تابهحال پیش آمده است احساس کنید باید خودتان را به کسانی که دوستشان دارید، ثابت کنید؟ آیا هرازگاهی احساس میکنید هرکار هم بکنید، بهچشم مادر، پدر یا همسرتان نمیآیید؟! گاهی هرچقدر هم تلاش کنید، هیچ جملهی دلگرمکنندهای بهتان نمیگویند، مثلا هیچوقت نمیگویند: «کارت عالی بود! بهت افتخار میکنیم». یا فقط میگویند:« خودت میدونی که، ما بهت افتخار میکنیم».
وقتی اعتقاد پیدا کنید که بهاندازهیکافی شایسته نیستید، احساس تنهایی میکنید و خود را جدا از دیگران و محروم از عشق عزیزترین کسانتان میبینید. اگر بهدنبال راهی برای رهایی از این احساس در هنگام ناامیدی هستید، این مطلب به شما کمک میکند.
همهی ما طعم خوشایند موفقیت را چشیدهایم. من نخستین دستاوردم را بهیاد میآورم. با مجلهها و روزنامههای شناختهشده و افراد معروف دمخور شده بودم، همهی اطرافیانم بهخاطر پیشرفت من هیجانزده بودند و من متعجب بودم که چرا انگار دیگران بیشتر از خودم به این موفقیت افتخار میکنند. پس از مدتی متوجه شدم دارم موفقیت و تلاشهایم را زیر سؤال میبرم. درواقع با خودم اینطور فکر میکردم: «من بهاندازهی بقیه خوب نیستم. هرکس از عهدهی کاری که من کردم برمیآد. هنوز خیلی مونده تا به پای بقیه برسم.»
وقتی خبر دستاوردهایم را با پدر و مادرم در میان گذاشتم، واکنششان این بود: «آهان. حالا اونجا آبوهوا چطوره؟» من احساس سرخوردگی کردم: عزیزانم بزرگترین نگرانیام را تأیید کرده بودند. دیگر باید چه میکردم که شایستهی تشویق سادهای مانند «عالیه. خیلی برات خوشحالیم» باشم؟ همزمان خشمگین، اندوهگین و ناامید شده بودم. سپس با خودم فکر کردم چرا باید اجازه بدهم دیگران چنین تأثیری بر موفقیتها، آینده و احساساتم داشته باشند.
شروع کردم به اندیشیدن دربارهی آنچه رخ داده است. سپس عمیقتر بررسی کردم. حاصل این بررسیها را در ادامه میخوانید.
1. آیا واقعا موضوع «من» هستم؟
وقتی در مواجه با دیگران آزرده میشویم، همهچیز را شخصی میکنیم و هرچه بگویند یا نگویند را بهخودمان میگیریم. دراینمیان، نظر کسانی که عمیقا دوستشان داریم، خیلی برایمان ارزشمند است. اما نباید چنین رویکردی داشته باشیم. نباید فراموش کنیم که همیشه هم مسئله به ما مربوط نمیشود.
2. آیا بر داشتههایم تمرکز میکنم یا بر کمبودهایم؟
از مهمترین دلایلی که دیگران، عشق موردانتظارتان را نثارتان نمیکنند، این است که از طرف شما عشقی دریافت نکردهاند. شاید آنها تلاششان را میکنند، شاید این واکنش آنها و بیاننکردن جملات نویدبخش، روش آنها برای نشاندادن عشقشان است. خُب، عجیبغریب است، ولی حقیقت همین است.
اگر زیاد به گذشته فکر کنید، بهقیمت آیندهتان تمام میشود.
شاید آنها اینطور آموختهاند که تشویق افراد و تحسین موفقیت آنها اتلاف وقت است و عملکردن مهمتر از حرفزدن است. عملی که آنها برای نشاندادن عشقشان انتخاب میکنند، برپایهی آموختههای خودشان و نه شما، دربارهی ابراز عشق است. بنابراین انتظار نداشته باشید آنها مطابق قواعد شما رفتار کنند.
3. چرا خودم به خودم ابراز عشق نکنم؟
برای جذب عشقِ بیشتر باید سفری معنوی را آغاز کنید و بیقیدوشرط بهخودتان عشق بورزید. عشق انتخاب است؛ اگر تاکنون حسش نکردهاید، بهخاطر این است که عشقورزیدن را انتخاب نکردهاید. عشق نیرویی درمانگر است که انسانها را یکرنگ میکند. وقتی بدون چشمداشت، کسی را دوست داشته باشید، عشق آزادی بهارمغان میآورد.
در آن زمان من برای درک عشق پدر و مادرم، و صادقانه بگویم، برایاینکه بتوانم دوستشان داشته باشم، نیاز داشتم آنها تأییدم کنند. خب این چهجور عشقی است؟ بیشتر شبیه معامله است.
4. کِی عشقورزیدن به خودم را شروع خواهم کرد؟
با دوستداشتن بیقیدوشرط خودتان، دیگر احساس شایستهنبودن نمیکنید. تمام تلاشتان را برای رسیدن به هدف بکنید. حتی هنگامیکه احساس میکنید بهاندازهیکافی تلاش نکردهاید، اگر از خودتان راضی هستید و از کارتان در مسیر دستیابی به هدف لذت میبرید، پس بدانید که دارید خوب تلاش میکنید.
اگر عاشق خودتان نباشید، نمیتوانید عاشق دیگران باشید.
به چالشی دعوتتان میکنم: طی 21 روز آینده تصور کنید شبهنگام و بیرون از شهر در حال لذتبردن از تاریکی شگفتانگیز شب هستید. چنان تاریک است که نمیتوانید حتی خودتان را ببینید. در چنین وضعیت آرامشبخشی، 3 مورد از ویژگیهایتان را که عاشقشان هستید، یادداشت کنید. هرچه عمیقتر بشوید، بیشتر احساس قدرت و تکامل میکنید.
5. آیا این کار مرا به خواستههایم نزدیکتر میکند یا از آنها دورم میکند؟
من از قلبم و احساساتم پیروی میکنم. شما هم همین کار را میکنید. با زیرسؤالبردن موفقیتهایم به احساساتم خیانت میکنم. چرا خودم را خراب میکنم؟ چرا اصرار دارید به دیگران ثابت کنید شایستهی دوستداشتهشدن و دوستداشتن هستید؟ منظور از دیگران کسانی هستند که خواهان توجه و عشقشان هستید اما ایندو را از آنها دریافت نمیکنید.
چرا؟ ما آنقدر درگیر این «چرا» میشویم که فراموش میکنیم پاسخ، هرچه باشد، بهراستی اهمیتی ندارد. «چرا» بهندرت مسئلهی ماست.
6. چه چیز مرا تحریک میکند؟
اگر پیوسته بهدنبال تأیید موفقیتتان توسط دیگران باشید، هرگز احساس رهایی نمیکنید. هیچوقت نمیتوانید خلاق باشید و شور و اشتیاقتان را ارضا کنید، چون دیگران بهسادگی شما را از مسیرتان منحرف میکنند. هربار دربارهی موفقیتتان دچار تردید شدید، به این فکر کنید که چرا در مسیر چنین کسبوکار، رابطه یا حرفهای قرار گرفتهاید.
7. شاید بیهوده بهدنبال آن هستم؟
تلفکردن زندگی در حسرت عشقی که دریافت نکردهاید، شما را به جایی نمیرساند و چیزی جز سرخودگی و ترحمبهخود بهبار نمیآورد. تمرکز بر آنچه نمیتوانید داشته باشید، فقط مانع میتراشد.
اگر نگاهتان را تغییر دهید، آنچه نگاهش میکنید هم تغییر میکند.
با یادآوری خاطرهی والدینتان -که هرگز بهخاطر موفقیتهایتان، آنطور که باید خوشحال نشدند و شما را تشویق نکردند- این باور محدودکننده را که «شایسته نیستم و لیاقت توجه دیگران را ندارم» تقویت میکنید.
8. آیا روزگار میگذرانم یا زندگی میکنم؟
تجربهی مشاوره و راهنمایی دیگران نشان داده است نمیتوانید دیگران را وادار کنید از زاویهی دید شما نگاه کنند. همهی ما دیدگاههای خودمان را داریم، دیدگاههایی که برای خودشان معتبر و قابلقبولاند. بپذیرید که اختیار آدمها در دست شما نیست و نمیتوانید رفتار آنها را با خواهشکردن تغییر دهید. احساسات بسیاری از ما در طول زندگی جریحهدار شده است، اما برخی اجازه نمیدهند زخمهای احساسیشان مانع لذتبردن و تکاملشان بشود. درمقابل، برخی آنقدر با جای زخم وَر میروند که هرگز خوب نمیشود.
میخواهید برای خودتان دل بسوزانید یا مایهی انگیزش خودتان باشید؟! همیشه انتخاب با شماست.
اجازه ندهید پسزدن دیگران و محرومیت از عشقشان، روحتان را مثل خوره بخورد. شاید دوستنداشتن شما اشتباهی باشد که آنها مرتکب میشوند، اما اشتباه شماست که اجازه بدهید این مسئله هویتتان را شکل بدهد.
9. آیا میتوانم از آن دست بکشم؟
رهاکردنِ این فکر که «بهاندازهیکافی خوب نیستم» ممکن است هولناک باشد. اما شاید وقت آن باشد که ببخشید و به زندگیتان ادامه دهید. شاید گمان کنید نبخشیدنِ کسانی که آنطورکه بایدوشاید دوستتان نداشتند، از شما محافظت میکند، اما اینطور نیست.
اگر قدردان داشتههایتان باشید، بیشتر بهدست میآورید. اگر پیوسته به نداشتههایتان فکر کنید، داشتههایتان هرگز کافی نخواهند بود.
درواقع نبخشیدن، شور زندگی و روحتان را مسموم میکند: نهتنها باور دارید دیگران گذشتهتان را نابود کردهاند، بلکه بهگمانتان آیندهتان را هم نابود کردهاند. هیچکس به جز خودتان نمیتواند آینده را از شما بگیرد.
10. آیا اکنون زمان بخشیدن است؟
اینکه نبخشیدن نشانهی اقتدار است، توهمی بیش نیست، زیرا فقط ذهن خودتان را درگیر میکند، درحالیکه طرف مقابلتان اصلا متوجه نمیشود. درحالیکه خود را تنها و منزوی کردهاید، تلاش میکنید ثابت کنید شایستهی عشق دیگران هستید، و این تنهاییتان را بیشتر هم میکند. مشکلات برای بزرگترشدن به خوراک نیاز دارند. پس بهجای این کار، کسانی را پیدا کنید که پشتیبانتان هستند، کسانی که به شما کمک میکنند به انسان بهتری تبدیل شوید.
نبخشیدن و بیتوجهی به بخشش، بهتدریج تبدیل به زخمی روحی میشود.
دفعهی بعد که احساس کردید بهچشم عزیزانتان نمیآیید، این جملهها را تکرار کنید: «اگر انرژیام را صرف کلنجاررفتن با گذشته و نداشتههایم بکنم، انرژی، جسارت، پایداری و شجاعت لازم را برای تمرکز بر آینده نخواهم داشت.»
پس رهایش کنید… .
میخواهید گریه کنید؟ گریه کنید. میخواهید دربارهاش فکر کنید؟ فکر کنید. اما هرگز، هرگز اجازه ندهید دیگران موفقیتها و اشتیاقتان را سرکوب کنند.
یک غم به تنهایی برای نابودی هزاران شادی کافیست
12000تومان
6000تومان