یک فعال حقوق کودک درباره پدیده گمشدن کودکان کار میگوید: «این گم شدنها عادی نیست. بچههایی که هر روز در مترو، چهارراهها و حاشیه شهرها میبینمشان، به یک باره ناپدید میشوند. وقتی برمیگردند پر از آسیباند. اگر لب باز کنند و به زحمت توان سخن گفتن بیابند، برایتان از آزارها میگویند. از تعرضات متعددی جنسی که گاهی با زور و تهدید همراه است و گاه با تشویق و تطمیع».
به گزارش به نقل از خبرآنلاین، تابستان امسال، هفتمین سالی است که از گم شدن احمد میگذرد. همان کودک واکسی خیابان هاشمی که اغلب اهالی این خیابان هنوز هم فراموشش نکردهاند. واکس میزد تا خرج خانوادهاش را دربیاورد. از صبح تا شب . شاید بی هیچ توقفی... پسرک، ده ساله بود که یکباره از گوشه بساطش ناپدید شد. پلیس هم نتوانست پیدایش کند. تازه بعد از گذشت هفت ماه، عکسی از تصویر احمد منتشر کردند که اگر کسی از او سراغ دارد به خانوادهاش اطلاع دهد. دیر شده بود. خیلی دیر.. هنوز از احمد خبری نیست. چنان که از دخترک گمشده ساکن حاشیه شهر هرگز خبری نشد. رفته بود به کورههای آجرپزی سر بزند که ناپدید شد. رفت و هنوز هم این قصه تکرار میشود برای کودکانی که در این شهر پرهیاهو به حال خود رها شدهاند. شاید خیلی بیشتر از قبل.. «این گم شدنها عادی نیست. بچههایی که هر روز در مترو، چهارراهها و حاشیه شهرها میبینمشان، به یک باره ناپدید میشوند. وقتی برمیگردند پر از آسیبند. اگر لب باز کنند و به زحمت توان سخن گفتن بیابند، برایتان از آزارها میگویند. از تعرضات متعددی جنسی که گاهی با زور و تهدید همراه است و گاه با تشویق و تطمیع» اینها روایت هادی شریعتی فعال حقوق کودک از پدیده گم شدن کودکان کار است. موضوعی که گرچه شاید برخی از ما اتفاقی با آن برخورد کردهایم، اما شاید کمتر از خودمان پرسیدهایم، در این شهر شلوغ با برجهایی که هر روز بلندتر میشوند، سایه این کودکان در کدام کوچه بن بست ناپدید میشود.
فصل گم شدنهای گاه و بیگاه!
برای خیلی از کودکانی که درس میخوانند، تابستان فصل فراغت از تحصیل و سفرهای دلچسب تابستانه است. فصل خوابهای طولانی و استراحت کردنهای بی حساب. اما برای کودکی که برای تامین مخارج خانوادهاش کار میکند، تابستان شروع فصل تازهای از کار است. تعداد کودکانی که به هر دلیلی به چرخه کار اضافه میشوند در این فصل بیشتر میشود و آسیبهایی که آنها را تهدید میکند نیز، شکل تازهای به خود میگیرد. با اینهمه اغلب میشنویم که در روزهای پایانی تابستان، بی توجه به تمام این آسیبها، یک خبر بیش از همه سروصدا میکند و آن، خبر دستگیری و جمع آوری کودکان کار است. سازمانها و نهادهای درگیر با موضوع، بی توجه به آسیبهایی که کودک در طول مدت کارش متحمل شده، تنها به حذف فیزیکی او از خیابان می اندیشند و به باور خودشان زیبایی شهر را در خالی بودن آن از وجود این کودکان جستجو میکنند. یکی از موضوعاتی که با وجود دامنهدار شدنش کمتر مورد توجه مردم،رسانهها و نهادهای اجتماعی قرار گرفته، موضوع گم شدن کودکان کار است. اتفاقی که به گفته یک فعال حقوق کودک، به دلیل جذب تعداد بیشتری از کودکان در بازار کار در فصل تابستان بیش از پیش قابل بررسی است. به باور او هرچقدر جمعیت کودکانی که جذب بازار کار میشوند زیاد شود ، مشکلات و آسیب های حول این کودکان نیز بیشتر میشود.
هادی شریعتی، فعال حقوق کودک و نایب ریس انجمن حمایت از حقوق کودکان با اشاره به گزارشهای متعدد در خصوص گم شدن کودکان کار که به برخی از واحدهای مددکاری ارجاع میشوند، ریشه این اتفاق را در آسیب های مهار نشده شهرهای پرآسیبی، چون تهران میبیند. او معتقد است گرچه زمینه کار کودک در اغلب موارد به فقر و نابرابری در جامعه برمیگردد ، اما با وجود این پس زمینه مشابه، مشکلات و آسیبهایی که کودکان کار را تهدید میکند با توجه به موقعیت و فضای جغرافیایی که در آن کار میکنند، متفاوت است. او میگوید: «زمینههای کار کودک تقریبا بین همه کودکانی که جذب بازار کار میشوند، یکی است اما در زمینه چالشها و آسیبها تفاوتهایی بین کودکان کار شهرستانها با کودکانی که در تهران کار میکنند، وجود دارد.»
شریعتی ادامه میدهد: «یکی از مشکلاتی که کودکان کار شهرستانی با آن مواجهاند، دیده نشدن است. خیلی از آنها جذب فعالیتهای خانوادگی و بعضا سنتی میشوند و کارشان به نوعی در ساختار و چرخه اقتصادی خانواده هضم میشود. در واقع خیلی از جنبههای کار در شهرستانها پنهان است. از طرفی تعداد سازمانهای مدنی که در حوزه کودکان فعالیت میکنند در شهرستانها کمتر است ، آن تعدادی هم که فعالیت میکنند امکان اینکه از همه مشکلات و آسیبهای کودکان باخبر باشند را ندارند. اما در تهران موضوع جنبههای دیگری دارد. انگار که هر چه شهرنشینی و مدرنیته بیشتر شود، آسیب ها و مشکلات هم پیچیدهتر میشود. همیشه زور و تهدید در کار نیست.»
به گفته او در شهری مانند تهران این آسیبها رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. «بچه های کار تهران هم قطعا جدا از آسیبهای کلان شهری مثل تهران نیستند. یکی از آسیبهایی که چند سالی هست این بچه ها را تهدید میکند اما این روزها گزارشهای بیشتری از آن به ما میرسد، بحث گم شدن بچه های کار است. این گم شدن ها، گاه کوتاه مدت است و گاه ممکن است تا ابد طول بکشد. قبل ترها وقتی کودکی غیبش میزد همه فکر میکردند حتما در ادامه طرح هایی مثل جمع آوری و دستگیری بچه های کار توسط بهزیستی به مراکز نگهداری منتقل شده اما در صورتیکه در این مراکز پیدا نشوند، دیگر تقریبا همه میدانند چه بلایی سر کودک آمده. آنها گاهی وقتها دزدیده میشوند. این دزدیده شدنها همیشه با زور و تهدید نیست ، گاهی وقتها با تشویق و تطمیع است. به بهانه یک غذای گرم یا جای خواب راحت یا امکانات دیگری که این کودکان ندارند و همیشه دلشان میخواست داشته باشند.
شریعتی به موضوع گم شدن کودک کاری که مدتی قبل در جریان آن قرار گرفته اشاره میکند و با طرح این موضوع که گاهی از محتوای حرفهای کودکان کار گمشده این شائبه که پس از گم شدن یا دزدیده شدن مورد آزارجنسی قرار میگیرند قوت میگیرد.»
او ادامه میدهد: «در یک موردی که چندی پیش در جریان آن قرار گرفتم با کودک کاری برخورد کردیم که چند روزی ناپدید شده بود. این کودک بعد از چند روز خودش به خانه مراجعه کرده بود . وقتی به زحمت توانستند با او صحبت کنند، از محتوای صحبتها، شائبههای آزارجنسی احساس میشد. میگفت روز اول به اجبار رفته اما بعدا به میل خودش مانده. خیلی دردناک است که یک کودک تنها به امید وعدهها و یا برای به دست آوردن امکانات بهتری، راضی به چنین کاری شود.»
خانوادهها، گمشدن بچهها را گزارش نمیکنند
اما در این میان آنچه فعالان حقوق کودک را بیش از پیش نگران میکند، عدم پیگیری گم شدن بچهها از طریق خانوادههایشان است. آنها که اغلب در زمره خانواده های مهاجر یا فرودست هستند، خیلی وقتها به مراجع قضایی اطلاع نمیدهند که کودکشان گم شده است. دلیل این مساله آنچنان که هادی شریعتی میگوید، در معرض اتهام قرار گرفتن خود این خانوادههاست. « مثلا در یک مورد جدید که اخیرا اتفاق اتفاد یکی از بچه ها را در خیابان دستگیر و به بهزیستی منتقل کرده بودند، وقتی پدرش برای پیگیری وضعیت فرزندش مراجعه کرد، او را هم بازداشت کرده بودند و به زندان قزل حصار منتقل کرده بودند. این باعث میشود که اصلا کسی پیگیر غیبت این بچهها نشود.
تعلق این کودکان به خانوادههای مهاجر یا مناطقی که برچسب جرم خیز بودن را بر خود دارند، باعث شده مشکلات و آسیبهای آنها کمتر مورد توجه و پیگیری نهادهای اجتماعی قرار گیرد. شریعتی در این باره میگوید: کودکان کار اغلب از طبقه ای هستند که یا مهاجر و پناهنده هستند یا در بخشی از جامعه هستند که همواره برچسب بزهکاری را یدک میکشند. گاهی که این بچه ها گم میشوند، خانواده ها از ترس برچسبها و اتهاماتی چون ورود غیرقانونی به کشور یا بزهکاری، موضوع گم شدن بچه ها را به ضابطین انتظامی و قضایی گزارش نمیکنند.
طبقه رها شده، حاصل بیاعتمادی است
شریعتی میگوید این بی اعتمادی باعث شده طبقه ای در طبقه بندیهای اجتماعی به وجود آید که ما به آن لقب «طبقه رها شده» بدهیم. آدمهایی که علیهشان ظلم میشود، اما نمیتوانند دادخواهی کنند. به این دلیل که خودشان ممکن است در معرض اتهام قرار بگیرند، بازداشت شوند یا به زندان بروند.« خیلی وقتها میگوییم شما باید بروید و اعلام کنید که فرزندتان گم شده، اما جواب میدهند که اگر ما مراجعه کنیم ممکن است خودمان را بازداشت کنند و در این صورت دیگر این خانواده ، هیچ نان آوری نخواهد داشت. به خصوص در بین مهاجرین افغانستانی این موضوع شایع است. بارها اتفاق افتاده که پدر یک خانواده رد مرز شده و مادر و بچه ها بدون هیچ نان آوری در ایران مانده اند. همین عدم وجود اعتماد دوطرفه باعث شده ،خانوادهها هرگز پیگیر بازگشت فرزندانشان نشوند.»فرصت دادخواهی از این خانوادهها سلب شده است.
فاجعه در برخی مناطق دورافتادهتر و محرومتر عمق بیشتری دارد، مثلا در حاشیه های شهر. شنیده ها حاکی ار آن است که موضوع گم شدن کودکان کار، در مناطقی که خانوادهها به همراه کودکانشان اغلب در کورههای آجرپزی کار میکنند، به امری تقریبا جدی تبدیل شده است. شریعتی در این باره میگوید: در میان بچههای کورههای آجرپزی تعدد گم شدنها بیشتر است. آنجا موردی داشتم که دختری صبح به سمت یکی از کوره پزخانهها رفته بود و بعد هرگز به خانه برنگشته بود. بعد وقتی پدرش به نیروی انتظامی مراجعه کرده بود و گفته بود فرزندم یک روز است که از خانه خارج شده و برنگشته، به او گفته بودند انشاالله پیدا میشود. و چندان به حرف این پدر که افغانستانی بوده توجهی نکردهاند. آن دختر هم هرگز پیدا نشد.
شریعتی میگوید همه این مواردی که اتفاق می افتد ناشی از نوعی ناامنی اجتماعی است که در نهایت به کل جامعه تسری میابد. ترس از رها شدن یک طبقه، طبقه ای که هرگز امکان دادخواهی را پیدا نمیکنند. این مساله هرچه اتفاق بیفتد ابعاد فاجعه بزرگتر و گسترده تر میشود و در نهایت اثرات آن به کل جامعه برخواهد گشت.
این فعال حقوق کودک با اشاره به انواع آسیبهایی که کودکان کار را تهدید میکند، میگوید: این گم شدنها عادی نیست و با خودش هزاران آسیب دیگر به همراه میآورد. اگر بچه ها شانس بیاورند و با یک سازمان مدنی آشنا شوند، میتوانند از خدمات مشاوره برخوردار شوند ولی آنهایی که هرگز با چنین مواردی مواجه نمیشوند درگیر مشکلات متعددی میشوند. خیلی وقتها کودکانی که خودشان آزار دیدهاند، ممکن است بعدا خودشان به آزارگر تبدیل شوند.
این در حالیست که به باور این فعال حقوق کودک با مددکاری خیابانی و تشکیل پرونده ای از شرح وضعیت این کودکان میتوان به تدریج و گام به گام به سوی لغو کار کودک حرکت کرد. او میگوید: مددکاری خیابانی یکی از راههایی است که میتواند به شناسایی مشکلات کودکان کار کمک کند. در خیلی از کشورهایی که با مساله کار کودک مواجه اند این شکل از مددکاری وجود دارد. مددکاران مجرب با حضور در خیابان و برقراری ارتباط صمیمانه بر طبق اصول مددکاری میتوانند برای کودکان پرونده مددکاری تشکیل دهند و به این ترتیب آنها را به سازمانهای حمایتی معرفی کنند. این کمترین کاری است که سازمانهای دولتی میتوانند در قبال این بچه ها انجام دهند. کم کم همین پرونده ها میتوانند کمک کنند چرایی کار کودک و حضور او در خیابان پاسخ داده شود و کودکان یک به یک از چرخه کار بیرون بیایند.
لغو کار کودک باید به مطالبه عمومی تبدیل شود
با این همه به باور شریعتی مساله تنها با دخالت نهادهای اجتماعی قابل حل نیست، شهروندان هم باید نوع نگاه و ارتباط خود را با کودکان کار تغییر دهند و از برچسب زدنها بپرهیزند. او در این رابطه میگوید: به قول فروغ فرخزاد چراغ های رابطه تاریکند. منظورم رابطه مردم و نوع نگاهشان به مشکلات و آسیب های کودکان کار است. شاید در فضای مجازی خیلی موارد را ببینیم که فلان عکس از کودک کار را لایک میکنند و کامنت میگذارند اما در فضای واقعی اساسا با بی توجهی به وضعیت این کودکان مواجه ایم.در حالیکه باید این مطالبه گری در خصوص لغو کار کودک در سطح جامعه تقویت شود و به خواست جامعه تبدیل شود تا به نتیجه برسد.
او به ضرورت جلب اعتماد متقابل بین نهادهای ناظر و مردم برای گزارشگیری در خصوص وضعیت کودکان کار اشاره میکند و میگوید: «بارها تلاش کردیم به مسولین بگوییم که روی این مشکلات تمرکز کنند اما اغلب این جلسات ثمری ندارد. کاش معاونت پیشگیری از جرم قوه قضاییه و سایر نهادهای درگیر در این موارد شرایطی را به وجود آورند که خانوادههایی که با چنین مشکلاتی مواجه میشوند، به دور از هرگونه ترس و نگرانی، گم شدن بچههایشان را گزارش دهند. امروز بچه های کار از نیروی انتظامی میترسند. از بهزیستی میترسند. از شهرداری میترسند. اگر اتفاقی برایشان بیفتد و آسیبی ببیند هرگز به این سیستم اعتماد نمیکنند. شاید اولین قدم این اعتمادسازی این باشد که طرح ساماندهی که در پایان هر تابستان با دستگیری کودکان کار به راه می افتد، به این شکل انجام نشود و قبل از هرچیز به سراغ کودکان کار برویم و دردهایشان را بشنویم.»