به گزارش خبرنگار مهر، امیر مرادی شاعر و منتقد جوان در یادداشتی به دفتر شعر «موسیقی نواحی جان» اثر قربان ولیئی نگاهی انداخته است. در ادامه این یادداشت را میخوانیم:
سخت است متمایز بودن در دورهای که هیولای رسانه، با سیطره خود، روز به روز بیشتر در پی آن است –و از قضا موفّق هم هست- که لباسی یکسان بر تن تمام آدمیان، از جمله شاعران بپوشاند. شاعر امروز و به طور کلّی انسان امروز، چندان فرصت نمییابد که خودِ منحصربهفرد خویش را پیدا کند، چرا که هر لحظه، هزاران و میلیونها چشم او را میپایند و او هزاران و میلیونها چشم را. شاعر امروز، شعر و بیت و مصراع که هیچ، نفسهایش را هم باید به اشتراک بگذارد و به تعبیری، رسانهای شده است که باید هر لحظه خود را تبلیغ کند وگرنه در این بازار سود و سودا، لحظهای درنگ برابر است با قرار گرفتن بر سر طاقچة فراموشی.
به طور کلّی، رسیدن سبک شخصی در دوران معاصر، امری است که کمتر شاعری به آن نائل آمده است. قربان ولیئی از معدود کسانی است که توانسته است در هیاهوی شاعران معاصر، صدای متفاوتی باشد که البتّه این تفاوت هم خود قصهای دارد؛ قربان ولیئی صدایی است متفاوت، نه به قیمت هنجارشکنیهای نامألوفی که دهههاست گریبان برخی شاعرکان معاصر را رها نکرده است و نه به قیمت بوق و دروغهای رسانهای. ولیئی متفاوت است چون توانسته است زمین بازی خویش و پستی که در آن تخصّص دارد را به درستی بیابد و این ممکن نبوده است مگر با دامن کشیدن از جار و جنجالهای معمول و مرسوم این سالها، خصوصاً پس از گسترش وحشتناک رسانههای اجتماعی.
بزرگترین رهآورد دوری از موجها و موجسواریهای اهل شعر برای شاعر، دیدن و چیدن نوبرانههای باغ ادبیات است. ولیئی در خلوت شاعرانه خویش، فرصت سکوت و به تبع آن، تماشا را یافته است که این تماشا هر دو بُعد آفاقی و انفسی را در بر میگیرد و در پیوند این دو با یکدیگر است که لحاظ شگفتی از این دست رخ مینمایانند:
«بهار فرصت سبزی برای دیدار است
بهار فرصت دیدارهای بسیار است
درخت پنجرهای باز میکند در روح
شکوفه رخصت دیدار ناپدیدار است...
...لباس گلگلی دشت را تماشا کن
که عارفانهترین شرح اسم ستّار است
چه رعد و برق مهیبی، چه شاخة تردی
بهار حاصل جمع لطیف و قهّار است...»
به سبب همین تماشای ویژه هم هست که ولیئی حتی در اشعار مذهبی خویش نیز راه معمول مذهبیسرایان را پیش نگرفته است و به دور از صِرف بیان منظوم وقایع، در ساحتی دیگر قدم زده است و توانسته است از منظر خاصّ خویش، وقایع را ببیند. مقایسه کنید اشعار مذهبی ولیئی را با بیشینه اشعار مذهبی که این روزها در وصف حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) سروده و خوانده میشود. گویا این نمونهها، از گونهای شهود بهره میبرند که متأسّفانه غالب شعرای معاصر، آن را از یاد بردهاند. شاعر در این ابیات به گونهای تکلّم میکند که خاصّ خود اوست و گویا، منفک از جهان، به تماشای هستی نشسته است و آن را آینگی میکند. شاعر ما با وجه تاریخی قضایا و مصائب آشناست، امّا انتخاب او برای سرایش، وجه دیگری از ماجراست که ضمن حفظ سوگوارانه بودن، شاعرانه و معرفتی نیز هست:
«آفرید از گل و آیینه و لبخند تو را
سپس از عطر نفسهای خود آکند تو را...
...گسترش یافت افق تا افق آن زیبایی
وقتی ای آینة حُسن! شکستند تو را...
...یازده سرخگل و سبزی هستی از توست
گر فدک نیست، درختان همه هستند تو را»
یا
«به تیغ عشق، سرم را شبی جدا کردند
از آن دقیقه مرا با تو آشنا کردند
...شنیده بودم و دیدم سماع خونین را
مرا شهید تماشای کربلا کردند»
و باز ببینید واقعه ولادت امیرالمؤمنین که بارها دستمایة سرایش شاعران بوده است را شاعر چگونه روایت میکند:
«تا حس شود صدای تو، آب آفریده شد
چشمت غریب بود، شهاب آفریده شد...
...پرسش مهیب بود: خدایا چگونهای؟
کعبه دهان گشود و جواب آفریده شد»
در بیت دوم –که بیت پایانی غزل نیز هست- چند اتّفاق افتاده است. نخست اینکه روایت در قالب سؤال و جواب که یکی از روشهای دیرین جلب توجّه مخاطب است صورت پذیرفته است. دودیگر اینکه مشخّص نیست سؤال را چه کسی میپرسد و انگار این سؤال تمام بشریت است که عنوان شده است. سهدیگر اینکه «جواب» داده نمیشود، بلکه آفریده میشود، یعنی اینگونه برداشت میشود که مولود کعبه، هم پاسخ سؤال مصراع نخست است و هم پاسخ هر سؤال دیگری. شاعر با تصرّفی که در واقعه داشته است، یک روایت تاریخی را به شکل حسن تعلیل آورده است و وجه شاعرانة واقعه را به شدّت تقویت کرده است. بیشک همة این اتّفاقات به طور همزمان، در خودآگاه شاعر شکل نگرفتهاند و نگاه متمایز –بخوانید شهود- شاعر است که بیتی چنین شگفت آفریده است.
تأمّل بیشتر در سرودههای ولیئی، بیشک ما را با دقایق عمیقتر و ظریفتری از نگاه وی، آشنا خواهد کرد. نابترین تماشاهای قربان ولیئی را میتوان در «موسیقی نواحی جان» -که گزیده غزلهایی است که در دفترهای پیشین وی به چاپ رسیدهاند- نظارهگر بود. انتخاب غزلهای این مجموعه بر عهده زهیر توکّلی و مبین اردستانی بوده است که غزلهای انتخابی، نشانگر انس این بزرگواران با شعر قربان ولیئی است، چرا که تمامی مؤلّفههای اصلی و اصیل شعر این شاعر کرمانشاهی را میتوان در این غزلها پیگیری کرد.