2روز دیگر سالگرد درگذشت عباس کیارستمی، کارگردانی است که آوازه سینمای ایران را به دوردستها بردهاست. او بر اثر خطای پزشکی در یک فرایند دردناک جان خود را از دست داد. حکم قطعیای که دادگاه در نهایت برای پزشک متخلف در ابتدای هفته جاری صادر کرد تقریبا «هیچ» بود؛ تذکر کتبی و درج در پرونده.
به گزارش ، همشهری در ادامه نوشت: اگرچه بهنظر اکثر مردم این حکم منصفانه نیست، با این حال براساس قانون، مورد تأیید هیأت عالی دیوان عالی کشور قرار گرفته است. این خبر هنوز داغ است که خبر میرسد تهیهکننده فیلم سینمایی «ته خط» برای بستری کردن مهدی فخیمزاده کارگران برجسته دیگر پس از سانحه رانندگی در زمان فیلمبرداری با مشکل اساسی مواجه شده است. سیدحامد حسینی گفته است: من برای پذیرش مهدی فخیمزاده در تهران با 4بیمارستان مذاکره کردم و در آخر با تلاش زیاد و داشتن چندین آشنا توانستم او را در بیمارستان ایرانمهر بستری کنم. حتی مشکل از این هم بزرگتر است و بیمارستان اولی که فخیمزاده در آن بستری بود میخواست تا ما سریعتر وی را از آنجا ببریم.
به اعتقاد بسیاری از کسانی که کارشان به شکایت از پزشکان بر سر خطای پزشکی میرسد، شکایت کردن منجر به احقاق حق نمیشود چرا که به اعتقاد آنها احکام صادره منصفانه نیست. در میان برخی از مردم نیز شایع است که هیچ پزشکی علیه پزشکی دیگر رأی صادر نمیکند، آنها پشت هم را دارند و در نهایت به نفع خود رأی صادر میکنند. یکی از این افراد در تماس تلفنی با روزنامه، پس از شرح خطایی که برای او رخ داده، میگوید: وقتی برای آقای کیارستمی چنین حکمی صادر میکنند چرا باید انتظار داشته باشیم برای ما رأی بهتری صادر کنند. عدمرضایت مردم از رأیهای صادره برای پروندههای پزشکی را در اظهارنظر رئیس سازمان پزشکی قانونی نیز میتوان یافت که چندماه پیش اعلام کرد: «معمولا شاکیان در 80 تا 90درصد موارد راضی نمیشوند و دوباره اعتراض میگذارند و کمیسیونهای دوم و سوم نیز برگزار میشود»؛ غافل از اینکه معمولا در اینگونه موارد تغییری در رأی اتفاق نمیافتد و رأی کمیسیون اول همچنان که برای عباس کیارستمی رخ داد، مورد تأیید قرار میگیرد.
انتظار 2.5 ساله
دو سال و نیم است که انتظار میکشد اما نه دیگر مثل آن 8ساعتی که منتظر بود زنش را از اتاق عمل بیرون بیاورند. منتظر است به او خبر دهند پروندهای که بیش از 2سال پیش برای اشتباهی که انترنها در زمان جراحی در مورد همسرش انجام دادند، باز کرده به چه سرانجامی رسیده است.
رضا راننده آژانس است که حالا دو و نیمسال است پدر شده. عکس فرزندش را روی صفحه تلفن همراهش هر از گاهی نگاه میکند و خاطرات آن روز زمستانی را مثل همین روز روشن تابستان به یاد میآورد. او میگوید: برای قرار از پیش تعیین شده سزارین به بیمارستان تخصصی دولتی حوالی تهرانپارس رفتیم ولی پزشکی که قرار بود عمل سزارین را انجام دهد، بدون اطلاع قبلی به ما رفته بود سفر. زایمان توسط انترنها صورت گرفت. بچه را یکی، دو ساعت بعد آوردند نشانمان دادند. از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم. میخواستم هر چه زودتر زنم را از ریکاوری بیرون بیاورند و پیشش باشم، ولی این انتظار ساعتها طول کشید. به ما نمیگفتند چه شده است. 8-7ساعت که گذشت دیگر نتوانستم تحمل کنم، سرم را انداختم با داد و بیداد به اتاق عمل رفتم. دیدم زنم در حال جراحی است. دکتر جراح آمد و برایم توضیح داد که انترنها هنگام سزارین، مثانه همسرم را هم بریدهاند. هیچ جراح اورولوژی هم در بیمارستان وجود نداشت؛ بنابراین من را از بیمارستان میلاد تهران با آمبولانس اینجا آوردهاند. خطر رفع شده و دیگر مشکلی نیست. داد و بیداد ما در بیمارستان به جایی نرسید، زنم یکماه تمام در بیمارستان بستری بود آخر هم میخواستند برای آن یکماه از ما پول بگیرند که با داد و بیداد از گرفتن 500هزار تومان منصرف شدند. در آن یکماه دکتر خودش اصلا در بیمارستان پیدا نشد. فقط همان جراح اورولوژیست را برای ویزیت دیدیم.
رضا با کولر ماشین ور میرود و میگوید: گزارش پزشک جراح را دستم گرفتم و راهی دادسرای جرائم پزشکی شدم. شکایت که به سازمان نظام پزشکی رسید، گفتند خبرتان میکنیم. 3ماه بعد رفتم که پرونده را پیگیری کنم گفتند نوبتتان نشده و خبرتان میکنیم. یک خانم منشی آنجا بود که یواشکی به من گفت زیاد پیاش را نگیرید، از کار و زندگی میافتید. خانمم حالش بهتر شده ولی هنوز از نظام پزشکی به ما خبر ندادند که کجا باید برویم. خانهام افسریه است و اگر میخواستم برای پیگیری بیایم سمت امیرآباد از کار و زندگی میافتادم. آنها خودشان دکترند مگر میشود در این پرونده طرف دکتر را نگیرند؟!
خوب قسر در رفتی
پاره شدن کبد در جراحی کیسه صفرا از نظر هر کسی که این اتفاق برایش رخ داده باشد، بدون تردید خطای پزشکی است اما هرگونه صدور حکم در اینباره فقط در اختیار دادگاه جرائم پزشکی است که رسیدن به مرحله صدور حکم، بسان عبور کردن از هفتخان رستم است. محمود، مرد 58سالهای که خمیده و دردآلود روی صندلی دادسرای جرائم پزشکی نشسته است در خان اول قرار دارد. او میگوید: برای برداشتن کیسه صفرا به روش لیزری به یک بیمارستان دولتی در خیابان کارگر رفتم. جراحی که تمام شد یکی از رزیدنتها گفت که کبدت حین عمل خراش برداشته و چندین لیتر خون به من تزریق کردهاند. همسرش که دورههای بهیاری را گذرانده است ادامه بحث را میگیرد و میگوید: بهدلیل خونریزی زیادی که حین عمل داشت، پلاکت خون او بسیار پایین آمده بود. تا 48ساعت همچنان خونریزی داشت ولی پزشکش هیچ توضیحی در مورد مشکلی که در زمان جراحی اتفاق افتاده بود به ما نداد. با اینکه بدنش عفونت داشت، یک هفته پس از جراحی، با تجویز 60 عدد قرص کوآموکسی کلاو ما را راهی خانه کردند. تب و درد داشت ولی دکترهای بیمارستان میگفتند که طبیعی است، پاشویه و شیاف استامینوفن استفاده کن. درن (وسیله تخلیه مایع درون زخم باز) با مایع زرد رنگ پر و خالی میشد ولی شوهرم اصلا خوب نمیشد. یک روز دیدم جای بخیههایش باد کرده و در حال خونریزی است. بیمارستان سونوگرافی کرد و گفت که حفره شکمی عفونت کرده است. با فرو کردن سوزن قطور و بلند بخشی از عفونت را خالی کردند. با دادهای شوهرم از درد تنم میلرزید و گریه میکردم. 9 روز بستری و 3بار سونوگرافی شد و آخر هم گفتند که هنوز شن ریزه در مجرای صفرا وجود دارد. این همه درد را شوهرم کشید ولی مشکل اولش که رفع نشد هیچ، این همه بلا هم سرش آمد. شوهرم 81کیلوگرم بود الان که دوماه از ماجرای عمل میگذرد 67کیلو شده است. مسئولان بیمارستان به ما گفتند که «اشتباه شده، چه میشود کرد.» ببینید که اوضاع چقدر خراب است که رزیدنتها به شوخی به شوهرم میگفتند: «آقای معتمدیان خوب قسر در رفتی.»
مبهوت و سیاهپوش
دادسرای جرائم پزشکی در تهران از خیابان شهید مطهری به انتهای کوچهای در خیابان دبستان منتقل شده است. طبقه اول آنجا پر است از کسانی که پوشه بهدست برای عریضه نویسی و پیگیری شکایت آمدهاند. زن سالمند سیاه پوشی در انتظار نوبت عریضه نویسی است. رخت عزایی که از اول فروردین آوار شد روی سر خانواده را در تن دارد. مادر مینا هنوز در بهت از دست دادن دختر 40سالهاش است که برای جراحی فیبروم راهی بیمارستان شده بود. خودش هم این جراحی را چند سال پیش انجام داده بود و تصور نمیکرد که عاقبتی متفاوت برای فرزندش داشته باشد. او میگوید:صبح 13 اسفند رفتیم به یک بیمارستان خصوصی در غرب تهران. مثل همه همراهان چشم به مانیتور سالن انتظار دوخته بودیم که وضعیت دخترم را اعلام کند. ساعتها گذشت و هنوز در حال جراحی بود. قرار بود دو سه ساعته جراحی تمام شود ولی هیچ خبری نشد. آنقدر پا پیچ شدیم که یک پرستار از دهانش در رفت که بروید دعا کنید. دنیا روی سرم خراب شد، گفتم مگر بچهام را چهکارش میکنید که باید دعا کنم.
2بعد از ظهر بود که پرستار آمد و گفت دکتر میخواهد با مادر بیمار صحبت کند. ترسیدم نکند میخواهد خبر بدی بدهد. دکتر گفت که شرایط بحرانی شده و حین عمل بیمار خونریزی شدیدی داشته است. پلاکتش کم شده و کلی به او در جراحی خون تزریق کردهاند و دارند تلاش میکنند. از اتاق عمل که بیرون آوردنش فکر کردم اوضاع درست شده ولی دکتر گفت که سیستم دفاعی بدنش بهم خورده و کلیههایش دیگر کار نمیکند و باید دیالیز شود. تا 13فروردین که دخترم فوت کرد کمکم خبر نابودی بچهام را میدادند. هر روز یک ارگان بدنش از کار میافتاد. پدر مینا، مبهوتتر از همسرش به دیوار روبهرور زل زده و هیچ نمیگوید. مادر مینا ادامه میدهد: زندگیمان ویران شد. بچه 10سالهاش نفهمید امتحاناتش را چطور داد. شوهرش از این دکتر به آن دکتر میرود که ببیند چرا این اتفاق برای زنش افتاده است؛ آخر میدانید، کسی از بیمارستان در مورد آن اتفاق برای هیچکدام ما توضیحی نداد. پیرزن را صدا میکنند که برود در اتاق عریضهنویسی پای شکایتی را که میگوید نمیداند آخر به کجا ختم میشود بهعنوان ولی دم امضا کند.
پزشکان زیبایی
زن جوان در ابتدا دوست ندارد در مورد اتفاقی که برایش افتاده حرف بزند اما کمکم سفره دلش را باز میکند و میگوید: برای جراحی حالت چشم پیش دکتری رفتم که در اینستاگرام عکس و فیلم کارهایش را میگذاشت. 40روز از زمان جراحی در مطب دکتر میگذرد. حالت چشمهایم که هیچ تغییری نکرده، جای بخیهها هم عفونت کرده است. چربی زیر گیجگاهم را آنقدر تخلیه کرده که شبها نمیتوانم سرم را روی بالش بگذارم و سردردهای میگرنی گرفتهام. رد انواع جراحیهای زیبایی مثل جراحی بینی و تزریق ژل لب و گونه روی صورتش پیداست ولی با همه این تغییرات، زیباست. دست لای طره موی روی گیجگاهش میبرد و عفونتی را که بعد از 40 روز جراحی هنوز قصد خشک شدن ندارد نشان میدهد. او میگوید: جای بخیهها روی پوست سرم کچل شده است. افسردگی گرفتهام سر این ماجرا. 3میلیون و 500هزار تومان فقط برای این جراحی و تاکنون 500هزار تومان هم برای خرید تجهیزات پزشکی و ویزیت پزشک دادهام. آمدهام تلاش کنم که در مطب او را ببندم. او با صفحه اینستاگرامش روزی حداقل 20نفر مثل من را گول میزند. روزی که به مطب او رفتم از اینکه در اتاقش آگوستیک است تعجب کردم ولی حالا میفهمم چرا. برای شکایت که پیش دکتر رفتم دیدم شوهر یکی از بیماران با عصبانیت میز و گلدان میشکند. این پزشک برای اینکه پروندهای به سازمان نظام پزشکی نرود خیلی از بیماران را در مطب با پول تطمیع میکند.
شکایت نتیجهای ندارد
در میان بستههای ارسالی به دفتر روزنامه درباره پروندههای پزشکی، نامه پدری است که رونوشت آن به همراه عکس دخترش به 20نهاد مرتبط و غیرمرتبط ارسال شده است. او 24دلیل در مورد بیمبالاتی پزشکان معالج یک بیمارستان خصوصی را در یزد فهرست کرده که منجر به مرگ دختر جگر گوشهاش شده است. از میان آنها بیتوجهی پزشک به سابقه بیماری زمینهای دخترش است که بارها هنگام ویزیت به پزشک جراح گوشزد شده است. او هنوز در دستگاه قضا هیچ پروندهای تشکیل نداده است و میگوید: 2سال پیش یکی از اقواممان بعد از زایمان طبیعی در اثر بیتوجهی به خونریزی فوت کرد. در نهایت پزشک به یک روز تعطیلی مطب محکوم شد. شما بگویید این عادلانه است. آیا من شکایت کنم رأی عادلانه صادر میشود. دختر من با شرایطی که داشت نباید برای در رفتگی کتف جراحی میشد. آنها به ما اجازه انتخاب ندادند. همه آن غم در کنار توهینی است که در فرایند درمان و ترخیص دخترم از بیمارستان رخ داد. 25 میلیون تومان هزینه جراحی شد که همه آن را از ما گرفتند و در نهایت ما با کمک پلیس توانستیم جنازه را از بیمارستان تحویل بگیریم.