این نویسنده درباره کتاب «بازیگوش» که به تازگی در نشر هیلا منتشر شده است، به ایسنا گفت: توضیح دادن درباره رمان کار دشواری است زیرا رمان مانند تابلو نقاشی است، اگر جزئی از تابلو را حذف کنید انگار کلش را حذف کردهاید. رمان هم چنین وضعیتی دارد؛ متن کلیتی است که جزئی از آن کلش است و اینکه بخشی از آن را بگوییم کار مشکلی است.
او درباره قصه رمان گفت: «بازیگوش» داستان دو مرد و یک زن است و در یک قهوهخانه بین راهی در جنوب غرب ایران و در دهههای 40 تا 60 اتفاق میافتد. داستان با قتل یکی از مردها توسط دیگری شروع میشود و زمانی که وارد داستان میشویم متوجه میشویم که اختلاف آنها بر سرِ چه بوده است. شخصیتهای داستان به طور ناخواسته وارد مسائل سیاسی میشوند. البته این موضوع یکی از مشخصههای تاریخ معاصر ماست که افراد بدون آنکه بخواهند درگیر مسائل سیاسی میشوند.
عباسی خاطرنشان کرد: نمیتوان گفت داستان سیاسی است بلکه بیشتر یک رابطه عاطفی و عاشقانه را نشان میدهد و مسائلی است که انسانها با توجه به شرایط درگیر آنها میشوند. در کتاب «بازیگوش» بیشتر با وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دهههای 40 تا 60 روبهرو میشویم. این کتاب مانند کتابهای دیگرم زمینه تاریخی و اجتماعی دارد زیرا من درگیر تاریخ معاصر و رفتار اجتماعی مردم و تأثیر اجتماع بر رفتار فردی مردم هستم.
او با بیان اینکه کار داستان کشف یک وضعیت تازه برای انسان است، گفت: همه داستانها در یک مکان و وضعیت تاریخی شکل میگیرند و دارای شخصیت هستند، گاهی داستان رئال است و گاهی فانتزی و یا ممکن است واقعی باشد اما آنچه مهم است این است که کار داستان این است که در موقعیتهای مختلف به کشف تازه درباره انسان برسد. بخشی از این رمان میخواهد بگوید آدمها به عنوان جامعه رفتاری دارند که به عنوان شخص آن رفتار را ندارند. تعبیر درستی که نیچه به کار میبرد «تک تک آدمها عاقلند اما جمع آدمها دیوانهاند». تا زمانی که شخص است رفتارهایش منطقیتر است و اصول مشخصی دارد.
این داستاننویس در ادامه افزود: راجع به مرگ آدمها هم همینطور است. جمع معمولا نمیخواهد مرگ را بپذیرد؛ مثلا کسی با مرگ طبیعی از دنیا میرود اما جامعه دوست دارد بگوید او را کشتهاند یا کسی که خودکشی کرده ترجیح میدهند بگویند کشته شده است. در واقع انسانها دوست دارند ذهنیتی که درباره دیگران پیدا میکنند، باقی بماند. بنابراین بدون آنکه احساس کنند واقعیت را حذف میکنند و دروغ میگویند واقعیت را حذف میکنند. بخشی از داستان هم به این موضوع میپردازد. البته این همه داستان نیست.
او سپس بیان کرد: گاهی آدم در وضعیت خاص عزیزی را از دست میدهد و مشکلی برایش پیش میآید. هر فردی در چنین وضعیتی واکنش خاصی دارد، یکی افسرده میشود، دیگری به مواد مخدر روی میآورد، یکی قاتل میشود و شخصی هم وارد عرفان توهمی میشود. شخصیت داستان «بازیگوش» به خاطر وضعیتش وارد عرفان توهمی میشود و دیگران او را باور میکنند. این وضعیت به حدی است که خود او هم باور میکند. خط اصلی داستان این است.
رمان «بازیگوش» نوشته شهریار عباسی در 200 صفحه با شمارگان 990 نسخه و قیمت 15 هزار تومان در نشر هیلا منتشر شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: کسی باور نمیکرد مهری خودش را توی آب انداخته باشد. همه میگفتند مهری را آب برده. مهری در نظر مردم زن محکم و باارادهای بود که دستش شفا بود و حرفهایش همه را آرام میکرد. برای همین ترجیح دادند مرگش جوری باشد که به خاطره او لطمه نزند. حالا برای علی همه چیز شبیه خواب است. کودکی و نوجوانیاش به شهری میمانند که زیر بارشی از مه سنگین و ابدی مانده. حالا دیگر نمیداند کدام واقعا اتفاق افتاده و کدام را در خواب دیده. چهره مهری در خوابهای او شفاف و روشن است. او را به آغوش میکشد، میبوسد و گاهی از فاصله نزدیک چشم تو چشم به هم مینگرند. وقتی از خواب بیدار میشود، نمیتواند چهره او را به خوبی در ذهنش مجسم کند و کوششهایش برای کنار هم گذاشتن اجزای صورت مهری بیفایده است.