حداقل آن این است که بتوانیم بخش زیادی از دغدغههای این بچهها را که همیشه درگیر هستند و حق هم دارند - انیکه درگیر پول میشوند که نفروختیم، پول سالن را باید بدهیم - این مشکلات را تا حد قابل قبولی مرتفع کند.
درپروژه قشقایی با حضور فارس باقری، اصغر دشتی و حمیدرضا پورآذری، یک سال سالن بعد از بازگشایی در اختیار گروهها قرار میگیرد. هر گروه جوانی که دانشجویی بودند، پانزده روز سالن را در اختیار داشتند. فکر کنم دوازده گروه در آنجا فعال میشوند و با آمدن پیمان شریعتی عملاً پروژه به سال دوم نمیکشد و خیلی مخالف آن ماجرا بود. یک نکته آن این بود که به هرکدام از اینها یک کمک هزینه میدادند و معتقد بودند این پروژه خیلی ضررده است. احتمالاً عایدی هم برای تئاتر شهر نخواهد داشت. در بهترین حالت پنج شش میلیون می فروختند. خیلی گیشه خوبی نداشت. مخاطب خاصی نداشت. کما اینکه مبحث آموزشی آن فعال بود. یعنی هر گروهی برای خودش سمینارها و ورک شاپ برگزار میکرد. یک بار این قصه در تئاتر شهر به بن بست خورد. به دلایل اعتقاداتی که پیمان شریعتی داشت. نگاه شما هم به سمت این پروژه مثل پروژه قشقایی است یا نه؟
نیکآبادی: من معتقدم این پروژه قشقایی یک ایرادی در آن بود. برای اینکه وقتی شما آنجا شرایط ثابت مالی تعریف میکنی و یک مبلغ دستیافتنی را به آدمها توصیه میکنی که هر کسی توانست وارد قشقایی شود و این پروژه را تعریف کند ما اینقدر پول به او میدهیم و همه مسئولیت کار را و همه نظارت کار را به همان گروه واگذار میکنیم. به نظر من اینجا محل جدل است؛ چون آن گروهی که میآید آن کار را میکند به یک پولی فکر میکند و پولی دریافت کند بدون اینکه کاری انجام دهد. وقتی که در آن کاری که انجام بدهد نظارتی وجود ندارد و نظارتی نیست که بگوید تو در پایان چه چیزهایی باید به ما بدهی و چه باید عایدت بشود.
بارها گفتند که قرار است یک کتابی از پروژه قشقایی بیرون بیاید که کتاب هنوز چاپ نشده است. خودشان این ادعا را ندارند چون پروژهها را از قبل خوانده بودند و میگفتند همه چیز براساس چیزهایی که تعیین شده بود پیش رفته.
پروژه قشقایی همین کلی بودنش بود که به آن ضربه زد
نیکآبادی:من به نظر آنها احترام میگذارم. خیلی اطلاعاتم در این زمینه تکمیل نیست. با توجه به آن چیزی که دیدم میگویم. از نظر من اگر بخواهیم چنین شرایطی را ایجاد کنیم همه چیز را به گروهها واگذار نمیکنیم. در واقع نمیگویم پانزده روز؛ چون تا جایی که من میدانم در آن پانزده روز کلید داشتند. ما در این شرایط این کار را نمیکنیم. یعنی ممکن است به کسانی واگذار کنیم؛ اما صد در صد با نظارت خودمان است. نظارت خودمان که میگویم منظور همین جامعه دانشگاهی است. مثلاً شما مسئول پژوهش این بخش هستی. تو آدمهایت را بچین و بگو باید چه کار کنیم؛ ولی با نظارت خود ماست. یعنی با مسئولیت خود توست. تویی که مسئولیت را پذیرفتی. ما همه چیز را به آن آدمها واگذار نمیکنیم که او به تماشاگر و تبلیغاتش فکر کند. به اجرا و سخنرانش فکر کند. به ورکشاپش فکر کند. به همه اینها و اگر مسئله مالی را انقدر کلی نبینیم و جزئی ببینیم و حمایتها حمایتهای جزئی باشد. جزئی نه به لحاظ مبلغی، به لحاظ انجام آن کار. یعنی در ازای انجام کارهای جزئی بشود حمایت کرد. آن موقع خیلی امکان نظارت و بازدهی بیشتری از آدمها خواهیم داشت. پروژه قشقایی همین کلی بودنش بود که به آن ضربه زد.
پروژه قشقایی ایدهای داشت مبنی بر اینکه میخواهد مفهوم گروه تئاتری با وابستگی مکانیش را برجست کند. میلاد نیک آبادی که آدمهایش مشخص هستند اگر یک سالن داشتند چگونه باید فعالیت میکردند. قرار بود این آموزش داده شود. تو باید در حوزه تبلیغات چه کار کنی. فقط نباید خودت را معطوف اجرا کنی.باید به کارت ارزش افزوده میدادی.
نیکآبادی: اصغر دشتی و حمید پورآذری تماماً دوست دارم و خیلی انسانهای با ایده و خوش فکری هستند. همین که در آن وااسفای مدیریت خانم مقتدی کار کردند که به نظرم بدترین دورههای تئاتر شهر بوده، انجام چنین پروژهای به نظر من کار خیلی سنگینی بوده که آقای دشتی و پورآذری انجام دادند. من همیشه به این دو نفر و خیلی از اساتید دیگر احترام میگذارم؛ برای اینکه راه و منشش را بلد هستند. هنوز هم معتقدم که آنها کار خیلی درست و خوبی انجام دادند. ممکن است نتیجه مطلوبی نداشته باشد. به هرحال یک آزمایش بوده؛ اما من اعتقادم این است که در مورد گروه وقتی که صحبت میکنیم ما با پانزده روز نمیتوانیم گروه بسازیم. ما با پانزده روز نمیتوانیم تمرین گروه بودن کنیم. کما اینکه بخش اعظمی از مشکلاتی که ما گروهی در ایران شکل نمیدهیم این است که ما به سرعت آدمها را وارد یکسری مناسبات میکنیم. یعنی من میگویم که میخواهم گروه تئاتر تسنیم راه بیاندازم، فلانی تو بیا تو حق نداری این کار را انجام بدهی. تو نباید در کار دیگری بازی کنی و غیره. بدون اینکه از پیش یک همپوشانی داشته باشیم. ایدههایمان با هم یا یک محل اشتراکی داشته باشیمیا حتی محل افتراقی داشته باشیم یا شناخت درستی از هم داشته باشیم، بعد وارد یک گروه میشویم. صرفاً برای اینکه باهم دو تا کار کردیم مثلاً سر یک کار بودیم، خوشاخلاق بودیم، برای همین وارد یک جرگهای میشویم به اسم گروه؛ ولی به نظر من گروه زمانی شکل میگیرد که تو زندگی کردی، تجربه کردی و ناخواسته تبدیل به گروه شدی. وقتی میگویی میخواهم تئاتر کار کنم اولین نفر زنگ میزنم به شما که این متن خوب است که من کار کنم.
و این در دانشگاه باید شکل بگیرد .
نیکآبادی: بله یعنی تمرین این باید از دانشگاه اتفاق بیفتد. من همیشه توصیه میکنم به دانشجویانم با نسل خودتان پیش بیایید؛ چون نسل من یا نسلهای بالاتر من مگر چقدر دیگر هستند. نوبت شما هم میرسد. نقدی که من به امیر مهندسیان دارم همین است. امیر مهندسیان هویت دانشجویی و هویت جوان خودش را در ازای حضور دو تا بازیگر گذاشت و هویت خودش را برد زیر بیرق آنها. این اتفاق اتفاق غلطی است. ما باید هویت شهویت شخصی دانشجو و هویت شخصی نسل جوان را حفظ کنیم و به آنها بدهیم و بگذاریم با هویت خودش بالا بیاید. من پیشنهادم همیشه به آنها این است که با نسل خودتان کار کنید و با نسل خودتان بالا بیایید که اینها آرام آرام شرایط شکل گیری یک گروه و تمرین گروه بودن را به این بچهها میدهد.
یک بخش مهمی که به این بچهها میتواند کمک کند حوزه رسانه و پژوهش است. شما عضو کانون منتقدان هم هستید. در آنجا هم قرار است برنامهای شکل بگیرد برای این بخش؟
نیکآبادی: یکی از دلایل اصلی که من اینجا را پذیرفتم و راجع به آن هم صحبت کردیم همین است و امیدواریم بتوانیم شورا را معرفی کنیم. قرار است که معرفی بشود. من معتقدم که همه چیز باید شفاف باشد. در شورایی که ما خواهیم داشت قطعاً یک یا دو نفر از اعضای آن شورا اعضایی هستند که متخصص امر آموزش و پژوهش هستند. یعنی در واقع بخش اعظمی از ما حتی به نشریه فکر کردیم. به یک نشریه خواندنی که صرفاً آن خشکی مجلههای علمی و پژوهشی را نداشته باشد که دانشجوها نخوانند. چون متعتقدم پژوهشیها هیچ وقت خوانده نمیشوند. فقط یک سر و شکلی دارند و فقط رزومهساز هستند. اعتقاد دارم اگر دانشجوهایمان و نسلمان کمی شناختشان را بیشتر کنند و شرایط موجود را به آنها بشناسانیم اتفاقهای جذاب بسترساز ایدههای بکر میشود. بسترساز حضورهای قوی در جشنوارهها و در جاهای عمومی میشود.
با توجه به این که هر کدام از بچههای کانون در یک جای خوبی مشغول هستند بشود حمایتهای رسانهای برای آنها پیدا کرد. مثلاً از بچههای کانون در رادیو، روزنامهها و دانشگاهها هستند. یکی از مشکلات بچههای دانشجو این است که درست پرزنت نمیشوند.
نیکآبادی: معتقدم نه تنها کانون منتقدان؛ بلکه همه بچههای تئاتری نمایشی که شرایط بهتری از نظر بازیگرهای چهره دارد، معمولاً نگاه همه رسانهها رو به آنهاست. به خاطر اینکه آن خبری که تولید میشود یا گزارشی که از آن نمایش تولید میشود یا نقدی که بر آن نمایش زده میشود بیشتر از نمایشی است که دانشجویی در سالن متروک اجرا میکند.
به جوایز کار نگاه کنیم میبینیم آن سالنهای مهمتر بیشتر مورد توجه قرار میگیرند.
نیکآبادی:بله به همین خاطر من معتقدم که هم کانون ملی منتقدان که من هم عضو آن هستم هم رسانهای دیگر هم حتی خود مرکز که الان پا پیش گذارد. همه دوستان تئاتری و حتی من میگوییم چهرههای تئاتری و سینمایی باید حمایت کنند. هیچ اشکالی ندارد اگر آقای فلانی که آدم تاثیرگذاری است در تبلیغات یا اینکه پستی در اینستاگرامش بگذارد که آن نمایش دیده شود. من که مسئول آن کانون هستم و قرار است به بچهها خدمات بدهم و از بچهها حمایت کنم. من شخصاً از او میخواهم که این کار را انجام دهد و قصد داریم که یک مسیری را مشخص کنیم و یک طبقهبندی انجام بدهیم. یک راهی را بگذاریم. یک محلی را بیافرینیم که همه این ارکان رسانه کانون سلبریتیها و غیره همه و همه کمک کنیم که این جریان هویت خودش را پیدا کند و به آن کمک کند. آن اتفاقی که تو میگویی نیفتد. این که جایزه دادنشان هم به این نمایشها نباشد. یا این سالنها دیده نشوند. من معتقدم که همه ارکان حتی روابط عمومی مرکز هنرهای نمایشی و سایت ایران تئاتر، همه خبرگزاریها و بچههایی که در حوزه خبر و رسانه کار میکنند همه اینها باید کمک کنند به اینکه این جریان دوباره احیا شود؛ چون این جریان کمی بیحال است و این کمک حداکثری همه را میخواهد.
جریان حلقه تئاتر دانشگاهی را خروجیهایی هستند که کماکان دارند کار میکنند. بعد از اینها اسمی که مداوم کار کنند و فعال باشند را نمیبینم.
نیکآبادی:حداقل اگر هم دارند کار میکنند برای همین شرایطی که ما گفتیم. جاهایی هم دارد کار میکند؛ ولی آنقدر کار کردنش کوچک شده و نادیده گرفته شده که کسی از او خبر ندارد.
مثلاً برادران رشادت که یک دوره هم جایزه دانشجویی گرفتند و فجر هم حتی شرکت کردند. از سال 94 به این طرف این دوتا کاری نداشتند یا مثلاً احمد سلگی با هویت پروانه مرده در سال 95 کار کرده تا پروژه ثابت حمید پورآذری که آن هم به او سفارش شده.یک سال کار نکرده تا الان. این نشان میدهد سلگی در این سه سال گذشته فقط یک کار مستقل توانسته تولید کند و هیچ وقت به عنوان آدمی که آن نمایشش موفق بود، دیده نشده است.
نیکآبادی:این موارد زیاد است و این نمونهای است که ما میشناسیم؛ ولی ممکن است بخشی از این اتفاقات به خود این آدم هم برگردد. یعنی همه آن عدم حمایت نیست و تنها این نبود امکانات نیست. بعضیها مسیرشان عوض میشود.
تا سال 90 کسانی که در فضای دانشجویی کار میکردند وارد فضای حرفهای شدند؛ ولی از آن زمان به بعد خیلی تعدادشان کم شد.
یک کعبه آمالی بود که شما روزی در تئاتر شهر اجرا بروی
نیکآبادی:اصولاً این نسل جدیدی که آمده خیلی نگاهش با نسل ما فرق میکند. خیلی با نسل دهه 60 فرق میکند. یک چیزهایی برایش مسئله نیست. یعنی دوست دارد که یک تجربیاتی خودش داشته باشد. خیلی هم شاید برایش مهم نباشد که حتماً در اشل و جایگاه حرفهای و با اسم حرفهای کار کنند. من با دانشجوها صحبت میکنم متوجه میشوم که عامل دلشوره و پیگیری و ماجراهایی که ما داشتیم برای گرفتن اجرا بود. مثلاً در سالن کوچک مولوی یا در انتظامی خانه هنرمندان یک کعبه آمالی بود که شما روزی در تئاتر شهر اجرا بروی. الان این گونه نیست. الان همین کاری که دیشب تمام شد، تئاتر بازی، همه آنها بچههای سینما تئاتر هستند. دانشجو هستند. تابوی این اتفاق شکسته شده. من توانستم در سال 91 در تئاتر شهراجرا بروم. من خیلی پیگیر بودم یعنی از سال 84 که وارد دانشگاه شدم تا سال 91 که اولین اجرایم را رفتم. دوازده تا نمایش تولید کردم. نمایش کامل. نمایشهایی که در جشنواره دانشجویی رفتند و جایزه گرفتند. چه در جشنوارههای دیگر بودند. در حوزه هنری اجرا کردم؛ ولی بعد از این همه سال و پیگیری توانستم بروم تئاتر شهر.
الان خیلیها مخالفت میکنند می گویند یکی از مثلاً میخواهند از پیمان شریعتی انتقاد کنند می گویند ببین تئاتر شهر چه شده است.
جسارتی که جوانترها در مدیریت دارند خیلی کار سازتر از آن رخوتی است که بزرگترها دارند
نیکآبادی:من موافق نیستم برای اینکه ما باید بپذیریم که تئاتر ایران دارد پوست میاندازد. ما باید بپذیریم که نسل عوض شده و دیگر برای آقای فلان و غیره نمیروند تئاتر ببینند. تماشاگرهای دوست ندارند این نمایشی را که این دوستان دارند کار میکنند. این دوستان تاج سرما هستند. من در حیطه مدیریتی هم این را میگویم که آن جسارتی که جوانترها در مدیریت دارند خیلی کار سازتر از آن رخوتی است که بزرگتر ها دارند. این به این معنی نیست که بزرگترها نباشند. این به این معنی است که بزرگترها به عنوان مشاور همیشه باید باشند و در جاهای درست به ما انتقال تجربه بدهند و به ما بگویند که ما اینجا این کار را کردیم؛ ولی آن نشاط جوانی در آنها نیست. در مورد تئاتر شهر هم همین است.
پیمان شریعتی خیلی شجاعانه این قضیه حمایت از جوانان را جمع کرد
این نسل عوض شده و پوستاندازی اتفاق افتاده است. اتفاقاً پیمان شریعتی خیلی شجاعانه این قضیه را جمع کرد. یعنی خیلی جاها ایستاد. من چند مورد را دیدم. در صورتیکه باید این اتفاق بیفتد. چون این مسیر عوض شده. باید اعتماد کرد. باید اجازه داد حضور داشته باشند. ممکن است در سالهای اول تجربههای ناکامی هم داشته باشیم. هیچ اشکالی ندارد؛ اما تا این تجربههای ناکام را نکنی که نمیتوانی انجام بدهیم. ما برای اینکه ترس داریم از انجام کارها کل صورت مسئله را پاک میکنیم. میگویند وقتی که داری یک میوه را پوست میگیری با چاقو اگر چاقو دستت را زخمی کرد که نمیتوانی تا ابد چاقو را بگذاری کنار، بگویی من دیگر با چاقو کار نمیکنم؛ چون دستم را بریده کار کردن با چاقو را یاد بگیر. این سازوکار را یاد بگیر که دفعه بعدی که با چاقو کار کردی درست کار کنی. مثلاً حضور جوانان در تئاتر شهر معنایی ندارد. خطا را مطالعه نمیکنیم که ببینیم چه به ما میدهد. اگر ما بر خطاهای خودمان تأمل کنیم بخش عمدهای از آینده ما حل است؛ ولی ما خطا میکنیم و از آن رد میشویم.
شما از یک حلقه کاملاً بسته رد شدی و رفتی به مرکز و در همان ساختمانی که احتمالاً اتاقی به شما اختصاص دادند ما دو سه نفر را داریم که سی سال است آنجا هستند و عوض نمیشوند. همواره آنجا هستند. حتی در کانون هم مدتها گذشت تا یک تغییر عمده رخ داد. رد شدن از این حلقه چقدر برای شما هزینه داشت؟
یکسری شیطنتهایی بوده ولی به نظر من شهرام دارد شجاعت به خرج میدهد
نیکآبادی:به نظر من هزینه را من قرار نیست بدهم و تا الان اگر کسی هزینه را داده شهرام کرمی بوده و این شجاعت شهرام است. کما اینکه من میدانم یکسری شیطنتها بوده در طول این مدت یا با اسامی که با اسم من مطرح بود یا یکسری آدمها را که نخواسته آنجا باشند. به هر حال یکسری شیطنتهایی بوده ولی به نظر من شهرام دارد شجاعت به خرج میدهد. روزهای اولی که ما صحبت میکردیم در مورد این ماجرا اصلاً در مورد این که این اتفاق بیفتد یا نیفتد مطمئن نبودم. خودش هم مطمئن نبود؛ ولی از یک جایی گفت که این کار را میکنیم و به او گفتم که آقای کرمی من معتقدم که اگر در دوره شما سه چهار نفر از بچههای جوان وارد عرصههای مدیریتی نشوند - اصلاً بحث خودم نیست بحث آدمهای دیگر است - در جاهای دیگر من دیگر نمیتوانم به این راحتی از کسی انتظار داشته باشم که این کار را انجام بدهد. اگر این کار را شما نکنید فکر میکنم باید بایستیم.
در کانون یا قسمت اجرایی؟
اتفاقی که میافتد این است که مدیر بعدی مدیر کل استان فلان نیست
نیکآبادی:در همه جا حتی در بدنه فجر. شاید از آقای برهانی بخواهد که بیشتر با نیروهای جوان کار کند، نه اینکه نیروهایی که در مرکز هستند نباشند؛ حتی نیروهایی که در مرکز هستند هم کار بلد هستند. ولی میتوانیم در جاهای دیگری از جوانها استفاده کنیم و احتمالاً برای آقای کرمی هزینه دارد؛ ولی اتفاقی که میافتد این است که مدیر بعدی مدیر کل استان فلان نیست. یکی از معضلاتی که آقای کرمی در ابتدای ورودش داشت این بود که خیلی باید جستجو میکرد تا آدم پیدا کند. برای جاهای مختلف برای همین این همه جانبه شجاعت است. یعنی تو داری با نیروهایی کار میکنی که ممکن است تجربه نداشته باشند و به خطا برسند و مشکل ساز باشند؛ ولی به هر حال پای آن ایستاده و گفته من این نیرو را میگذارم و خودم هم حواسم هست. چهار سال دیگر که آقای کرمی رفت و نفر دیگر آمد پنج تا نیروی جدید هم داری. میگویم کلاً در حیطه فرهنگی، هنری، اقتصادی و همه چیز ایران پوستاندازی اتفاق می افتد. در حیطه اقتصادی در جهت منفی دارد اتفاق میافتد، در حیطههای دیگر کمی مثبتتر شده است.
البته حکم حکومتی هم داریم در چند روز پیش در سخنرانی رهبری گفتند که کلاً مسئولیت را بدهیم به جوانها
نیکآبادی:اتفاقاً من هم خواندم و دقت هم کردم من معتقدم که اعتماد کردن به جوانها در وهله اول شجاعت مدیر بالادستی است یعنی در وهله اول شجاعت و شهامت شهرام است چون در بهترین حالت برای مدیر این بود که آقای فلانی که همه میشناسند سالها بوده حالا مثبت بوده یا نیمه مثبت بوده یا منفی بگذارد آنجا و آن مدیر هم احتمالاً یک خواستههایی دارد با این کار خواستههای او را هم جواب میداد خیلی هم مثبت بود و کسی هم به کسی کاری نداشت کارش را هم بلد بود و انجام میداد ولی نکرد اگر هزینهای هم باشد آقای کرمی میدهد
در شورای خودت را هم میخواهی جوان بیاوری؟
نیکآبادی:همین جا هم اعلام میکنم این است که در گذشته و در سابقه این کانون این بوده که شورای این کانون مدیران گروههای نمایشی دانشگاههای تهران بودند. یعنی مدیر دانشکده هنر و معماری، مدیر دانشکده سینما و تئاتر، مدیر سوره، مدیر هنرهای زیبا اساتید، دانشگاهی که مدیر گروه بودند. یکی از مخالفتهای من اصولاً این است که چرا شما امتیاز یا جایگاه را به آن سمت میدهید؟ چرا به آدم نمیدهید؟ مثلاً میگویم مسئول صفحه تئاتر و سینمای تسنیم بیاید. تسنیم اگر مسئولش کسی بود که به هر دلیلی آمد اینجا و کارش را بلد نبود آن موقع تکلیف چیست؟ من میگویم با آدم طرف باشم نه با سمت و پست و مقامی که دارد برای همین من صد در صد مخالف این کار هستم.
این محافظه کارانه است
نیکآبادی:بله چون به آن مسئولیت داری کاری را میدهی و آن مسئولیت جایگاه حقیقی و حقوقی دارد.
داری کاری میکنی که آن امتیاز از دست نرود.
قطعاً شورایی که وجود دارد شورای جوانی است
نیکآبادی:بله دقیقاً؛ ولی من اصلاً این اعتقاد را ندارم. ممکن است در گروهی که تشکیل میدهم یکی از مدیر گروهها باشد. ممکن هم هست نباشد.سعی میکنم جایی باشد که جوان باشد و نرویم حرف بزنیم و همدیگر را تأیید کنیم. جایی باشد که ما از دیشب که ساعتها در مورد دستور جلسهها صحبت کردیم، گپ میزدیم دعوا هم کنیم و ناراحت هم بشویم از هم و قهر هم کنیم. این برای من خیلی مطلوبتر است تا اینکه همدیگر را تأیید کنیم. باید آدمها با نگاههای جدید بیایند. آدمها با شناختهای جدید بیایند و متفاوت که از آن جدل ما به بحث اصلی برسیم و به شرایط مطلوبمان برسیم. قطعاً شورایی که وجود دارد شورای جوانی است. حتماً جلسات بسیار زیاد مشاورهای با مدیران گروه خواهیم داشت و مواردی که به تصویب خودمان برسد حتماً در جمع مطرح میکنیم. ولی آنها برای ما حکم مشاوره دارند نه شورای اصلی و سیاستگذار. به هر حال آنها اساتید ما هستند. آنجاست که میگویم باید از مشاوره این دوستان استفاده کرد تا ببینیم چه میشود.